خوب است به مسائل روز با دیدگاه های خودتان زود بپردازید و مخاطبان خود را در جریان اخبار ورز جامعه بگذارید برای مثال الان دادگاه اکبری طبری و همچنین موضوع قتل رومینا و اعتبارنامه تاج گرون و پیامک بدحجابی پلیس و اعتراضات آمریکا و ... موضوع روز است اما در سایت شما این مسائل چندان مطرح نیست و یا در اخبار صفحه اول شما مطلبی دیده نمی شود
با سلام
اتفاقا این مبحث در مباحث علمی دنیا بحث روز است. از خبرگزاری رسا هم که نشان فرهیختگی حوزه است جز این تصور نیست. اتفاقا این کلیپ به عقبه بحث نژادپرستی در بین دانشمندان غربی می پردازد که جامعه امریکا هم اکنون در گیر آن است و قطعا هر اتفاقی مثل رفتار نژاد پرستانه با جورج فلوید یک عقبه فکری دارد و یک شبه اتفاق نیفتاده است. غرب سال هاست که گرفتار این مسائل است . این کلیپ به چرایی نژادپرستی در بین قشر علم زده غرب توجه کرده است. . براستی مبنای نژادپرستی در بین دانشمندان غربی و سردمداران آنها چیست . حتما یک مبنای اندیشه ای دارد .از این برادر یا خواهرمان تقاضا می کنم که مباحث را صرفا بر اساس نگاه ژورنالیستی دنبال نکنند و نگاهی علمی هم به آنها داشته باشند.
علی از قم
۲۱ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۲:۳۸
جهان فقط با ظهور آقا امام زمان علیه السلام نجات پیدا می کند و مصائب هر روزه و پایان می یابد
اللهم عجل لولیک الفرج
نظریه داروین، حتی در حد یک نظریه علمی هم نیست، چه برسد به قانون علمی ؛ و حتی اگر قانون علمی هم بود، ملاحظه کردیم که قوانین علمی همگی ظن آورند، نه یقین آور. صرف نظر از این اشکال، حتی اگر نظریه داروین، نظریه ای قطعی و یقینی هم بود، این نظریه هیچ دلیلی بر درستی نژادپرستی نبود، زیرا نظریه داروین، بر تنازع بقا و انتخاب اصلح تکیه دارد و علاوه بر اشکالاتی که به اصل قانون انتخاب اصلح مطرح شد، این قانون نمی تواند برتری برخی نژادها را اثبات کند، زیرا همه نژادهایی که در حال حاضر در جهان باقی مانده اند، بر طبق قانون فوق نژادهای اصلح بوده اند که در تنازع بقا، با یکدیگر و با طبیعت نزاع کرده اند و در این نزاع باقی مانده اند، پس هیچ نژاد موجودی برتر از نژاد دیگر نیست. این قانون – اگر هم درست بود -، حد اکثر اثبات می کرد که نژادی که باقی مانده است، بر نژادی که منقرض شده است برتر است، ولی طرفداران تبعیض نژادی به چنین چیزی معتقد نیستند و نژادهای باقی مانده را با نژادهای منقرض شده مقایسه نمی کنند، بلکه نژاد های باقی مانده را با هم مقایسه می کنند و یکی را بر دیگر نژادها برتر می شمارند، چیزی که نظریه داروین نیز هیچ دلالتی بر آن ندارد. بلکه اساساً اگر بنا شود طبق نظریّه داروین نژادی را برتر بدانیم ، آن مردم آفریقا خواهند بود ؛ چرا که سازگاری آنها با خشنترین محیطها اعجاب آور است. حال آنکه یک آلمانی به این راحتی نمی تواند چنان محیطی را تحمّل کند ؛ در حالی که یک آفریقایی به راحتی می تواند در آلمان زیست نماید. یا مردم سیبری که عادت به محیط سرد دارند ، به راحتی می توانند در آلمان زندگی کنند ولی یک آلمانی به راحتی نمی تواند محیط سیبری را تحمّل نماید. البته نمی خواهیم اینها را دلیل بر برتری یک نژاد بدانیم بلکه می خواهیم بگوییم: اگر بناست چنین نتیجه ای گرفته شود انصاف این است که اینگونه نتیجه گیری شود نه آنگونه که نازی ها نتیجه گرفتند
اگر چه نظريه داروين در باب نياي انسان (از میمون بودن انسان) در ميان مؤمنين، اکنون طرفدار زيادي ندارد و پاسخهاي متقني هم در غرب و هم در شرق بدان داده شده است، اما اولا آثار رواني آن همچنان در اذهان باقي است و ثانيا بخش دوم نظريه سير خطي پيشرفت که عبارت است از سير انسان از صباوت و بساطت و بدويت و جهالت به بلوغ و دانايي ومدنيت و پيشرفت که بر همين مبنا چهار عصر تاريخي حجر و مفرغ و آهن و ماشين براي تاريخ بشري ترسيم مي شود ، همچنان مقبوليت و سيطره اي تام و تمام بر اذهان همگان دارد و کمتر فردي جرأت رد اين نظريه و يا ارائه بديلي براي آن را دارد و همين مقدار البته يک پيروزي بزرگ براي غرب مدرن است.
مصطفی باقرزاده
۲۱ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۲:۴۶
هم اکنون موجودات زنده ای در روی زمین زندگی می کنند که در زمان دایناسورها و بلکه قبل از آنها نیز به همین شکل کنونی وجود داشته اند ؛ و فسیلهای آنها که از زمان دایناسور ها به دست آمده است ، نشان می دهد که در طی این میلیونها سال هیچ تغییری نکرده اند. از جمله ی این موجودات می توان اشاره نمود به : ماهی خاویاری ، خرچنگ نعل اسبی ، نوعی از سرپایان به نام ناتیلوس ، پلاتیپوس ، اوپاسوم ، کروکودیل ، تواتارا ، اوکاپی ، لامپری ، کوالاکانت ، گینگو ، قلاب ماهی خون آشام ، کوسه ی مزی و ... .
فرضیه تکامل از توجیه این امر که چرا این موجودات در طی میلیونها سال تغییر نکرده اند ، عاجز است ؛ در حالی که در این مدت شرائط زندگی این موجودات تغییرات بسیاری کرده است. برخی از این موجودات حتّی قبل از دایناسورها نیز بر پهنه ی زمین بوده اند ولی استخوانهای امروزی آنها عین فسلیهای اجداد خودشان است.
مدعای فرضیه تکامل در مورد موجودات بزرگ و پرسلولی مثل حشرات و پرندگان و... قابل آزمایش نیست ؛ چرا که اوّلاً به ادعای این فرضیه ، این روند ، میلیونها سال طول کشیده است ؛ و ثانیا میلیونها عامل بر آن تاثیر داشته اند که عملاً نمی توان همه را مشخص نمود . اما ادعای این فرضیه در دو مورد قابل آزمایش است ؛ اول: در مورد چگونگی تبدیل مواد شیمیایی ــ مثلا اسیدهای آمینه ــ به موجودات زنده. دوم: در مورد چگونگی تبدیل تک سلولی ها به موجودات پر سلولی .
ما در جهان امروز هم مواد شیمیایی تشکیل دهنده ی موجودات زنده را در اختیار داریم ، هم تک سلولی ها را . همچنین می دانیم که شرایط تبدیل این ترکیبات شیمیایی به تک سلولی ها و شرایط تبدیل تک سلولی ها به پر سلولی ها محدود و قابل مشابه سازی در آزمایشگاهند. بنابراین ، اگر فرضیه ی تکامل داروین درست است ، پس باید بتوان در این دو مورد آن را در آزمایشگاه به اثبات رساند ؛ در حالی که هیچ دانشمندی تا به حال نتوانسته است یک تک سلولی کامل را از ترکیبات شیمیایی بدست آورد ؛ یا نشان دهد که از ترکیب طبیعی چند تک سلولی یک چند سلولی درست می شود. البته دقّت شود که برخی توانسته اند با ترکیب تک سلولی ها ، تک سلولی جدیدی به وجود آورند ؛ لکن اینها با مهندسی ژنتیک است و هزاران فرسخ فاصله دارد با آنچه گفته شد
آنچه تاريخنويسان و نظريهپردازان غرب جديد، در باب ادوار تاريخ بشري و سرگذشت معيشت انسان و چگونگي فراگيري فنون زندگياش ميگويند، مبتني بر حدس و گمانهزني و تير در تاريكي انداختن است، و نه مستند به ادلّه و شواهد و قرائن روشن و اطمينانآور؛ كه به دليل تأمين خواست اشرافيت جديد (بورژوازي)، ابتدا نظريهاي ساخته ميشود و آنگاه به جستجوي ادلّه و استنادات و شواهد آن برميآيند و در هر مورد كه از نظريهبافي درميمانند و حلقههاي مفقود، رخ مينمايد، سخن از تصادف و اتفاق و جهش ميگويند و انتظام سرمدي و الهي عالم را انكار كرده، تا انساني رها و بيپناه و سرگردان، كه مادهاي قابل براي صورتبخشي نظام بورژوازي باشد، خلق نمايند
جعفری
۲۱ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۵:۴۸
برای توجیه نژاد پرستی فرضیه تکامل را ساختند و خود را تکامل یافته ترین نوع حیوان معرفی و سواری گرفتن و کشتن و خوردن گوشت حیوانات دیگر را طبیعی قلمداد کردند این خلاصه پشت پرده فرضیه تکامل و خلاصه پشت پرده بی تفاوتی انسانها به مرگ همنوعانشان از نژادهای دیگر در دنیای امروز است در دنیای امروز هر کس خود را در کنار آنگلاساکسونها نژاد برتر میداند و کشتار دیگران برایش پشیزی ارزش ندارد
عقل به تو میگوید بپرسی وقتی میلیونها میمون از صدها گونه که نژاد قبل هستند و میلیاردها انسان که نژاد بعد هستند وجود دارند اما نژاد وسط فقط چند استخوان در فلان دانشگاه است که هر کسی به آن دسترسی ندارد آیا قضیه مشکوک نیست
داروین گرچه سالهاست، که از دنیا رفته است و نظریه فرگشت وی در مجامع علمی مورد نقدهای جدی قرار گرفته و از سوی اندیشمندان مختلف رد شده است[1] ولی این اندیشه متأسفانه همچنان از سوی بیخدایان به عنوان ابزاری در مقابل خداباوران مورد استفاده قرار میگیرد، بدون آنکه چنین افرادی به لوازم گفتار داروین توجه داشته باشند، در ادامه به یکی از مهمترین آثار اندیشه داروین در زمینه حقوق بشر اشاره میکنیم، که در ظاهر، هیچکدام از بیخدایان آن را قبول نخواهد کرد.
