پیگیری دغدغه رهبر معظم انقلاب در «رسم جهاد»
به گزارش سرویس کتاب و نشر خبرگزاری رسا، کتاب «رسمِ جهاد»، روایتهایی از تجربههای کار جمعی در جهاد سازندگی به روایت حسینعلی عظیمی از سوی انتشارات دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب در ۲۰۰ صفحه منتشر و روانه بازار نشر شده است. تحقیق و تدوین این کتاب را علی مشایخی، محمدرضا حسینی و محسن جعفری بر عهده داشتند.
نثری روان در لابه لای کلمات کتاب «رسمِ جهاد»
کتاب «رسمِ جهاد» که دارایی نثری روان است و خواندنش به کسانی که به دنبال کار جهادی هستند، توصیه میشود، ۱۱ فصل دارد که مهمترین آنها تشکیل ساختار، رابطه با مردم، دولتی شدن جهاد، کمیته فرهنگی و جهاد سازندگی در جنگ است.
مرحوم عظیمی که مدتی پیش بر اثر بیماری سرطان به جمع یاران شهیدش پیوست، از جمله جهادگرانی بود که از نزدیک در جریان سازماندهی و طراحی و ساخت بسیاری از دستاوردهای چشمگیر مهندسی جنگ، مانند پل بعثت قرار داشت و تجربیات زیادی را در سینه ثبت کرده بود.
به بهانه فرارسیدن سالروز صدور فرمان امام خمینی (ره) در ۲۶ خرداد درباره تشکیل جهاد سازندگی با علی مشایخی از محققان و نویسندگان کتاب «رسم جهاد» که به تازگی چاپ چهارم آن هم توسط انتشارات «راه یار» روانه عرصه نشر شده است، درباره این کتاب به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید:
* از مطالعه مقدمه کتاب اینطور برداشت میشود که شما که قبل از اینکه سراغ تحقیق و نگارش «رسم جهاد» بروید، تحقیقات مفصلی پیرامون جهاد سازندگی داشتهاید. «رسم جهاد» ثمره این پژوهشها بود؟
نگارش این کتاب در مقطعی از این پژوهش ما شکل گرفته است. هدفمان در ابتدای کار، تحقیق و مصاحبه به قصد نوشتن و انتشار کتاب نبود. تنها میخواستیم دانشی را که نزد آقای عظیمی هست، دریافت کنیم و از ایشان بیاموزیم و بعد در مرحلهای از تحقیقات به این نتیجه رسیدیم که بهتر است این اطلاعات و دانش جهاد سازندگی را به صورت کتاب درآوریم.
هدفمان این بود که درباره مسئله مدیریت جهادی، یک کار پژوهشی وسیع و بیحدومرز انجام دهیم و به این منظور هر کاری میتوانستیم، انجام میدادیم. البته تصوری از ابعاد کار نداشتیم. یکی از کارهایمان این بود که سراغ کسانی برویم که در سالهای اول انقلاب در نهادهای انقلابی فعالیت داشتند و به سازمانهای انقلابی مانند سپاه پاسداران و جهاد سازندگی و نهادهای برخاسته از انقلاب اسلامی بپردازیم. در واقع، موضوع پژوهش ما افراد، گروهها و نهادهای انقلابی بودند و بعد از مدتی به این نتیجه رسیدیم که باید موضوع پژوهش خود را محدود کنیم و موضوع «مدیریت جهادی» را برای پژوهش انتخاب کردیم.
خیلی زود هم به این نتیجه رسیدیم که این جهاد سازندگی است که کسی به آن نمیپردازد و نقشش کمرنگ دیده شده است و اگر اعضای سابق آن را از دست دهیم، تجربههای آنها هم از دست میرود.
* این پژوهشها قرار بود به خروجی خاصی برسد؟ پروژه دانشگاهی بود یا اینکه خروجی دیگری برای این تحقیقات در نظر داشتید؟
دانشگاهی نبود؛ فقط از سر کنجکاوی بود. تعدادی از دوستان اردوهای جهادی، مجموعهای به نام «شورای هماهنگی حرکتهای جهادی» تشکیل دادند و از من هم به عنوان پژوهشگر خواستند که پژوهشی درباره مدیریت جهادی داشته باشم، اما من از آن مجموعه بیرون آمدم. دلیلم هم این بود که مأموریت آنها، تناسب چندانی با کاری که به من میسپردند، نداشت که این موضوع در ابعاد مختلف مانند زمانی که مسئول مجموعه برای این کار میگذاشت و اختلاف نظرات، خود را نشان میداد. آنها کار عملی میخواستند و من تنها به دنبال پژوهش بودم. بعد از یک سال که پژوهش ما هم به جای خوبی رسیده بود، از آن مجموعه جدا شدم و کار را به صورت مستقل ادامه دادم. البته در این مدت سعی کردم تیمی تشکیل دهم که بتوانیم کار را ادامه دهیم.
