نگاهی به «گمشدگی»کتاب تازه مصطفی جمشیدی
به گزارش سرویس کتاب و نشر خبرگزاری رسا،کتاب «گمشدگی» که اخیراً توسط انتشارات راه یار راهی کتابفروشیها شده است، روایتی داستانی به قلم مصطفی جمشیدی است که براساس زندگی و فعالیتهای علیاصغر حکمت، وزیر معارف دوره پهلوی اول، از بانیان و مؤثران واقعه کشف حجاب رضاخانی نوشته شده است. فاطمه سلیمانی ازندریانی که خود از نویسندگان داستانی پُرکار است، در یادداشتی که به این کتاب تازه انتشارات راه یار پرداخته است که در ادامه میخوانید:
در دوران تحصیل بیعلاقگی عده زیادی از دانشآموزان به درس تاریخ همیشه برای من اسباب تعجب بود. درس تاریخ برای من درس نبود. تفریح بود. درس تاریخ نه نیازی به حل تمرین داشت و نه نیازی به انجام آزمایشهای دشوار در آزمایشگاه. هیچ شباهتی هم به خشکی و خستهکنندگی درس جغرافیا نداشت. تاریخ فقط قصه بود و قصه. شاید آن عده از افرادی که علاقهای به تاریخ نداشتند، خسته از تکرار تاریخ بودند. در تاریخ، کشورگشاییها و بیلیاقتیها و خیانتها و توطئهها مدام تکرار میشدند. از دوران هخامنشی گرفته تا دوران پهلوی. هیچ سلسلهای از سلسله قبل درس عبرت نمیگرفت. «بیلیاقتی پادشاهان» جواب علت فروپاشی همه سلسلهها بود. یکی ظلم و ستم میکرد و یکی عیاشی. تاریخ تا بوده همین بوده. اما همین تاریخ تکراری همیشه برای من جذاب و خواندنی بوده و هست. چون همیشه در هر تکراری، حرف تازهای هم بود و هست. بعدها به جز تاریخ رسمی، داستان¬های تاریخی هم به فهرست علاقمندیهایم اضافه شد. داستانهایی که رنگ و بوی تاریخ داشتند با چاشنی تخیل.
در نقد آثار تاریخی همیشه این سؤال مطرح میشود که مرز بین واقعیت و تخیل چگونه مشخص می شود؟ تخیل تا چه اندازه اجازه دارد وارد فضای داستان تاریخی شود؟ نویسنده تا چه اندازه باید به رویدادهای تاریخی وفادار باشد؟ آیا اصل بر تاریخ است یا با داستان؟ آیا نویسنده قصد روایت تاریخ را داشته یا داستانی در بستر تاریخ نوشته است؟ آیا از لحاظ تاریخی میشود به داستان تاریخی استناد کرد؟ جواب این سؤال آخر قطعاً خیر است. داستان تاریخی به دلیل همان لفظ داستان بودن و آمیختگی با تخیل، قابل استناد نیست. اما برای سؤالات دیگر هیچ پاسخ مشخصی وجود ندارد. ورود تخیل و داستان فرعی و مرز این دو با هم همیشه محل مناقشه بوده است. خصوصاً در داستانهایی که مربوط به بزرگان و علیالخصوص معصومین است. به همین دلیل شاید بشود گفت که نوشتن داستان تاریخی بسیار سختتر از نوشتن داستان معاصر است.
کتاب «گمشدگی» اثر «مصطفی جمشیدی» یکی از همین کتابهای تاریخی آمیخته با تخیل است. داستانی مربوط به دوره رضاخانی. راوی ماجرا مردی است به نام «علیاصغر خان حکمت»؛ مردی که در تصمیمات مهم رضاخان از جمله کشف حجاب و تأسیس دانشگاه نقش مهمی داشته. اما آیا واقعاً شخصی به نام علیاصغر خان حکمت در دربار رضاشاه حضور داشته است؟ اینجا همان جایی است که مرز بین تخیل و تاریخ مخدوش میشود.