بر اساس اندیشه فرگشت داروین، نسل برتر بشر باید بر نژاد پست بشر چیره شود، و آنان را از بین ببرد، این تفکر که در دیگر آثار خود داروین به آن پرداخته شده است، توجیه کننده تمام کشتارها و بردهداریهای است که در سالهای متمادی توسط جباران تاریخ انجام شده است، زیرا هر کدام از آنان برای خویش برتری نسبت به دیگر افراد میدیدهاند برای برتری نسل خویش اقدام به کشتار دیگران میکردهاند. در ادامه به برخی از آثار داروین که به این نکته تصریح دارد اشاره میکنیم:
داروین در کتاب «اصل انسان» این گونه میگوید: «در آینده نزدیک و نه چندان دور در قیاس با قرنهای گذشته، اجناس متمدن انسان به شکل شبه قطعی، سایر اجناس وحشی را از بین میبرد و خود جایگزین آنان خواهند شد. و همزمان همانگونه که پروفسور [Hermann Schaaffhausen] این نامگذاری را کرده، موجودات شبه آدمی از بین میروند. ودر نتیجه شکاف بین انسان و ما بین نزدیکترین هم پیمانانش گسترش یافته به شکلی که به مرحلهای بسیار متمدنتر منتقل میشوند آنگونه که ما انتظار داشته و امیدواریم. بلکه این شکاف بسیار وسیعتر خواهد بود، اگر بخواهیم آن را بین قفقازی ها[نژاد برتر که همان اروپاییهای بودند] و میمونهای پستتر مانند بابون که قبلا بوده با زنجها و یا استرالیایها و گوریلهای موجود ارزیابی کنیم.»[2]
وی در قسمتی دیگر از یادداشتهای خویش، که بعد از مرگش توسط پسرش فرانسیس داروین منتشر شد این گونه میگوید: «نژادهای برتر قفقازیها، در نبرد برای بقاء، جنس ترکی را شکست دادند. و با نگاه به جهان و در زمان نه چندان دور، چه مقدار نژادهای پستی که نژادهای برتر در سطح جهان آنان را به بردگی گرفتهاند.»[3]
___________________________________________________________________
پینوشت
[1]. برای آشنایی با برخی از این نقدها مراجعه کنید به قرآن و نظریه داروین.
. Charles Darwin (1871) The Descent of Man, 1st edition, pages 168 -169.[]
متن انگلیسی این مطلب:
At some future period, not very distant as measured by centuries, the civilised races of man will almost certainly exterminate, and replace, the savage races throughout the world. At the same time the anthropomorphous apes, as Professor Schaaffhausen has remarked, will no doubt be exterminated. The break between man and his nearest allies will then be wider, for it will intervene between man in a more civilised state, as we may hope, even than the Caucasian, and some ape as low as a baboon, instead of as now between the negro or Australian and the gorilla.”
[3]. Francis Darwin, The Life and Letters of Charles Darwin, Vol. I, 1888. New York D. Appleton and Company, pp.285-286
متن انگلیسی
The more civilised so-called Caucasian races have beaten the Turkish hollow in the struggle for existence. Looking to the world at no very distant date, what an endless number of the lower races will have been eliminated by the higher civilised races throughout the world.”
همینو خوندم فهمیدم نویسنده اصلا نمیدونه تکامل و انتخاب طبیعی چی هست. اصلا کسی تو انتخاب طبیعی کسیو از بین نمیبره و رقابت رو در رو نیستش که لزوما, این طبیعته که انتخاب میکنه موجود سازگار تر با محیط بیشتر تولید مثل کنه و نسلش افزایش پیدا کنه.
"موجودات شبه آدمی از بین میروند"
اینم اشتباهه. الان مگه شامپانزه ها از بین رفتن؟
مورد سوم هم اینکه انتخاب طبیعی درباره انتخاب بین گونه هاست, نه درباره نژاد. حتی همین متن هم قسمت دومش داره درباره گونه های مختلف موجودات صحبت میکنه. انسان های امروزی همه یک گونه هستن ( هوموساپین ) و رنگ پوستشون فرقی بینشون نمیذاره. در نتیجه متن کاملا چرت بود و اصلا نتونست به نژاد پرستی ربطی بده!
آخر اینکه حتی اگه داروین نژاد های مختلف انسان هارو تو ذهن خودش در حال رقابت تصور کرده باشه, بازم دلیل بر غلط بودن کل تئوری انتخاب طبیعی نیست. انتخاب طبیعی و تکامل الان غیرقابل رد شدن هستن و مدارک براشون بی پایانه. هر چقدرم زور بزنید نمیشه ردش کنید
ناشناس
۲۱ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۵:۵۴
من نمیدونم چرا میگن تکامل و اسلام مقابل همن
اینا هیچ تناقضی ندارن
تا قبل از نظریه داروین انسان ها خودشون رو از نسل یک زوج به نام آدم و حوا می دونستند و همگی با هم برابر بودند ولی بعد از صدور این نظریه شیطانی و ترویج بی دینی انسان ها خودشون رو تکامل یافته میمون می دونستند که بعضی نژادها تکامل یافته تر از دیگرانند و همین نظریه پایه و اساس شکل گیری مفاهیمی چون راسیسم و فاشیسم و نازیسم شد
شاید هیچ نظریه پردازی در سقوط اخلاقیات به اندازه داروین نقش نداشت چرا که مطالب داروین رنگ و بوی علمی داشت نه سیاسی و لذا کلامش نوعی سند بی طرف برای طرفین نزاع قلمداد میشد.
داروین انگلیسی تحت تاثیر اندیشه های به جا مانده کتب مسلمین و خصوصا پدیده تکامل ابوریحان بیرونی سالها به تحقیق و تلاش پرداخت و حدود ۱۴۵ سال پیش بزرگترین کتاب تاثیر گذار خود تحت عنوان تبار انسان و انتخاب طبیعی در ارتباط با جنسیت (م۱۸۷۱) را چاپ کرد.
دکتر ایاد قنیبی
۲۱ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۶:۰۲
نقش افکار داروین در نژادپرستی
بررسی نژاد پرستی تا زمانی که در مدارس آمریکا، عقیدهٔ داروینیسم تدریس میشود، این کشور همچنان به تفرقه میان سفیدپوستان و سیاهپوستان مبتلا خواهد بود؛ عقیدهای که حتی با شعارهای برابری خودشان هم در تعارض است!
تا هنگامی که از داروین به عنوان کاشف حقیقتِ خاستگاه انسان و موجودات، تجلیل میشود، این مشکل پابرجا خواهد ماند.
داروین در کتاب خود، با عنوان خاستگاه انسان ، از انسان سفیدپوستِ اروپایی به عنوان گونهٔ تکاملیافتهتر سخن میراند و دیگر امتها را در ردههای میانی نیاهای حیوانی و انسان قرار میدهد؛ چراکه تکامل آنان هنوز کامل نشده است! از دیدگاه او، این امتها (گونهها) در مقایسه با اروپاییان، در برخی صفات همچون رنگِ پوست، پهنای سر، چسبیدگی بینی، برآمدگی پیشانی و یا بزرگی حجم فک و لبها به حیوانات نزدیکترند.
