مسافر دمشق؛ روایتی داستانی و متفاوت از مدافعان حرم
به گزارش خبرنگار سرویس کتاب و نشر خبرگزاری رسا، موسسه انتشارات شهید کاظمی کتاب «مسافر دمشق»، از مجموعه آثار خاطرات شهدای مدافع حرم، نوشته سرکار خانم فاطمه عرب اسدی را منتشر کرده است.
کتاب مسافر دمشق، روایتی داستانی و متفاوت از مدافعان حرم از زندگی چند جوان مدافع حرم که همگی در دمشق با هم آشنا شدهاند. راوی با سرک کشیدن به زندگی خصوصی این مدافعین قصد دارد به جای مبارزات برون مرزی گوشههایی از زندگی خصوصی آنها را به تصویر بکشد. نویسنده هر از چند گاهی در مورد حضرت زینب سلامالله علیها که مسافر حقیقی دمشق است، دل مویههایی را میآورد و در پایان، خود راوی مسافر دمشق میشود.
برشهای از کتاب:
برش اول:
عاشق بودن بد نیست؛ اما اینکه آدم دلش گاراژ شود و سرگردان بماند خیلی بد است. لیلی را میگویم. انتقالی بود. پایان دوره راهنمایی وسطای سال یکدفعه در کلاس باز شد و خانم قاسمی، ناظم مدرسه، وسط زنگ تاریخ و جغرافیا، با دختری که همراهش بود وارد کلاس شد. اسم و فامیلش را گفت و از بچهها خواست با او دوست باشند. دختر با شیطنت خاصی بچهها را ورانداز کرد و بین چهل و چهار دانشآموزی که در کلاس بودند، صاف آمد و خودش را بین من و بهاره که دو نفره نشسته بودیم، چپاند. خیلی زود یخش باز شد و با ما آخت شد. خوشگل بود. چشمهای درشتی داشت با مژگانی که بیمنت مشاطه فر خورده بود. با دماغی کوچک و لبهای باریک صورتی، پوستش ولی گندمگون میزد. از قزوین آمده بود. مانتویی بود و همیشهٔ خدا قوس کاکلش از زیر مقنعه بیرون بود، موهایش برق عجیبی داشت. بدون هیچ ژل و روغنی، موقع صحبت کردن طوری از زبان بدنش استفاده میکرد که فکر میکردیم دارد میرقصد. پنج شش سانتی از من بلندتر بود؛ اما از بهاره دو سه سانت کوتاهتر به نظر میرسید. صدایش گیرایی خاصی داشت طوری که همان اول کاری، وقتی که خانم قاسمی او را تحویل کلاس داد و رفت موقع معرفی خودش، خانم مقدوری آن قدر از لحن صدایش خوشش آمد که گفت: «صدات برای گویندگی خوبه. قدرش روبدون.» بعد چشمانش را نیمه باز کرد و با حالتی ناز او را نگاه کرد.
برش دوم:
همه روزی زمینگیر میشوند. همهٔ نوع ِبشر زمینگیر شدن را تجربه میکنند. اما جنس زمینگیر شدنشان با هم فرق میکند. یکی را اندوه دنیا زمینگیر میکند و یکی را اندوه آخرت. یکی را وصل و یکی را فراق. هرکسی به اندازه ترسها و آرزوهایش زمینگیر است اما نمیداند. من اما زمینگیر کسی شدم که قلم هنگام نوشتن از او خم میشود. خودم را جای بانو میگذارم. از بالای تل، داد میزنم. وقتیکه میبینم تمام زندگیام را میخواهند از من جدا کنند. داد میزنم اسمش را. اما انگار داخل خلاءای بلندبلند گریه میکنم. خودم صدای خودم را نمیشنوم. گویی وقتی قرار است اتفاقی بیفتد تمام عالم سِر میشود. در زمان متوقف میشود. سکته میکند و از هیچکس کاری برنمیآید و فقط آن اتفاق است که جریان دارد و میافتد و تو چه کشیدی زینب؟ راویان از صدای تو، از اشک تو، از مویه تو چیزی ننوشتهاند. مقتلنویسان تو را از حسینت دور نوشتهاند و دستتان را کوتاه و من خواندهام که زینب بی حسین میمیرد. و من خواندهام که زینبی بر بلندای تَل، در سینهاش احساس سنگینی کرد و ذره ذره جان داد. مورخان از زاویه دیدتان گفتند: «وَ مَا رَأَیت َإلاَ جَمیلاَ.».
در پشت جلد این کتاب چنین نوشتهشده است:
توی عالم رؤیا فکر میکردم تازه ازدواج کردیم و خدا هنوز حلما و زهیر رو بهمون نداده. داخل اون صحرای سرسبز، ریل آهن بود. من سمت راست ریل وایستاده بودم و تو سمت چپش. دست همدیگه رو گرفته بودیم و توی صحرا راه میرفتیم. صدای سوت قطار که اومد، دستامون رو از هم جدا کردیم. یک عالمه ابر سفید از آسمون اومدن پایین و دور تو رو گرفتن. من میخندیدم و تو ابرا رو با دستت پس میزدی. وقتی که قطار نزدیک شد، من سوار شدم و تو روی ابرها دنبال من می اومدی. من از پنجره برای تو که سوار ابرا بودی دست تکون میدادم. تعبیرش چی می شه فاطمه؟
ویژگیهای این اثر:
این اثر مانند همه کتابهای که درباره شهدای مدافع حرم نگارش شده است قلمی روان و آسان دارد و خواننده را با خود همراه میکند بهگونهای که خود را همراه زندگی این زوج میداند و دارد با آنها در آن بازده زمانی زندگی میکند.
نگارنده در این اثر سعی دارد خواننده را با روزمرگی مردانی آشنا کند که در کنار ما زندگی میکردند و با آنها راه میرفتیم با آنها معاشرت داشتیم، اما ویژگیهای داشتند که توانستند بدین مقام برسند که «اَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون» شدهاند.
موسسه انتشارات شهید احمد کاظمی کتاب «مسافر دمشق»، نوشته سرکار خانم فاطمه عرب اسدی را در 100 صفحه با شمارگان 1000 نسخه به قیمت 11000 تومان روانه بازار نشر کرده است.
علاقهمندان میتوانند جهت تهیه این کتاب به آدرس قم، خیابان معلم، مجتمع ناشران، طبقه اول، فروشگاه 131 مراجعه و یا با شماره تلفن: 37840844-025 تماس حاصل نمایند./826/ن602/ق