چرا گفته میشود افراد مبتدی سراغ فلسفه غرب نروند
اشاره: اخیرا برخی رسانهها با تقطیع سخنان آیت الله میرباقری درباره «ضرورت فهم قواعد علوم مدرن در حوزههای علمیه» به قضاوتهای نادرستی روی آورده و علیه دیدگاههای ایشان جوسازی کردند؛ در همین راستا خبرنگار سرویس اندیشه خبرگزاری رسا گفتوگوی تفصیلی با حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پیروزمند، عضو هیأت علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم داشته است که متن آن تقدیم خوانندگان گرامی میشود.
رسا ـ با توجه به سخنرانی اخیر آیت الله میرباقری مبنی بر قواعد فهم علوم غربی در حوزه علمیه؛ تبیین بفرمایید که اگر حوزه علمیه بخواهد با دانشهای جدید، مواجهه هوشمندانه داشته باشد، چه قواعد و سازوکاری نیاز دارد؟
باید روش نقد را به دانش پژوهان خود آموزش دهیم؛ برای اینکه نقادی صورت گیرد که چند تا مرحله دارد؛ باید دانش پژوهان ما از خمیرمایه و بنیان فکری اسلامی صحیحی برخودار باشند و در مرحله بعد با اندیشه های دیگران و غرب مواجهه داشته باشند.
علاوه بر این باید روش تجزیه و تحلیل محتوا را در مواجهه اندیشه های دیگران، مکتب شناسی و روند شناسی در تحولات اخیر ارتباط دادن میان مبنا و بنا، خاستگاه هر فکری را بلد باشند؛ این مسائل تکنیک ها و قواعدی دارند که بر هر میزان دانش پژوهان با آن آشنا باشند به هر میزان قدرت مواجهه عالمانه با اندیشه غرب پیدا خواهند داشت.
در حوزه های علمیه به چه میزان مبنا در این رزمگاه فکری ایجاد و تولید شده است و چگونه می تواند امتداد پیدا کند، به مبحث مفصلی احتیاج دارد؛ امتداد داشتن اجتماعی علوم در صورتی امکان پذیر است که فقه و فلسفه، مبنا و غایت علوم انسانی جدید را تحویل دهد، در صورتی که مبانی حکمت اسلامی، مبانی توصیفی دانش های جدید را پایه گذاری و ارائه دهد و فقه و اخلاق، غایت نظام مسائل جامعه علمی را بنیان گذاری کند.
علوم انسانی غرب از ارکان تمدن سازی محسوب میشود و مبانی و آرمانهایی که جامعه غرب در مسیر توسعه خود داشته را نمیتوان از آنها جدا کرد؛ از این رو زمانی که میخواهیم با این دانش ها روبه رو شویم، باید مجموعه آنها را در کنار هم بررسی کنیم و مبانی و اهداف آنها را مورد توجه قرار دهیم.
زمانی که دانش پژوهان و طلاب ما قصد دارند با این علوم آشنا شوند، باید قدرت گزینش، حلاجی و تحلیل آن را داشته باشد تا موج فرهنگ این دانش ها افکار آنها را از مسیر صحیح خارج نکند؛ متأسفانه در مقایسه ملی با این نقیصه مواجهه هستیم که بی محابا و بدون مقدمه این مواجهه با انواع تئوری و نظریه های غربی اتفاق می افتد و آنها می توانند از جامعه اسلامی یار بگیرند.
فلسفه در علوم انسانی غربی از جایگاه ویژه ای برخودار است، در غرب، وحی تحریف شده در قالب تعالیم کلیسا بود، با این وجود دنیای غرب از تعالیم وحیانی کوتاهی کرد و به جای آن عقل گرایی را ترویج کردند؛ طبیعی است که خلأ انبیاء الهی را با جایگزین انبیاء جدید پر کنند.
بشر عقل خود را به جای وحی مرجع قلمداد کرد؛ فلاسفه گروهی بودند که مرجعیت سازی در این زمینه داشته اند و فلاسفه و جامعه شناسان جای تعالیم کلیسا، درباره هستی، انسان، معرفت و مباحث علمی، بنیادی و بالادستی که جهت دهنده سیار دانش ها هستند را بر عهده گرفته اند.