او در ادامه چنین نتیجه میگیرد که نژادهای تکاملیافته ترِ انسان، به تکامل خود با کشتار نژادهای کمترتکاملیافته ادامه میدهند و این امر، شالودۀ داروینیسم اجتماعی تلقی میشود؛ به این معنا که قوانین زیستشناختی داروین در گسترهٔ اصول جامعهشناختی به اجرا درآید.
او در فصل ششم کتاب خود مینویسد:
بدون تردید، در آیندهای نزدیک – که با سنجش در مقیاس سدههای زمانی، چندان دور نخواهد بود – نژادهای متمدن انسانی نژادهای وحشی سراسر جهان را نابود خواهند کرد و جایگزین آنها خواهند شد.
(چارلز داروین، خاستگاه انسان، چاپ اول، صص ۱۶۹ ۱۶۸، سال نشر: ۱۸۷۱ میلادی)
این عقیدهٔ خرافهپردازِ تکامل به عنوان حقایقی زیستشناختی به دانشآموزان آمریکایی آموزش داده میشود؛ بنابراین، از کنشهای نابهنجاری که هرازگاهی با وجود شعارهای برابری تکرار میشود، نباید شگفتزده شد.
در آمریکا، برخی سفیدپوستان و افرادی از دیگر نژادهای ناهمگون به انکار تفرقهٔ نژادی پرداخته و در بحران جورج فلوید در کنار سیاهپوستان قرار گرفتهاند؛ اما مادامی که ریشههای تروریسم در برنامههای درسی این کشور خشکانده نشوند، چنین دژآشوبهای ناگواری تکرار میشوند؛ تروریسمی که اختلاف و کشمکش میان انسانها را برحسب رنگ پوست آنها، در ژرفای اندیشهشان نهادینه میکند!
ای مردم! بیشک ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، همانا گرامیترین شما نزد خدا، پرهیزگارترین شماست، بیگمان خداوند دانای آگاه است.
همچنین خداوند را بخاطر دینی ستایش مینماییم که پیامبرش ﷺ فرموده است: ای مردم! همانا خدای شما یکی است و پدر شما یکی است. هیچ عربی بر غیرعرب و هیچ غیرعربی بر عرب و هیچ سرخپوستی بر سیاهپوست و هیچ سیاهپوستی بر سرخپوست برتری ندارد؛ مگر به تقوا.
وحيد اصغری ینگجه كارشناسي ارشد جامعه شناسی دانشگاه يزد
نژاد پرستی علمی که بشر را به نژاد ها و گونه های مختلف طبقع بندی میکند، اواسط قرن 19 (1850) از سوی کنت آرتور دوگیبنو-ی فرانسوی مطرح شد. او در این نظریه نژاد های سفید را از لحاظ جسمانی و عقلانی قویتر می دانست. برای مثال سرخ پوستان آمریکایی، و یا بومیان استرالیا در پایین ترین جایگاه طبقه بندی او قرار دارند و سیاه پوستان هم دارای قدرت بدنی کمتر و در نتیجه در مقابل خستگی دارای تحمل کمتری می باشند.
البته در این میان نظریه اتخاب طبیعی و بقای اصلح داروین نیز در جهت تقویت نژاد گرایی اجتماعی مورد استفاده قرار گرفت. طرفداران اجتماعی داروین معتقد بودند، پدیده تکامل، سفید پوستان را بر آن میدارد تا بر نژادهای دیگر غلبه پیدا کرده و آنها را مدرن نمایند. همچنین تبعیض نژادی تنها به رنگ پوست محدود نمیشد. برای مثال در بریتانیا ایرلندی ها و همینطور یهودیان را چیزی ما بین نژاد سیاه پوست و گوریل می دانستند یعنی حد وسط زنجیره تکامل، زنجیره ای که انگلوساکسون ها در راس و سیاهپوستان در انتهای آن قرار دارند.
البته این نظریه بیشتر یک نوع توجیه ایدئولوژیکی بود برای استعمارگران و سفید پوستان برای غلبه و نابودسازی مردم جهان.
نظریات آدولف_هیتلر ترکیبی بود از نظریات چارلز_داروین، گوبینو، چمبرلین و ریشارد واگنر با تعمیم بی چون وچرای این نظریات به تاریخ، جامعه شناسی و علوم سیاسی.
به نظر هیتلر نژاد آریا خالق هنر، علم و فرهنگ جهانی و نگه دارنده ی آن است و گروه های انسانی دیگر (نژادهای پست) یا تحت سلطه و رهبری نژاد آریا پذیرنده ی فرهنگ اند و تحت این سلطه به دنباله روی و اکتساب ادامه خواهند داد یا مخرّب فرهنگ اند که در این صورت باید نابود شوند!
ترکیب نژاد عالی و برتر با نژادهای پست، گناه و مخالفت با اراده ی خداوندی است!
خون_آریایی (خون برتران) (Heern Blut) باید با اقدامات پاک سازی و بهداشت_نژادی پاک بماند تا تکامل فرهنگ در جهان میسّر شود.
هیتلر معتقد بود که تاریخ جهان به جنگ نهایی میان نژاد برتر با نژادهای پست منجر خواهد شد و این مبارزه با غلبه ی نژاد برتر پایان خواهد یافت.
وقتي آدم يه ميمون رو ميبينه خود بخود متوجه شباهت عجيبش به آدم ميشه و فطرتا ميفهمه يه رابطه اي بين انسان و ميمون هست به نظر من انسان ميمون ابر جهش يافته است كه جهشش غير طبيعي و بصورت معجزه و غير قابل تكراره كه نتيجه اون بدست آوردن شعوره و براي هميشه از ميمونها و كلا همه حيوانات جدا و منفك و متمايز و برتر شده و ديگه كوچكترين شباهتي به ميمونها و هيچ حيواني در زمين و حتي كائنات نداره
برطبق نظریه داروین که بر پایه شباهت بین انسان و میمون استوار است در طول زمان اشتباه برداشت شده است، برطبق نظریه اصلی داروین، اجداد گونه انسان با میمونها مشابه بوده است، نه اینکه انسان گونه تکامل یافته میمونها باشد. به زبان ساده تر، انسانها و میمونها دارای یک جد مشترک هستند. و درواقع دو گونه متفاوت از یکدیگرند
ناشناس
۲۱ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۶:۳۳
كلا خداوند بدليل شعوري كه به انسان داده توقع داره انسان همه چيز رو با عقلش درك كنه نه با چشماش و براي همين معجزاتش رو بينهايت مخفي ميكنه تا ببينه چه كسايي به اشتباه مي افتن
وظيفه ما به عنوان علمداران راه انبيا در سراسر جهان امروز اين چنين اقتضا دارد كه درنور بي نهايت قرآن به همه آنچه در ظلمات امروزي فرهنگ غرب به عنوان حقايقي مسلم انگاشته مي شود، نگاهي دوباره بيندازيم و حجاب از حقايق بر داريم. ... گشودن حقايق در پرتو نور قرآن و روايات، قسمت اعظم از وظيفه اي است كه ما در جهاد اعتقادي برعهده داريم
به جز بیخردی که نه تنها هیچ اطلاعی از آموزههای اسلامی ندارد، بلکه چشم بصیرت و حتی چشم سر هم ندارد، هیچ احدی بر این باور نمیماند که در جهان «تکامل» رخ نمیدهد.
کیست که دست کم با چشم سر نبیند، اگر بذری کاشته شود به گیاهی کامل و اگر نطفهای گذاشته شود، به موجود دیگری مبدل میگردد؟!
الف - باید اذعان داشت که اتفاقاً اگر کسی «تکامل» را چه در بعد فیزیکی و چه در بعد متافیزیکی آن قبول نداشته باشد، اطلاع چندانی از آموزههای دینی به ویژه در اسلام ندارد. مگر نه این است که در بعد فیزیکی دست کم در قرآن کریم و سورهی مؤمنون تأکید شده است که نطفه را به علقه، علقه را به مضغه، مضغه را به لحم ... مبدل کردیم و سپس خلقت دیگری در آن آغاز نمودیم [که اشاره به بعد متافیزیکی دارد]؟ و در زمینههای غیر مادی و ابعاد معنوی، مگر نه این است که همهی انبیای الهی برای رشد و تکامل بشر آمدهاند؟ و این رشد نیز تدریجی حاصل میگردد و نه دفعی.