* در همین تحقیقات بود که با مرحوم حسینعلی عظیمی آشنا شدید؟
اولین جلسه ما با آقای عظیمی، آبان ماه سال ۱۳۹۱ بود که من و آقای حسینی نزد آقای عظیمی رفتیم و گفتیم میخواهیم درباره مدیریت جهادی تحقیق کنیم و ایشان بسیار استقبال کرد که بعد از ۲۰ سال جوانانی میخواهند درباره آن سالها و فعالیتها بدانند و همانطور که گفتم خودمان چندان متوجه وسعت و اهمیت کار نبودیم. جلساتی که ما با آقای عظیمی داشتیم از جلسات کانون سنگرسازان بیسنگر شروع شد که با حضور جوانان و هر دو هفته یک بار تشکیل میشد و مسئول کانون هم آقای روحالله ایزدخواه بود که ما از طریق او با آقای عظیمی آشنا شدیم.
در این جلسات درباره موضوعات مختلف صحبت میشد، ما هم به دنبال گرفتن مصاحبه بودیم. این مصاحبهها تا اواخر سال ۹۱ طول کشید تا اینکه اوایل سال ۹۲، محل کانون به جای دیگری منتقل شد. ما به آقای عظیمی گفتیم که احتیاج به جای ثابتی برای کارمان داریم و همانطور که اوایل کار به ما گفته بودند، کانون سنگرسازان شد خانه ما. از آن موقع ما تقریبا هر روز آنجا بودیم و اردیبهشت و خرداد همان سال، جلسات مصاحبه با آقای عظیمی را ادامه دادیم. البته آن زمان مشغلههای زیادی هم داشتند؛ ولی به نظرم هفتهای یک جلسه مصاحبه داشتیم. در این جلسات بود که آقای عظیمی بحث «جهاد سازندگی در دفاع مقدس» را هم مطرح کردند؛ در حالی که ما اطلاعی درباره این مسئله نداشتیم. همین موضوع، فصل آخر کتاب «رسم جهاد» شد. مشغلههای ایشان مانند تدوین درس مهندسی جنگ برای دانشگاهها، مسائل کانون سنگرسازان بیسنگر و... باعث شد که این جلسات ادامه پیدا نکند.
* پس خروجی همین جلسات منجر به نگارش کتاب «رسم جهاد» شد؟
همان طور که گفتم قصد نوشتن کتاب نداشتیم ولی اواخر سال ۹۲ آقای ایزدخواه ما را تحت فشار قرار داد که کار را تحویل بدهیم البته به نظرم این درخواست از طرف آقای عظیمی بود. به هر حال، با اکراه، یک نتیجه اولیه ناقص از کار تحویل دادیم که شمای اولیه کتاب را شکل داد و پژوهشمان را ادامه دادیم. محتوای کتاب را در حدود ۱۵ فصل کلی دستهبندی کردیم که این فهرستبندی خیلی مورد توجه قرار گرفت.
علیرغم این مسائل، ما همچنان قبول نمیکردیم که این پژوهش را به صورت کتاب درآوریم اما گویا خدا میخواست که خودمان این کار را انجام دهیم. در سال ۹۳ هم مصاحبههای دیگری را هم درباره جهاد سازندگی شروع کردیم، بعد از دو سال تحقیق و پژوهش، سوالات ما کاملتر و مشخص بود. از افراد میخواستیم اتفاقات و تجربهها را شرح دهند و برای مثال از نحوه انجام کارهای جمعی در جهاد میپرسیدیم.
در همین سال بود که آقای عظیمی همان نتیجه اولیه را به چند نفر دادند که آن را به سرانجامی برسانند و کسی نتوانست یا نخواست کاری بکند و کار به خودمان برگشت. آقای ایزدخواه با رابطههایی که در دانشگاه امام حسین (ع) داشت، کار را به آنجا برد. ما هم به این نتیجه رسیده بودیم که چاپ کتاب، خوب و بلکه لازم است و خود ما باید این کار را انجام دهیم. قراردادی با دانشگاه امام حسین (ع) بسته شد مبنی بر اینکه از آن پیشنویس، کتابی با موضوع تجربههای آقای عظیمی چاپ شود. اتفاقاتی هم باعث شد که زودتر کتاب را به چاپ برسانیم. یکی از اتفاقات این بود که اوخر سال ۹۳، آقای عظیمی بیمار شدند و آن ایام شیمیدرمانی میشدند. بعد از چند بار ویرایش، اولین چاپ کتاب در دانشگاه امام حسین (ع) صورت گرفت. با وجود اینکه کتاب هنوز به شکل مصاحبه بود و از نظر ویرایش و متن اشکالاتی داشت، ولی بسیار مورد پسند مهندس عظیمی واقع شد.