تعالیم فلسفی در غرب برگرفته از عمل و تمدن سازی است، برخلاف فلسفه اسلامی، رسالت خود مباحث هستی شناسانه و بیان احکام کلی را قلمداد کرد، چون انضمامی تر مباحث را می دیدند، زمینه های عملیاتی شدن آنها بیشتر فراهم بود.
همین امر بیشتر کمک می کرد تا اینکه فلسفه غرب مرجعیت در جامعه علمی و امتداد تمدنی به خود بگیرند؛ از این رو توجه چنین جایگاهی به فلسفه در علوم انسانی حساسیت و تمایز سایر علوم انسانی همچون اقتصاد، سیاست و مدیریت بیشتر می کند، نقش جهت دهی و هدایت گری به سایر علوم دارد؛ بنابراین باید با حساسیت و بدبینی بیشتری با این علوم مواجهه شد.
هر چند در مباحث فلسفی آنها مطالب قابل استفاده ای وجود دارد؛ اما در مجموعه صدها و هزاران سخنان آنها تنها در چند مورد می توان مهر صحت گذاشت، از این رو نمی توان کلیت منظومه دانشی یک مکتب و فلسفه را مورد تأیید و صحت قرار داد.
مأموریت اصلی دانش ورزان حوزه های علمیه دین شناسی و تلاش برای تحقق جریان علمی دین در علوم پایین دست و جریان علمی در صحنه زندگی و ساختار اجتماعی است؛ مردم روحانیت را عنوان کارشناس دینی پذیرفته اند که تعالیم الهی، سخنان رسول خدا و ائمه اطهار(ع) را از آنها قبول می کنند.
از این رو اگر در تربیت طلاب این توجه و دقت کافی را نداشته باشیم، نمی توانند در مواجهه با دیگران از علوم انسانی تفکرات اسلامی پاسداری کنند و قدرت مواجهه با نحله های مختلف فلسفی را پیدا نمی کنند، این مخاطره برای طلاب وجود دارد که افکار الحادی و ضد دینی به عنوان اندیشه ها مترقی کار آمد آزمون شده را بپذیرند و همین اندیشه با رنگ و لعاب دین به خورد جامعه بدهند و به این شکل مشروعیت به افکار غربی ببخشند و از مواجهت روحانیت سوء استفاده شود.
بنیان فلسفه غرب بر خود بنیانی است، از این رو عرفی سازی لازمه بلافصل اندیشه و جامعه پردازی براساس چنین فلسفی خواهد بود؛ به دلیل اینکه حوزویان توانمندی حلاجی و نقادی بر سایر تفکرات دارند؛ اگر جریانی لازم باشد به تفکرات غربی رجوع کند و آنها تحلیل و بررسی کند، حتما باید از مسان حوزویان با شرایط خاص باشند.
رسا ـ همان گونه اطلاع دارید تمدن نوین اسلامی را در واقعیت عینی و رقابت تمدنی مورد هجمه قرار میدهند و بحث ضرورتهای عصر جدید و درهم تنیدگی تمدن غرب با تمدن اسلامی را مطرح میکنند.
تمدن جدید که به ویژه پس از رنسانس و غرب شکل گرفته و در عصر جدید قلمرو خود را در جهان گسترانده است و در جوامع اسلامی به ویژه ایران منتشر و پذیرفته و مورد اقدام قرار گرفته است؛ فراتر از بحث فلسفه، در لایه اول باید بررسی شود که مواجهه ما با دانش های جدید چگونه باشد، لایه دوم اینکه فلسفه غرب در دانش های علوم اسلامی چه جایگاهی دارد، لایه سوم اینکه باید حوزه علمیه با مواجهه با دانش های جدید به ویژه فلسفه و دانش های جدید داشته باشد.
تمدن سازی در هر عصری، حتی تمدن غرب و تمدن نوین اسلامی به صورت جدا و گسسته از تاریخ و واقعیت خود و بدون تأثیر از تمدنهای دیگر به وجود نیامده است؛ بنابراین در عصر حاضر نیز سخن از تمدن اسلامی و تمدن غرب است، برای اینکه تمدن اسلامی به دوران شکوفایی جدید خود دست پیدا کند که این امر بدون آگاهی و مواجهه هوشمندانه با تمدن جدید، امکان پذیر نخواهد بود.