پس، این این دعوا که اگر نظریه تکاملی داروین مورد قبول واقع شود، دین و خداگرایی نفی میشود، یک جنگ روانی بی پایه و اصول است و خود داروین نیز در بیان این فرضیات فیزیکی، چنین ادعایی نداشته است. چنان چه شهید مطهری مینویسد:
«آنگونه که بعضی ها از نظریه تبدل انواع داروین بعد مادیت را در نظر گرفته اند و از آن اثبات بی خدایی نموده اند چنین نبوده چرا که داروین خود آدم مذهبی بوده و تا آخرین لحظه هم به خداوند معتقد بوده است» (توحید، ص 226)
ب – وجود فعل و انفعالات فیزیکی نیز اگر به اثبات رسد، نه تنها دلیلی بر نفی خدا و اسلام نیست، بلکه استدلالی بسیار محکم در «برهان علیت» و «برهان نظم»، و «برهان حرکت و محرک»، و «برهان حدوث و قدم ماده» و ... می باشد که همگی وجود علت، ناظم، محرک و قدیمی را به اثبات میرساند که دارای صفات، محدودیتها و شرایط ماده نباشد. کمال و هستی مطلق باشد، که همان خداوند متعال است. لذا شاهدیم که حتی داروین در تداوم نظریهی تکاملی خویش اذعان مینماید:
«بالاخره یک عامل مجهولی را باید برای پیدایش این تغییرات معتقد شد یعنی همه این عواملی که من ذکر می کنم باز هم معما را حل نمی کند و این مهم یعنی اینکه توجه به هدف و این همان اصلی است که الهیون می گویند : " اصل توجه به غایت "» (توحید، 251 تا 254)
ج – اگر چه داروین اولین کسی نیست که نظریهی تکاملی را بیان میدارد، اما به جهت طرح علمی آن در فلسفهی غرب، به عنوان مبدع شناخته و یا بهتر بگوییم تبلیغ شده است.
اصول نظریه داروین بر این اصل است که «کلیهی موجودات نیان مشترکی دارند». حال میگوییم که این حرف جدیدی نیست. آموزههای اسلامی بسیار پیش از داروین و کاملتر از او، این اصل را نه فقط به عنوان یک «نظریه»، بلکه به عنوان یک حقیقت و واقعیت آشکار و قطعی بیان نموده است و عمق و گسترهی نگاه اسلام در این امر حتی بسیار کاملتر از نگاه فیزیکی داروین است. مگر نه این که در آموزههای اسلامی، همهی موجودات زمینی از خاک آفریده شدهاند و زمین و آسمان خود نیز تجلی و معلول آفرینشهای دیگری هستند و در نهایت مبدأ پیدایش همهی مخلوقات عالم، اعم از ملک، جن، انسان، حیوان، نبات و ...، صادر اول و نور اولاست که او خود تجلی ذاتی است که دیگر مخلوق و حادث نیست.
پس اسلام به هیچ وجه معتقد به خلقت دفعی موجودات [به غیر از نور یا وجود اول] و نظریهی تکامل نیست.
د – بلکه آن چه مورد اشکال است، اولاً سوء استفاده از نظریهی تکامل برای نفی و تکذیب خداوند متعال است – ثانیاً چگونگی این تغییرات و تکامل است – ثالثاً سوء استفادهی بیدلیل برای نفی متافیزیک و بالتبع مادی دانستن اخلاقیات است – رابعاً مجبور دانستن همان علت غیر مادی (خدا) به قوانین وضع نمودهی خود است. که این اعتقاد از اسرائیلیات حتی به داروینیسم هم رسوخ کرده است. [یهودیها بر این باورند که خدا هست، اما دست او بسته است. خلقتی بر اصولی بنا نهاده و کنار کشیده است]:
ترجمه: يهود گفتند دست خدا بسته است (ديگر تغييرى در خلقت نمىدهد و چيزى از عدم به وجود نخواهد آمد) به واسطه اين گفتار دروغ دست آنها بسته شد و به لعن خدا گرفتار گرديدند بلكه دو دست (قدرت و رحمت) او گشاده است. هر گونه بخواهد انفاق مىكند ... .
لذا نه تنها شواهدی چون تولد حضرت عیسی علیهالسلام را داریم، بلکه در پیدایش و تحول هر ذرهای، در کنار تمامی علل مادی، همان علت تامه و غایی را میبینیم. چرا که «وجود» همیشه از «ممکن» است. یعنی شرایط او برای بودن و نبودن مساوی است، پس بودنش، علتی به غیر از علل مادی نیز میخواهد.
و نکتهی آخر مورد اختلاف این که، در نظریهی تکاملی داروین، پیدایش انسان از نسل میمون، فقط یک نظریه است که بر اساس برخی از شواهد و شباهت برخی از خصوصیات حیوانی این دو موجود بیان شده است و نه تنها به اثبات نرسیده، بلکه هیچ دلیل علمی (تجربی) یا فلسفی نیز برای آن اقامه نشده است و برخی از دانشمندان زیست معاصر نیز بنا به دلایلی [که شاید آنها نیز محل بحث داشته باشد] این نظریه را رد کردهاند. لذا هیچ دلیلی نیست که ما یک «نظریه» را یقیناً «علم» بنامیم و مدافع آن باشیم.
اینهایی که به نظریه داروین اعتقاد دارن من نمیدونم چه اصراری دارن بگن انسان از تکامل میمون به وجود اومدن.
به خودشون بر نمیخوره ؟؟؟؟؟
این همه خدا عزت گذاشته گفته من انسان را افریدم روح خودم را دمیدم فرشته بر انسان سجده کرده این همه احترام را میزارن کنار
چسبیدن به یک نظریه که شان انسان را از تکامل یک میمون اثبات کنند.
آخه چرااااااااا خودمون به خودمون توهین کنیم.که بگیم روشنفکریم
یکم بیشتر مطالعه کنید ببیند نظریه ی داروین چی هست اون اصلا نگفته ما از میمون بودیم لطفا مطالعه کن
مشرقیان
۲۱ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۸:۰۲
خواجه نصیرالدین طوسی، شاعر، فیلسوف، متکلم، فقیه، ستاره شناس، دانشمند، اندیشمند، ریاضیدان و منجم ایرانی، پایه و اساس نظریه تکامل را 600 سال قبل از داروین مطرح کرده بود برای اطلاع بیشتر یه جستجوی ساده تو اینترنت کافیه
با سلام و تشکر اگر در تدوین فیلم متناسب با صحبت های استاد تصاویری مرتبط کار می کردید فیلم جذاب تر می شد و کاربران رغبت بیشتری داشتند تا انتهای فیلم را ببیند
رمان ریشه ها (فریادی بر علیه نژاد پرستی) را بخوانید و در سایت معرفی کنید
رمانی که رهبر انقلاب خواندن آن را توصیه کرده بودند
رمان معروف «ریشهها» با زایش قهرمان اصلی داستان «کونتا کینته» در دهکدهای در قاره آفریقا آغاز میشود.
رمانی که داستان یک عمر ظلم و ستم بر یک نژاد را روایت میکند.
ریشهها «اثر الکس هیلی» به یکی از کلاسیکهای تاریخ تبدیل شده است.
معرفی فیلم
فیلم خدمتکار ، فیلمی زیبا که از درد نژاد پرستی و تبعیض می گوید .
فیلمی که به ما یاد آوری می کند نژاد پرستی و تبعیض از هر نوع و با هر بهانه اش چقدر تلخ است .
فیلمی که یاد می دهد . فیلمی که باید دید
از این استاد فرهیخته که در این برهه از زمان به اصول بنیادین نژادپرستی توجه نموده اند تشکر می کنم. به راستی اسلام دین حق است که از زبان پیامبر اعظم بین سفید و سیاه تفاوتی قائل نبود و برتری انسان ها را در اخلاقیات می دانست.