چاپ کتاب باعث شد در سال ۹۴، با وجود بیماری آقای عظیمی، جلسات مصاحبه را درباره حضور جهاد سازندگی در دفاع مقدس و پشتیبانی و مهندسی جهاد ادامه دهیم. بعد از این جلسات، کتاب برای چاپهای بعدی به انتشارات «راه یار» دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب سپرده شد.
* کمی هم درباره آقای عظیمی و فعالیتها و سوابق ایشان توضیح دهید.
یکی از دوستان ایشان میگفتند آقای عظیمی به معنی واقعی کلمه «دانشجو» بودند؛ یعنی به دنبال تحصیل و استفاده از دانش خود بود. ایشان در حوزههای زیادی، مطالعه کرده و صاحبنظر بود. بعد از دفاع مقدس، با دیگر جهادگران، جلسات ثابتی برای ثبت تجربههای جهاد در جنگ داشتند و تبادل نظر میکردند.
همواره به دنبال ثبت تجربیات خود بودند. اگرچه تا آن زمان کتابی درباره این مسائل منتشر نکرده بودند؛ اما این دانش در ذهن و قلب آقای عظیمی ماندگار شده بود. یکی از جهادگرانی که با آقای عظیمی هم همراه بودند، میگفتند آنچه مهندس عظیمی در این کتاب نقل کردهاند، نشان از تسلط و آگاهی ایشان نسبت به همه قسمتهای جهاد سازندگی است. علت این آگاهی و تسلط هم این بوده که ایشان اهل تحقیق و کسب علم بودند. به خاطر همین روح جوانی، خستگیناپذیری و شوق یادگیری، در ارتباط با جوانان موفق بودند و دانش عظیم ایشان از این طریق به نسل بعدی منتقل میشد. البته مهندس عظیمی به دنبال احیای جهاد سازندگی هم بودند.
* «رسم جهاد» علی رغم اینکه حاصل تعدادی مصاحبههای تاریخ شفاهی هست؛ ولی بیشتر از اینکه شبیه کتاب خاطرات یا تاریخ شفاهی باشد، کتابی مدیریتی و تحلیلی به نظر میرسد. با این حرف موافقید؟
هدف ما هم همین بود. از ابتدا، موضوع پژوهش ما مدیریت جهادی بود و فقط به دنبال بیان خاطرات نبودیم؛ بلکه میخواستیم اگر هم خاطرهای گفته میشود، درسی هم که پشت آن خاطره هست، گفته شود و آنچه مهمتر است نکتهای است که در آن خاطره وجود دارد. البته نظر آقای عظیمی هم درباره روش تدوین کتاب همین بود و این توافق مبارکی بود که خدا ایجاد کرد. خود مرحوم عظیمی هم چند بار در خلال مصاحبهها میگفتند که خاطرات شیرینی دارم، اما فقط شیرین است و بیان آنها فایدهای ندارد. هیچگاه در مصاحبه با آقای عظیمی و دیگران، صرفاً به دنبال خاطرات آنها نبودیم و نیستیم و به همین دلیل است که کتابهای بعدی ما هنوز معطل مانده و برخی دوستان گلهمندند که مطالب ما آغاز و انجام، تاریخ و نظم تاریخی ندارد.
البته به خاطر استفاده از همین شیوه نگارش، «رسم جهاد» کتاب خوبی از آب درآمده و تا حدی توانسته الگوی مدیریت و برنامهریزی در جهاد سازندگی را تبیین کند و میتواند محور خیلی از حرکتهای جهادی در حوزههای مختلفی سازندگی و حتی علمی قرار گیرد.
بله به این صورت، کتاب، کاربردیتر شده و البته مخاطب آن محدودتر شده است. مطالعه کتاب خاطرات را میتوان به هرکسی پیشنهاد داد، اما چنین کتابهای تحلیلی ـ مدیریتی را هر کسی نمیخواند و شخص باید تا حدی دغدغهمند باشد تا کتاب برایش اهمیت و جذابیت داشته باشد.