از این رو باید دو مطلب را جدا کنیم؛ اول اینکه مفهوما و در مقام نظریه پردازی میان تمدن اسلامی با تمدن مادی چه تمایزی وجود دارد؟ یا اینکه فارغ از اینها مدافع نظریه تمدن بشری باشیم؟
به طور طبیعی ما حمایت میکنیم که تمایز معناداری میان تمدن اسلامی و تمدن مادی وجود دارد و مطالب مختلف از رهبر معظم انقلاب و اندیشمندان اسلامی در زمینه مبناشناسی، هستی شناسی، انسان شناسی، جامعه شناسی و تاریخ شناسی تدوین شده است.
مهمترین تفاوت مبنایی در جریان توحید و بی تفاوتی نسبت به ولایت الهی در اندیشه غربی است؛ همچنین در مقاصد و اهداف نیز متفاوت هستند؛ زیرا مقصد تمدن اسلامی، رشد و تعالی انسان و پیوند جامعه بشری با جامعه ظهور است، به طور حتم چنین غایتی در تمدن مادی مشاهده نخواهد شد؛ بلکه افزایش بهره برداری انسان از عالم ماده مقصد اصلی این تمدن محسوب می شود.
شیوه های دستیابی بدین مقاصد و مبانی نیز در این دو نوع تمدن با هم متفاوت است، نوع استفاده از انسان و رشد توانمندی ها، مواجهه و استفاده از منابع طبیعی، تولید و جهت گیری علوم نیز متفاوت است.
دانشهای جدید ارکان پیشران تمدن سازی
در امتداد مبحث تمدن سازی، دانش های جدید یکی از ارکان پیشران و برنده در تمدن سازی محسوب میشود و پاشنه آشیل موفقیت تمدن غرب نیز در قدرت تولید علم و فناوری بوده است؛ بر همین اساس زمانی سخن از رقابت تمدنی به میان می آید، باید این رقابت تمدنی در لایه تلاش و رقابت تولید علم نیز دنبال شود.
به طور طبیعی علمی که در غرب در زمینه تمدن و علوم انسانی و اجتماعی ایجاد شده است، بر اساس اندیشه سکولار و جداسازی دین از زندگی بشر شکل گرفته است و اگر از ضدیت دین در تمدن غرب قائل نباشیم، به طور حتم مغایرت با دین در این تمدن موج خواهد زد؛ بنابراین دنبال دانش های بر طبق اندیشه اسلامی بود که موتور محرک برای تمدن اسلامی باشد.
اگر بتوانیم مقاصد علمی خود را پیش ببریم همانگونه که چشم برهم گذاشتن و ندیده گرفتن دانش های موجود عاقلانه نیست، استفاده بی محابا از دانش های موجود نیز عاقلانه نیست، بنابراین اولویت استفاده از دانشهای موجود وجود دارد که به گزینه های هوشمندانه دست پیدا کنیم و این امر در صورتی امکان پذیر است که نظام نیازهای جامعه اسلامی را بشناسیم و به معیار درست گزینش، دست پیدا کنیم.
رسا ـ آیا میتوان با استناد به یک روایت و یک گزینه دینی، تمدن غرب و سلطه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی غرب را پذیرفت؟
زمانی که بحث روایی انجام می دهیم باید مجموع روایت ها را در کنار هم مشاهده کنیم؛ اینکه فرمودهاند اگر علم در چین بود، آن را بیاموزید، از طرف دیگر آوردهاند که اگر شرق و غرب بروید دانش مفیدی جز در خانه اهل بیت(ع) پیدا نخواهید کرد.
در فرهنگ روایت، علم لزوما به معنایی که به ذهن خطور می کند، صحیح نیست؛ در زمانی علم را مقابل سایر علوم تجربی می گرفتند که این تعریف در غرب نیز منسوخ شده است و باز هم در علم ورزی، علم را به مسأله ای بشر با صورت خود بنیان دست پیدا کرده و با تجربه قابل درک و تکرار پذیر است، علم اطلاق می کنند؛ از این رو برای آموزه های وحیانی بر اساس معیار نوین نیز رویداد علمی تلقی نمی شود.