اول این که فقیر بودن هیچ ربطی به نظریه تکامل نداره
نظریه تکامل کامل درست و به جا هستش
و حتی هیچ مقایرتی با دین نداره
منظور از انتخاب طبیعی باقی ماندن الل های که سازش دارن
با الل های که سازش ندارن هست
پس یک نظریه کاملا بزرگ رو زیر سوال نبرید
این نظریه بسیار عمقی هست و حتی با دین هم در یک راستاست
این که تمامی موجودات از یک واحد بوجود اومدن
در کتاب های دینی هم اشاره شده
یک مجود واحد بوده
این نژاد پرستی نیست
و دلایل زیادی هم براش هست
این نظریه خیلی تحقیق بیشتری نیاز داره اسناد بیشتری نسبت به حرف های شما داره
اگه حداقل ژنتیک کمپبل مطالعه میکردین
فقیر بودن و ثروت مند بودن یک فرد
که یک صفت اکتسابی رو
با نظریه تکامل انتخاب طبیعی
قاطی نمیکردین
نظریه تکاملی داروین هیچگونه مخالفتی با طرح خلقت و آفرینش جهان و انسان و کلیه موجودات توسط خداوند را ندارد، بلکه فقط افسانه خلقت آدم از گل و دمیدن روح در او و آفرینش حوا از دنده های وی را نقش بر آب نمود. نظریه علمی مه بانگ هیچ گونه مخالفتی با خلقت جهان توسط خداوند را ندارد، بلکه افسانه آفرینش شش روزه طبق باور ادیان ابراهیمی را نقش بر آب نموده است. اگر خداوند متعال در حقیقت عده ای انسان را تحت عنوان برگزیده، منتخب، نبی، رسول و یا پیامبر جهت هدایت بشر انتخاب و اعزام و ارسال نموده باشد، همین دانشمندان علوم تجربی اند که تعدادی از قوانین طبیعت رو کشف کرده اند و مخترعین بزرگ که کاربرد این قوانین را در جهت ارتقاء سطح سعادت دنیوی انسان محیا نموده اند. البته منهای اختراعات منفی از قبیل بمب اتم و سلاح های کشتار فردی و جمعی فیزیکی و بیوشیمیایی. ادیان در طول تاریخ بشریت، اندیشه انسان را در پیرامون خلقت جهان و انسان و شناخت خداوند به گمراهی و سمت طلمت کشانده اند و نه بسوی روشنایی و هنوز که هنوز است از این سماجت جهل آمیز دست بر نداشته اند. پیامبران شریعت های دینی خودرا تنها با یک هدف پایه گذاری نموده اند و آن اینکه در زیر یوغ های سبک و سنگین شریعت، نام های آنان در حافظه تاریخ و در ذهن پیروان و حتا کل انسان ، زنده بماند و بر سر زبان ها جاری باشد. فقط و فقط به این دلیل محتوای کتب خویش را کلام خداوند متعال نامیده اند و بس. در این رابطه مفاهیم هدایت، عدالت، اخلاق ، حق و حقانیت جملگی بهانه اند جهت رسیدن به هدف اشاره شده. خداوند متعال در طول تاریخ بشریت هیچ گونه جمله و یا جملاتی تحت عنوان آیه و یا آیات در گوش هیچ انسانی تحت عنوان رسول و پیامبر زمزمه نکرده است. چه بطور مستقیم و بدون واسطه و چه بصورت غیر مستقیم و یا با واسطه از طریق موجودی اوهامی با نام روح مقدس یا فرشته ای بنام جبرئیل.
به خداوند متعال و علوم تجربی بله گفتن و به پیامبران و شرایع مذهبی نه گفتن ، انسان را به راه راست یا صراط مستقیم هدایت خواهد کرد. زمانیکه از آیات کتب دینی در بعضی استدلال ها به عنوان سند معتبر و یقینی ، بعضی ها میگویند : خداوند متعال چنین فرمود...
مطمعننا اندیشه های آنان بر روی صراط غیر مستقیم سیر میکند، اما اگر به گویند که پیامبران چنین فرمودند آنگاه افکار و خیالات آنان به سوی راه راست هدایت شده است. من حاصل انتخاب طبیعت و تصمیمات والدینم نیستم بلکه خداوند متعال خلقت مرا از پیش تعیین نموده است و آنهم از راه تکامل کیهان و طبیعت. از آنجاییکه خداوند بی نیاز مطلق است لذا جهت هدایت بشر به واسطه نیازمند نخواهد بود. اگر او که صاحب دانش و قدرت مطلق است، در این زمینه یعنی هدایت انسان به رسولان نیاز مند بود، آنگاه دیگر اصل بی نیازی مطلق وی کان لم یکن تلقی میشد. هدف خلقت انسان بر خلاف باور دینی ، بندگی، عبودیت، طاعت و بندگی و عبادت نیست بلکه آشنایی کامل با جزئیات و کلیات طرح مطلق آفرینش و شناخت خویشتن و خداوند. انسان از عدم و نیستی آفریده نشده بلکه بخش مهمی از وجود خداوند میباشد و همیشه با خداوند بوده ، هست و خواهد بود. لذا انسان نیازی به رجعت یا برگشت به سوی خداوند و وصال عارفانه لقاء الله ندارد بلکه نیاز انسان شناخت خویشتن، طبیعت ، کیهان و خداوند می باشد. انسان از راه زنجیره تولد و مرگ به همراه تسلسل تولد و مرگ کیهان بر اثر نوسانات متوالی قبض و بسط کیهانی در حال سیر و سلوک به سوی کمال مطلق است و فقط از این راه به حالت ملکوتی اولیه باز خواهد گشت و نه از راه برپائی روز قیامت و برانگیخته شدن بدن خاک شده مردگان از قبور و تجمع آنها در صحرایی اوهامی به نام دشت محشر. باور دینی به بر پایی روز قیامت و محکوم نمودن بخش وسیعی از کاروان انسانی به عذاب جاودانه در شعله های سوزان جهنم ، سیر و سلوک انسان را به سوی کمال مطلق قطع میکند و به آن بطور مصنوعی پایان می بخشد که نتیجه بی صبری بنیانگذاران این باور می باشد. اما حقیقت این است که کاسه صبر خداوند بیکران است و مثل دریا و اقیانوس لبه و ساحل ندارد که صبر از آن لبریز شود. خداوند متعال هیچگاه دادگاهی به نام عدل اللهی برگذار نخواهد کرد و هیچ انسانی را مثل قاضیان زمینی در محکمه مورد استنطاق ، بازجوئی و باز پرسی قرار نخواهد داد و هیچ انسانی را در جهنم زنده بگور نه خواهد نمود. و آنهم به این دلیل ساده که عشق و رحمت خداوند نامتناهی و مطلق است و بدون قید و شرط به سوی همه انسان ها معطوف است. همه انسان ها در پیشگاه خداوند متعال به سان نقاط بی بعد هندسی مطلقا یکسان و برابر اند و هیچ انسانی نیازی به شفاعت، واسطه گری و میانجی هیچ انسان دیگری ندارد. اعمال دنیوی انسان چه خوب و چه بد در سرنوشت نهایی و غایی انسان هیچگونه تاثیر منفی و مثبت ندارند. اگر مایل هستید و دوست دارید که در این زندگی به رستگاری برسید، یوغ های سبک و سنگین شریعت را از دوش و گردن و پشت خویش زمین بگذارید و افسار خودرا از قید و بند تقلید نقل و قول ها رها نماید. من و شما بنده خداوند نیستیم بلکه جزیی از کل متناهی کیهانی که آن هم خود واحدی است از کل نامتناهی . غیر از این جهان ، تعداد بیشماری جهان های دیگر وجود دارند که با این جهان از لحاظ شکل و محتوا مطلقا همسان می باشند و جملگی سرا های بیشمار جاودانه ما انسان ها و بخش های متناهی وجود خداوند می باشند. در روند خلقت نه تنها یک جهان بلکه جهان های بیشماری خلق گردیده اند و لذا کثرت تنها در محدوده متناهی جهان صورت نگرفته است بلکه پهنه لایه تناهی و بیکرانی هم به کثرت رسیده است. محیط جهان ها مطلقا نفوذ ناپذیر اند و هیچ چیزی از مرز آنها نه میتواند خارج و نه وارد شود. نه روح ، نه روان و نه جان و نه یک چیز اوهامی تحت عنوان نفس. بنابر این عظمت خداوند متعال به مراتب عظیم تر است از آن عظمتی که ادیان در طول تاریخ به انسان ارائه داده و یا معرفی کرده اند. یا به زبان روزمره به خورد پیروان داده اند.
الف : هیچ معجزه ای خارج از چهار چوب قوانین طبیعت و زنجیره علت و معلول به وقوع نمی پیوندد.
ب : هیچ اتفاقی خارج از تصمیمات و خواست خداوند در طبیعت رخ نمیدهد.
با اندکی تامل روی این دو جمله در می یابیم که هر دو یک حقیقت و واقعیت را بیان می دارند. یکی به زبان دینی و دیگری به زبان علمی. این دو جمله را میتوان باهم ترکیب نمود و از آن یک جمله ایجاد کرد. قوانین طبیعت و زنجیره علت و معلول چیز دیگری نیستند غیر از تصمیمات قاطعانه و خواست خداوند. این جمله طوری که پیداست به نفع دین میباشد. همین جمله را میتوان به نفع علم به شکل زیر تغییر داد: تصمیمات قاطعانه و بی چون و چرای خداوند چیزی نیستند غیر از قوانین طبیعت و زنجیره علت و معلول چیزی نیست غیر از چهارچوب خواست خداوند.
عارف بزرگ اسلامی و فارسی زبان مولانا در قالب چند بیت زیبا قرن ها قبل از تولد داروین ، افسانه خلقت آدم و حوای دینی را نقش بر آب نمود و دین داران مسلمان هم بر او پرخاش ننمودند. در اصل بنیان گذار اصلی نظریه تکامل زیست شناسانه مولانا می باشد. اما در همان ابیات ، عارف غایت تکامل را به جایی می رساند که دیگر در وهم انسان نه گنجد. دین مسیحیت و اسلام هم غایت تکامل انسان را از پیش تعیین نموده اند. سیر و سلوک انسان به سوی کمال مطلق بر اثر بر پایی روز قیامت و حشر مردگان و بر پایی داد گاه عدل الاهی و تقسیم کاروان انسانی به دو نیمه کاروان اقلیت و اکثریت و هدایت گروه اقلیت به بهشت و برخوردار شدن آنان از نعمات و پاداش های بی حد و حصر و سعادت اخروی و زندگی جاودانه ملکوتی و تحویل دادن گروه اکثریت به شعله های سوزان جهنم و عذاب جاودانه آنان و الا آخر.