اما آیا اصلاً وجود شخصی به نام «علیاصغر خان حکمت» اهمیت دارد یا خیر؟ به نظر من خیر، اهمیتی ندارد. هویت واقعی این شخص در این داستان خاص، فاقد اهمیت است. یعنی اگر در تاریخ جستجو کنیم و شخصی با این نام و با این سمت پیدا نکنیم نمیتوانیم به نویسنده خرده بگیریم. چون نویسنده این شخصیت را خلق کرده تا به واسطه او بخشی از تاریخ را برای مخاطب روایت کند. حتی اگر شخصی به این نام و با این سمت در تاریخ وجود داشته باشد قطعاً نویسنده به خلوت او راه نداشته و از جزئیات زندگی او بیاطلاع است. این شخصیت، هم راوی داستان است و هم در ظاهر شخصیت اصلی داستان. اما در اصل رضاخان، شخصیت اصلی داستان است. در این داستان او هرچه کرده به توصیه علیاصغر خان بوده اما رضاخان و عملکرد او، بهانه این روایت هستند. «من علیاصغر حکمت، کفیل معارف و صد تا دلمشغولی دیگر و این رضاشاه که هردم وابسته فکر من شده. بهخصوص بعد از این قضیه تأسیس دانشگاه(اونیورسیته)!»
داستان با پریشانگوییهای راوی شروع میشود و این پریشانگویی تا انتهای داستان ادامه پیدا میکند. نویسنده برای روایت این داستان از تلفیق زاویه دید من راوی با زاویه دید سیالِ ذهن استفاده کرده است. راوی، شخصی به نام شاسین (مخفف شاه حسین) را مقابل خود نشانده و به طور پراکنده از سرنوشت خودش و از رضاشاه سخن میگوید. ابتدا به نظر میرسد که حضور شاسین واقعی است. اما در ادامه راوی چندبار عنوان میکند که این شخص خیالی است و ساخته ذهن خودش. «حالا نمیدانم با کی دارم حرف میزنم. شاید با سایه یا وهم خودم و همانطور که به عقب و جلو میروم این تاریخ را هم با خودم مثل بانکهای شراب تلخ یا آب حیات میکشم به دنبال خودم و نمیدانم هدفم چیست؟» اما با توجه به ذهن پریشانگوی راوی نیازی نبود که این موضوع بیان شود. شاید بهتر بود وجود یا عدم وجود شاسین به عهده مخاطب گذاشته شود.
زبان داستان تا حدود زیادی به زبان فارسی معیار نزدیک است. زبانی که معمولاً نویسندگان برای روایت داستان های تاریخی از آن استفاده میکنند. این سبک نوشتن به باورپذیری داستان کمک زیادی میکند. البته استفاده از زبان معیار باعث نشده که به صمیمیت کار لطمه بخورد. زبان به اندازه کافی صمیمی و همذاتپندارانه است. «ما صبح زود به طرف بمبئی رفتیم. شهر پر از آشغال بود و بالأخره در یکی از محلات کثیف آنجا زنی را دیدم که دو دستش را با طناب به در کلبهای بسته است و رنگ به رخسار ندارد. نه کسی داخل آن کلبه میشد و نه کسی از آن به در میآمد. اورجانا به ما توضیح داد این زن زیبا در طلسم کانا، مرتاضی که روح و جسم او را مسخّر خودش کرده است، اسیر است. نه زن را رها میکند. نه او را به کلبه خود فرا میخواند. به نظرم همه هنر آن مرتاض همین عقدهگشایی بود.»
راوی یک راوی پریشانگو است و زاویه دید؛ زاویه دید سیال ذهن. یعنی داستانها و روایتها بیهیچ نظم و ترتیبی پیش میروند. گاهی از آخر روایت میکند و گاهی از کودکی. این به همریختگی روایت شاید در 10-20 صفحه اول کتاب، باعث آشفتگی و گیجی مخاطب بشود اما در ادامه مخاطب با راوی همراه میشود و همراه او به زوایای مختلف زندگی او سرک میکشد. اما چرا نویسنده از این سبک برای روایت داستانش استفاده کرده است؟ راوی چرا به پریشانگویی افتاده؟ این سؤالی است که مخاطب پاسخاش را در دل داستان کشف میکند.
کتاب «گمشدگی» به نویسندگی مصطفی جمشیدی، در 168صفحه و قیمت 20هزار تومان توسط انتشارات راه یار منتشر شده است و علاقهمندان جهت تهیه کتاب علاوه بر کتابفروشیها میتوانند از طریق صفحات مجازی ناشر @raheyarpub اقدام کنند و یا با شمارههای 02142795454 و 02537746490 تماس بگیرند./826/د102/ق