بر اساس فرهنگ اهل بیت(ع) به عبارتی معنای علم، نور و هدایت گری است؛ در ادبیات نیز اگر تحقق کنیم مفهوم علم را براساس مفهوم شناسی آن میتوان مغتنم شمرد و از آن بهره برداری کرد.
رسا ـ برخی این گونه القا میکنند که امام راحل نیز با تمدن غرب مماشات داشته و بر استفاده از ظرفیت تمدنی غرب همچون جمهوری اسلامی تأکید داشتهاند؛ در این باره هم بیشتر توضیح بفرمایید.
برخی نسبت به فرمایش و مکتب امام خمینی(ره) جفا میکنند و به منظومه و ادبیات ایشان توجه ندارند؛ امام راحل دارای حکمتی بوده است که عمق اندیشی و دورنگری در مجموعه تفکرات ایشان موج می زد، یک بنیان مستحکم توحیدی و اسلامی به عنوان فقیه و فیلسوف در فرمایشات ایشان وجود داشت و این نوع تفکر در نوع موضع گیریهای ایشان در جریان ها مختلف نشان داده است.
واژه جمهوریت و مشارکت مردم مفهومی نیست که از فرهنگ غرب وام گرفته شده باشد و در فرهنگ اسلام نبوده باشد و بخواهیم با ادبیات علوم سیاسی به دست بیاید.
جمهوریتی که امام بیان کرده، نیز اسلامی است، برخلاف برخی که تصور می کنند جمهوریت از دموکراسی گرفته شده و ما بدان قید اسلامی بودن را اضافه کرده ایم، این سخن و برداشت اشتباهی است؛ هرچند همانگونه که رهبر معظم انقلاب تعبیر مردم سالاری دینی را به کار برده اند، نوع جمهوریت وقتی بر اساس اسلام به کار برده می شود، مبنا و معنای متفاوتی پیدا می کند.
در خصوص مواجهه حضرت امام خمینی(ره) با غرب برخی گمان می کنند که ایشان با تمدن غربی مماشات داشته است، تفکر اشتباهی است، در صورتی که ایشان جملات کوبنده و صریحی در این رابطه دارند که باید مورد توجه قرار گیرد.
امام راحل فرمودند که اندیشمندان ما، کشور را از دست اقتصاد غربی و شرقی نجات دهند؛ از این رو ایشان از همان اوائل انقلاب بدین مسأله توجه داشته اند که نسخه های غربی و شرقی علاج اقتصاد ایران نیست و در این زمان چند دهه، تبعات نابلدی و اثرات سوء به این مسأله و ناکارآمدی علم اقتصاد غربی در ساختار اقتصاد کشور مشاهده می شود.
امام راحل همچنین در پیام حج فرموده اند که اگر مستکبران بخواهند در مقابل دین ما ایستادگی کنند ما در مقابل تمام دنیای آنها ایستادگی خواهیم کرد و پرچم «لا اله الا الله» را بر قله های بلند جهان به اهتزاز در خواهیم آورد، این سخنان کوبنده نشان از این دارد که حضرت امام خمینی افق بلندی در پنهای جغرافیایی جهان دنبال می کردند، اما واقعیت متناسب با شرایط، دست پیدا میکند.
حجم زیادی از فرمایشات امام خمینی(ره) درباره جهان غرب و غرب زدگی وجود دارد؛ ایشان غرب زدگان را به عنوان آفت مهم در پیشبرد انقلاب توصیف کرده اند، به گونه ای که امام تلاش داشتند این جریان فکری را منزوی کنند و نگذارند با آبرومندی در جامعه علمی و نظام سیاسی کشور حضور داشته باشند؛ بنابراین حضرت امام با روشن بینی و قاطعیت و صراحت در این خصوص ورود کردند که نمونه هایی در این زمینه ذکر شد./998/گ402/ف
گفتوگو: میثم صدیقیان