پس تکلیف سیر و سلوک انسان به سوی کمال مطلق چه میشود ؟ آیا نویسندگان کتب دینی فراموش کرده بودند که چنین وعده ای را به انسان داده اند قبل از اینکه اورا در دادگاه عدل الاهی محکوم یا تبرئه نمایند.
دغدغه ما ایرانیان عصر جدید حاکمیت مطلقه دینی است که اروپاییان حدود پانصد سال پیش بر علیه آن قد بر افراشتند تحت عنوان جنبش رنسانس یا نوزایی مجدد. دین مسیحیت حدود هزار سال حاکمیت مطلق را در دست داشت طوریکه شاهان و شاه زادگان اروپائی بدون اجازه از واتیکان ( فاتی کان یا خانه پدر زمینی ) اجازه دست شویی رفتن را نداشتند. از آنجاییکه دین اسلام حدود هفتصد سال جوان تر از دین مسیحیت می باشد، لذا حدود صد و پنجاه یا دویست سال دیگر طول خواهد کشید که کشور های اسلامی به سطح امروزی تمدن غرب دست یابند و آنهم مشروط به اینکه امروز بیدار شوند و از تجربه غرب استفاده نمایند و تلخی بر افتادن دین را با دیدگان خویش تجربه ننمایند. بهتر است بین دین و خدا یکی را انتخاب نمود، زیرا در دراز مدت نمی توان هر دو را نگه داری نمود. دوران کودکی بعضی از بزرگان روستایی به ما بچه ها می گفتند که : بچه ها بین خدا و خرما را یکی باید انتخاب کنید و هر دوتا را نمی توانید با هم داشته باشید.
خرافه تکامل جانداران را باور نکنید(شامپانزه، بخش اول)
همانند مثالی که در قسمت قبل در خصوص فسیلها و چگونگی استفاده تکامل گرایان از آنها برای اثبات نظریه خودشان مطرح شد، آنها از علم ژنتیک نیز به همین نحو برای اثبات مدعای خود استفاده می نمایند.
احتمالا بسیار شنیده اید که تکامل گرایان ادعا می کنند که ژنوم انسان و شامپانزه به میزان 98/4 درصد یکسان است، و در واقع تفاوت ژنتیکی انسان و شامپانزه تنها 1/6 درصد است! در واقع تکامل گرایان به ما می گویند که علی رغم اینکه می دانیم انسانها به طور متوسط 38٪ قد بلندتر ، و 80٪ سنگین تر از شامپانزه ها هستند و 50٪ طولانی تر از آنها عمر می کنند و مغز انسان چهار برابر شامپانزه است (1330 سی سی در مقایسه با 330 سی سی) و تفاوتهای اساسی در دستگاه گوارش انسان و شامپانزه وجود دارد (مثلا روده بزرگ شامپانزه چهار برابر روده بزرگ انسان است)، باور کنیم که تفاوت ژنتیکی انسان و شامپانزه فقط 1/6 درصد است.
با انگشت شصت دست خود نوک چهار انگشت دیگر را لمس کنید. شامپانزه ها و همه حیوانات دیگر نمی توانند این کار را انجام بدهند. نگاهتان را به اطراف حرکت دهید. باز هم شامپانزه ها نمی توانند این کار را انجام بدهند، آنها مجبورند سرشان را به اطراف بگردانند. در صورت شما 40 ماهیچه وجود دارند که حالتهای مختلفی مانند لبخند، غم، شادی، عصبانیت و ... به واسطه این ماهیچه ها نشان داده می شود، تعداد این ماهیچه ها در شامپانزه حدود 12 عدد است. انسانها می توانند شاتل فضایی بسازند شعر بگویند، اختراع کنند، و ... اما شامپانزه ها نمی توانند حتی نزدیک این امور شوند. فهرست تفاوتهای انسان و شامپانزه بسیار بلندتر از آنچه که گفته شد است، اما ترجیح می دهم که از بحث اصلی یعنی تفاوت ژنتیکی انسان و شامپانزه منحرف نشوم.
اما تکامل گرایان بر چه اساسی ادعا می کنند این همه تفاوت فیزیولوژیک و رفتاری انسان و شامپانزه صرفا به واسطه 1/6درصد تفاوت ژنتیکی است؟
در حالی که تعداد کروموزومهای انسان 46 عدد است و از این لحاظ مشابه برخی از گونه های بز وحشی(آنتلوپ) و برخی میگوها و حتی برخی گیاهان است، هیچ شباهتی از این نظر بین انسان و میمونها، و نیز انسان سایان (مانند گوریل یا شامپانزه) وجود ندارد. اما در سال 2005 تکامل گرایان ادعا کردند که کروموزوم شماره 2 انسان در واقع حاصل جوش خوردن کروموزومهای شماره 2 و 3 شامپانزه است. در سالهای بعد و به واسطه پروژه ژنوم انسان و پس از آن ژنوم شامپانزه، آنها مدعی شدند که شباهت 98/4 درصدی بین ژنوم انسان و شامپانزه وجود دارد. اجازه بدهید در ابتدا از فرضیه جوش خوردن کروموزومهای شامپانزه شروع کنیم.
همانطور که قابل پیشبینی بود، تکامل گرایان مانند بسیاری از موارد دیگر زمانی که عدم تشابه تعداد کروموزوم انسان با سایر خانواده میمونها را مانعی برای نظریه خود دیدند، برای رفع این مشکل، نظریه ای دیگر خلق کردند: جوش خوردن کروموزومهای شامپانزه. انسان 46 کروموزوم دارد و شامپانزه 48 کروموزم(به ترتیب 23 و24 جفت کروموزم).در زیر تصویر کروموزوم شماره 2 انسان در کنار کروموزومهای شماره 2 و 3 شامپانزه را مشاهده می کنید. البته تکامل گرایان کروموزوم شماره 2 شامپانزه را 2a و شماره 3 را 2b می نامند.
با مشاهده عکس اگرچه شباهتهایی بین این کروموزومها قابل تشخیص است، اما هرگز نمی توان کروموزم شماره 2 انسان را صرفاً حاصل جوش خوردن دو کروموزوم شامپانزه دانست، چرا که طول مجموع دو کروموزوم مذکور بلندتر از کروموزوم انسانی است. به طور مشخص زائده بیرون زده کروموزوم 2a حذف شده است. در ضمن علاوه بر این قسمتهایی از کروموزم شماره 2 به ویژه در قسمت جوش ادعایی هرگز معادلی در کروموزومهای شامپانزه ندارند، و در واقع این قسمتها به کروموزوم انسانی اضافه شده اند. به عبارت دیگر آنچه که تکامل گرایان ادعا می کنند جوش خوردن و همزمان حذف و اضافه شدن قسمتهایی از کروموزوم های شامپانزه است نه صرفا یک جوش خوردن ساده!
به نواحی انتهایی هر کروموزوم "تلومر" گفته می شود. در محل تلومرها توالی DNA انسانی به صورت TTAGGG است(هر کدام از حروف T، A،G نماینده نوعی از پروتئین در DNA است). تعداد این توالی در انتهای هر کدام از کروموزمهای شامپانزه بین 5000 تا 15000 است، پس باید انتظار داشته باشیم در محل جوش خوردن بین 10000 تا 30000 توالی از این نوع داشته باشیم، اما در محل جوش خوردن مورد ادعا فقط 800 عدد توالی TTAGGG وجود دارد.
مقایسه میان کروموزمهای انسان و شامپانزه
مقایسه میان کروموزمهای انسان و شامپانزه
علاوه بر این، تلومرها که در دو انتهای هر کروموزوم وجود دارند، به طور مشخص وظیفه جلوگیری از همجوشی کروموزومها به همدیگر را دارند. بدون این تلومرها کروموزومها به هم متصل می شدند و ساختار مجزای آنها از میان می رفت. به همین دلیل اختلالی به نام همجوشی تلومر به تلومر در کروموزمها در طبیعت مشاهده نشده است.
خرافه تکامل جانداران را باور نکنید(شامپانزه، بخش دوم)
در قسمت قبل گفته شد که تکامل گرایان علی رغم انبوهی از تفاوتهای فیزیولوژیک و رفتاری میان انسان و شامپانزه، مدعی هستند که تفاوت ژنوم انسان و شامپانزه فقط 1/6 درصد است و بدین ترتیب شامپانزه نزدیکترین خویشاوند تکاملی ما انسانهاست. البته از دیدگاه ژنتیکی چنین شباهتهایی عجیب نیست. مثلا شباهت ژنوم انسان با گربه خانگی حدود 90 درصد و با موز حدود 50 درصد است! قبل از هر چیز، آشنایی مختصری با مفاهیم کروموزوم و ژن لازم است:
می توان ژنوم(یا کل مجموعه ژنهای) انسان را به یک کتابخانه تشبیه کرد. در این کتابخانه 46 کتاب(کروموزوم) وجود دارد. هر کدام از این کتابها بین 400 تا 3340 صفحه(ژن) را دارا می باشند.