یک نکته دیگر هم این است که «رسم جهاد» کتاب پُرمطلبی است و علیرغم روان بودن متنش با یک بار مطالعه، همه نکات فهمیده نمیشود و باید چند بار آن را خواند تا متوجه نکات آن شد. مطلب دیگر اینکه اساسنامه جهاد سازندگی که به عنوان پیوست کتاب آمده است، نکات مهمی دارد؛ از جمله اینکه میتوانیم بگوییم افکار و نظرات شهید بهشتی در بعضی از بخشهای مختلف آن به خوبی دیده میشود. گرچه ظاهراً این اساسنامه هیچگاه تصویب نشده. این اساسنامه ساختارهای جداگانهای برای بخشهای مختلف جهاد سازندگی تعریف کرده است و در کنارش، نکات و بحثهای تشکیلاتی هم دارد. توصیه میکنم هرکس که این کتاب را مطالعه میکند، حتماً پیوست آن را هم به دقت مطالعه کند.
* از الگوی فعالیت جهاد سازندگی در کشورهایی مانند لبنان و الجزایر هم استفاده شده است و حتی آن طور که در مقدمه «رسم جهاد» هم اشاره شده، امپراطور ژاپن هم به دنبال سردرآوردن از این نهاد بوده. با وجود این ظرفیت عظیم جهاد سازندگی، چرا کار درخوری برای ثبت و معرفی تجربیات جهاد نشده است؟ به خصوص که مدتی است بعضاً زمزمههای احیای جهاد هم به گوش میرسد.
نمیتوانم دلیل قطعی برای این موضوع بیاورم، اما حدس من این است که چون جهاد سازندگی متولی خاصی ندارد تا به فکر ثبت و روایت تجربههای آن باشد. این مسئله هم بیشتر به اعضای آن برمیگردد. برخی از اینها فکر میکنند کاری نکردهاند که قابلیت بیان و الگوگیری داشته باشد.
یک موضوع دیگر هم این است هیچگاه و در هیچ نهادی که برآمده از انقلاب اسلامی است به دنبال تجربهنگاری به معنای استفاده و انتقال تجربه نبودهایم. مثلاً همین الان، اگر به کتابهای خاطرات شهدا نگاهی بیندازیم، میبینیم که بیشتر، خاطرات خانوادگی، اخلاقی و معنوی شهدا بیان شده، هرچند اینها هم مهم هستند، اما کتابهای تحلیلی، تاریخی و مدیریتی درباره فرماندهی جنگ، در مقابل اینگونه کتابها بسیار اندک هستند. البته فضای جامعه هم به همین شکل بوده و این درخواست از طرف جامعه وجود نداشته و کسی به فکر این نبوده است که این تجربیات و اطلاعاتمان باید ثبت شود، خاطرات هرچند مهم است اما کافی نیست.
رهبری در دیدار دانشجویان یزدی در سال ۸۶ صحبتی دارند مبنی بر اینکه خواندن شرح حال سرداران شهید که بخشهایی عاطفی و معنوی دارد، به نوبه خود منافعی دارد، اما بخشهایی هم بخشهای تجربىِ کارهای اینهاست که در میدان جنگ چگونه عمل میکردند. از همان زمان، ثبت این تجارب، دغدغه و مسئله من بود. سال ۹۵ هم رهبری در دانشگاه امام حسین (ع) اعلام کردند که تجربههای متراکم و انبوه انقلاب باید به عنوان یک کار علمی ـ تاریخی ثبت و تدوین شود، اما باز کسی سراغ تحقق این جور کارها نمیرود.
ما به دنبال تجربهنگاری در همه نهادهای برخاسته از انقلاب اسلامی مانند نهضت سوادآموزی، بنیاد مستضعفان و کمیته امداد امام خمینی (ره) هستیم. همه اینها مملو از تجربههای انسانی و فنی هستند. در همین جهاد سازندگی تجربههای فنی زیادی در ساختن سیلو، سد و مانند اینها وجود دارد. همه این نهادهای انقلابی، تجربههای مفیدی دارند که فرآیند این تجربهها و نتایج آنها باید ثبت شوند تا برای دیگران، قابل استفاده باشد.
* پس باید منتظر کارهای بعدی شما درباره تجربیات مدیریتی جهاد سازندگی و نهادهای برخاسته از انقلاب اسلامی باشیم؟
هدف ما اگر خدا بخواهد، این است که با تعداد زیادی از این افراد صاحبتجربه مصاحبه بگیریم و رسم جهادهای بعدی را هم داشته باشیم. یکی از همینها، کتاب دیگری درباره تجربههای مهندس حسینعلی عظیمی در پشتیبانی و مهندسی جنگ است که در فصل آخر همین کتاب (رسم جهاد) هم اشارهای به آن شده است. انشاءالله هرچه زودتر بتوانیم این کتاب را هم به مرحله انتشار برسانیم./826/د101/ق