بر اساس اطلاعات موجود حداقل به سه دلیل ادعای شباهت 98/4 درصدی ژنوم انسان و شامپانزه مردود است:
1-اندازه ژنوم
براساس آخرین داده ها ، در ژنوم انسان 3،096،649،726 جفت پایه(غیر تکراری) وجود دارد و ژنوم شامپانزه نیز 3،309،577،922 جفت پایه را داراست[1 و 2]. اختلاف این دو 6.4٪ است. ادعای تشابه 98/4 درصدی در همین گام نخست دچار چالش می شود(اگر همه جفت پایه های ژنوم که شامل قسمتهای تکراری و ... نیز است را در نظر بگیریم تفاوت بسیار بالاتر است).
2-ژنها
بیایید نگاهی به مقایسه ژنهای انسان و شامپانزه بیاندازیم. حدود 2 تا 5 درصد از DNA انسان شامل ژنهای کد کننده و مابقی حاوی ژنهای غیر کد کننده است. آنچه که تکاملگرایان در خصوص ژنهای انسان و شامپانزه روی آن تکیه می کنند شباهت تعداد ژنهای کد کننده انسان و شامپانزه است. انسان و شامپانزه، هر دو حدود 23 هزار ژن کد کننده دارند. اما در خصوص ژنهای غیر کد کننده که بخش اعظم DNA را شامل می شود وضع به کلی متفاوت است. در حالی که تعداد این ژنها برای انسان بیش از 25 هزار عدد است، این رقم برای شامپانزه فقط 9700 ژن است.[1 و 2] تکامل گرایان در ابتدا سعی داشتند این بخش از DNA را بی مصرف بنامند. لذا در ابتدا به آن "DNA آشغال" می گفتند! اما با پیشرفت علم کارکردهای فراوان این بخش مهم از DNA آشکار شده است. طبق آخرین تحقیقات، تاکنون کارکردهای حیاتی حداقل 15 درصد از ژنهای غیر کد کننده مشخص شده است.
به طور خلاصه اگر به جای اینکه مانند تکامل گرایان فقط 2 تا 5 درصد از DNA را مبنای محاسبه قرار دهیم و بگوییم 98/4 درصد ژنوم انسان و شامپانزه یکی است، کل DNA را ملاک بررسی قرار دهیم، این شباهت به کمتر از 30 درصد می رسد!!
3-کروموزومها
تصویر زیر یک نمای مقایسه ای بین کروموزومهای انسان (H) و شامپانزه(C) است. قسمتهای سفید بخشهایی از کروموزوم است که توالی یابی یا مقایسه نشده است. در واقع قسمتهای سفید کروموزوم شامپانزه بدون بررسی معادل کروموزوم انسان در نظر گرفته شده است!
علاوه بر این قسمتهای رنگی که به صورت راه راه هستند بخشهای معکوس می باشند. حداقل در 16 کروموزوم از 46 کروموزوم این بخشهای معکوس مشهود هستند. همانطور که در قسمت قبل گفته شد، تکامل گرایان سعی کردند که عدم تطابق تعداد کروموزومهای انسان و شامپانزه را با ادعای جوش خوردن کروموزومهای شماره 2 و 3 شامپانزه توجیه کنند، واقعا برای من جالب است که بدانم آنها چگونه می توانند این تغییرات عظیم در 16 کروموزوم مذکور را توجیه کنند!
علاوه بر این؛ ابعاد کروموزومها در اکثر موارد همخوانی ندارد. به طور خاص به کروموزوم Y نگاه کنید. کروموزوم Y انسان و شامپانزه هیچ شباهتی به یکدیگر ندارند. این کروموزوم صفات مردانه را در جنس مذکر تعیین می کند.
اتفاقا این مبحث در مباحث علمی دنیا بحث روز است. از خبرگزاری رسا هم که نشان فرهیختگی حوزه است جز این تصور نیست. اتفاقا این کلیپ به عقبه بحث نژادپرستی در بین دانشمندان غربی می پردازد که جامعه امریکا هم اکنون در گیر آن است و قطعا هر اتفاقی مثل رفتار نژاد پرستانه با جورج فلوید یک عقبه فکری دارد و یک شبه اتفاق نیفتاده است. غرب سال هاست که گرفتار این مسائل است . این کلیپ به چرایی نژادپرستی در بین قشر علم زده غرب توجه کرده است. . براستی مبنای نژادپرستی در بین دانشمندان غربی و سردمداران آنها چیست . حتما یک مبنای اندیشه ای دارد .از این برادر یا خواهرمان تقاضا می کنم که مباحث را صرفا بر اساس نگاه ژورنالیستی دنبال نکنند و نگاهی علمی هم به آنها داشته باشند.
اللهم عجل لولیک الفرج
فرضیه تکامل از توجیه این امر که چرا این موجودات در طی میلیونها سال تغییر نکرده اند ، عاجز است ؛ در حالی که در این مدت شرائط زندگی این موجودات تغییرات بسیاری کرده است. برخی از این موجودات حتّی قبل از دایناسورها نیز بر پهنه ی زمین بوده اند ولی استخوانهای امروزی آنها عین فسلیهای اجداد خودشان است.
ما در جهان امروز هم مواد شیمیایی تشکیل دهنده ی موجودات زنده را در اختیار داریم ، هم تک سلولی ها را . همچنین می دانیم که شرایط تبدیل این ترکیبات شیمیایی به تک سلولی ها و شرایط تبدیل تک سلولی ها به پر سلولی ها محدود و قابل مشابه سازی در آزمایشگاهند. بنابراین ، اگر فرضیه ی تکامل داروین درست است ، پس باید بتوان در این دو مورد آن را در آزمایشگاه به اثبات رساند ؛ در حالی که هیچ دانشمندی تا به حال نتوانسته است یک تک سلولی کامل را از ترکیبات شیمیایی بدست آورد ؛ یا نشان دهد که از ترکیب طبیعی چند تک سلولی یک چند سلولی درست می شود. البته دقّت شود که برخی توانسته اند با ترکیب تک سلولی ها ، تک سلولی جدیدی به وجود آورند ؛ لکن اینها با مهندسی ژنتیک است و هزاران فرسخ فاصله دارد با آنچه گفته شد
عقل به تو میگوید بپرسی وقتی میلیونها میمون از صدها گونه که نژاد قبل هستند و میلیاردها انسان که نژاد بعد هستند وجود دارند اما نژاد وسط فقط چند استخوان در فلان دانشگاه است که هر کسی به آن دسترسی ندارد آیا قضیه مشکوک نیست
بر اساس اندیشه فرگشت داروین، نسل برتر بشر باید بر نژاد پست بشر چیره شود، و آنان را از بین ببرد، این تفکر که در دیگر آثار خود داروین به آن پرداخته شده است، توجیه کننده تمام کشتارها و بردهداریهای است که در سالهای متمادی توسط جباران تاریخ انجام شده است، زیرا هر کدام از آنان برای خویش برتری نسبت به دیگر افراد میدیدهاند برای برتری نسل خویش اقدام به کشتار دیگران میکردهاند. در ادامه به برخی از آثار داروین که به این نکته تصریح دارد اشاره میکنیم:
داروین در کتاب «اصل انسان» این گونه میگوید: «در آینده نزدیک و نه چندان دور در قیاس با قرنهای گذشته، اجناس متمدن انسان به شکل شبه قطعی، سایر اجناس وحشی را از بین میبرد و خود جایگزین آنان خواهند شد. و همزمان همانگونه که پروفسور [Hermann Schaaffhausen] این نامگذاری را کرده، موجودات شبه آدمی از بین میروند. ودر نتیجه شکاف بین انسان و ما بین نزدیکترین هم پیمانانش گسترش یافته به شکلی که به مرحلهای بسیار متمدنتر منتقل میشوند آنگونه که ما انتظار داشته و امیدواریم. بلکه این شکاف بسیار وسیعتر خواهد بود، اگر بخواهیم آن را بین قفقازی ها[نژاد برتر که همان اروپاییهای بودند] و میمونهای پستتر مانند بابون که قبلا بوده با زنجها و یا استرالیایها و گوریلهای موجود ارزیابی کنیم.»[2]
وی در قسمتی دیگر از یادداشتهای خویش، که بعد از مرگش توسط پسرش فرانسیس داروین منتشر شد این گونه میگوید: «نژادهای برتر قفقازیها، در نبرد برای بقاء، جنس ترکی را شکست دادند. و با نگاه به جهان و در زمان نه چندان دور، چه مقدار نژادهای پستی که نژادهای برتر در سطح جهان آنان را به بردگی گرفتهاند.»[3]
___________________________________________________________________
پینوشت
[1]. برای آشنایی با برخی از این نقدها مراجعه کنید به قرآن و نظریه داروین.
. Charles Darwin (1871) The Descent of Man, 1st edition, pages 168 -169.[]
متن انگلیسی این مطلب:
At some future period, not very distant as measured by centuries, the civilised races of man will almost certainly exterminate, and replace, the savage races throughout the world. At the same time the anthropomorphous apes, as Professor Schaaffhausen has remarked, will no doubt be exterminated. The break between man and his nearest allies will then be wider, for it will intervene between man in a more civilised state, as we may hope, even than the Caucasian, and some ape as low as a baboon, instead of as now between the negro or Australian and the gorilla.”
[3]. Francis Darwin, The Life and Letters of Charles Darwin, Vol. I, 1888. New York D. Appleton and Company, pp.285-286
متن انگلیسی
The more civilised so-called Caucasian races have beaten the Turkish hollow in the struggle for existence. Looking to the world at no very distant date, what an endless number of the lower races will have been eliminated by the higher civilised races throughout the world.”
"موجودات شبه آدمی از بین میروند"
اینم اشتباهه. الان مگه شامپانزه ها از بین رفتن؟
مورد سوم هم اینکه انتخاب طبیعی درباره انتخاب بین گونه هاست, نه درباره نژاد. حتی همین متن هم قسمت دومش داره درباره گونه های مختلف موجودات صحبت میکنه. انسان های امروزی همه یک گونه هستن ( هوموساپین ) و رنگ پوستشون فرقی بینشون نمیذاره. در نتیجه متن کاملا چرت بود و اصلا نتونست به نژاد پرستی ربطی بده!
آخر اینکه حتی اگه داروین نژاد های مختلف انسان هارو تو ذهن خودش در حال رقابت تصور کرده باشه, بازم دلیل بر غلط بودن کل تئوری انتخاب طبیعی نیست. انتخاب طبیعی و تکامل الان غیرقابل رد شدن هستن و مدارک براشون بی پایانه. هر چقدرم زور بزنید نمیشه ردش کنید
اینا هیچ تناقضی ندارن
داروین انگلیسی تحت تاثیر اندیشه های به جا مانده کتب مسلمین و خصوصا پدیده تکامل ابوریحان بیرونی سالها به تحقیق و تلاش پرداخت و حدود ۱۴۵ سال پیش بزرگترین کتاب تاثیر گذار خود تحت عنوان تبار انسان و انتخاب طبیعی در ارتباط با جنسیت (م۱۸۷۱) را چاپ کرد.
بررسی نژاد پرستی تا زمانی که در مدارس آمریکا، عقیدهٔ داروینیسم تدریس میشود، این کشور همچنان به تفرقه میان سفیدپوستان و سیاهپوستان مبتلا خواهد بود؛ عقیدهای که حتی با شعارهای برابری خودشان هم در تعارض است!
تا هنگامی که از داروین به عنوان کاشف حقیقتِ خاستگاه انسان و موجودات، تجلیل میشود، این مشکل پابرجا خواهد ماند.
داروین در کتاب خود، با عنوان خاستگاه انسان ، از انسان سفیدپوستِ اروپایی به عنوان گونهٔ تکاملیافتهتر سخن میراند و دیگر امتها را در ردههای میانی نیاهای حیوانی و انسان قرار میدهد؛ چراکه تکامل آنان هنوز کامل نشده است! از دیدگاه او، این امتها (گونهها) در مقایسه با اروپاییان، در برخی صفات همچون رنگِ پوست، پهنای سر، چسبیدگی بینی، برآمدگی پیشانی و یا بزرگی حجم فک و لبها به حیوانات نزدیکترند.
او در ادامه چنین نتیجه میگیرد که نژادهای تکاملیافته ترِ انسان، به تکامل خود با کشتار نژادهای کمترتکاملیافته ادامه میدهند و این امر، شالودۀ داروینیسم اجتماعی تلقی میشود؛ به این معنا که قوانین زیستشناختی داروین در گسترهٔ اصول جامعهشناختی به اجرا درآید.
او در فصل ششم کتاب خود مینویسد:
بدون تردید، در آیندهای نزدیک – که با سنجش در مقیاس سدههای زمانی، چندان دور نخواهد بود – نژادهای متمدن انسانی نژادهای وحشی سراسر جهان را نابود خواهند کرد و جایگزین آنها خواهند شد.
(چارلز داروین، خاستگاه انسان، چاپ اول، صص ۱۶۹ ۱۶۸، سال نشر: ۱۸۷۱ میلادی)
این عقیدهٔ خرافهپردازِ تکامل به عنوان حقایقی زیستشناختی به دانشآموزان آمریکایی آموزش داده میشود؛ بنابراین، از کنشهای نابهنجاری که هرازگاهی با وجود شعارهای برابری تکرار میشود، نباید شگفتزده شد.
در آمریکا، برخی سفیدپوستان و افرادی از دیگر نژادهای ناهمگون به انکار تفرقهٔ نژادی پرداخته و در بحران جورج فلوید در کنار سیاهپوستان قرار گرفتهاند؛ اما مادامی که ریشههای تروریسم در برنامههای درسی این کشور خشکانده نشوند، چنین دژآشوبهای ناگواری تکرار میشوند؛ تروریسمی که اختلاف و کشمکش میان انسانها را برحسب رنگ پوست آنها، در ژرفای اندیشهشان نهادینه میکند!
پس خداوند متعال را ستایش میکنیم که میفرماید:
یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَىٰ وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ
ای مردم! بیشک ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، همانا گرامیترین شما نزد خدا، پرهیزگارترین شماست، بیگمان خداوند دانای آگاه است.
همچنین خداوند را بخاطر دینی ستایش مینماییم که پیامبرش ﷺ فرموده است: ای مردم! همانا خدای شما یکی است و پدر شما یکی است. هیچ عربی بر غیرعرب و هیچ غیرعربی بر عرب و هیچ سرخپوستی بر سیاهپوست و هیچ سیاهپوستی بر سرخپوست برتری ندارد؛ مگر به تقوا.
نژاد پرستی علمی که بشر را به نژاد ها و گونه های مختلف طبقع بندی میکند، اواسط قرن 19 (1850) از سوی کنت آرتور دوگیبنو-ی فرانسوی مطرح شد. او در این نظریه نژاد های سفید را از لحاظ جسمانی و عقلانی قویتر می دانست. برای مثال سرخ پوستان آمریکایی، و یا بومیان استرالیا در پایین ترین جایگاه طبقه بندی او قرار دارند و سیاه پوستان هم دارای قدرت بدنی کمتر و در نتیجه در مقابل خستگی دارای تحمل کمتری می باشند.
البته در این میان نظریه اتخاب طبیعی و بقای اصلح داروین نیز در جهت تقویت نژاد گرایی اجتماعی مورد استفاده قرار گرفت. طرفداران اجتماعی داروین معتقد بودند، پدیده تکامل، سفید پوستان را بر آن میدارد تا بر نژادهای دیگر غلبه پیدا کرده و آنها را مدرن نمایند. همچنین تبعیض نژادی تنها به رنگ پوست محدود نمیشد. برای مثال در بریتانیا ایرلندی ها و همینطور یهودیان را چیزی ما بین نژاد سیاه پوست و گوریل می دانستند یعنی حد وسط زنجیره تکامل، زنجیره ای که انگلوساکسون ها در راس و سیاهپوستان در انتهای آن قرار دارند.
البته این نظریه بیشتر یک نوع توجیه ایدئولوژیکی بود برای استعمارگران و سفید پوستان برای غلبه و نابودسازی مردم جهان.
نظریات آدولف_هیتلر ترکیبی بود از نظریات چارلز_داروین، گوبینو، چمبرلین و ریشارد واگنر با تعمیم بی چون وچرای این نظریات به تاریخ، جامعه شناسی و علوم سیاسی.
به نظر هیتلر نژاد آریا خالق هنر، علم و فرهنگ جهانی و نگه دارنده ی آن است و گروه های انسانی دیگر (نژادهای پست) یا تحت سلطه و رهبری نژاد آریا پذیرنده ی فرهنگ اند و تحت این سلطه به دنباله روی و اکتساب ادامه خواهند داد یا مخرّب فرهنگ اند که در این صورت باید نابود شوند!
ترکیب نژاد عالی و برتر با نژادهای پست، گناه و مخالفت با اراده ی خداوندی است!
خون_آریایی (خون برتران) (Heern Blut) باید با اقدامات پاک سازی و بهداشت_نژادی پاک بماند تا تکامل فرهنگ در جهان میسّر شود.
هیتلر معتقد بود که تاریخ جهان به جنگ نهایی میان نژاد برتر با نژادهای پست منجر خواهد شد و این مبارزه با غلبه ی نژاد برتر پایان خواهد یافت.
کیست که دست کم با چشم سر نبیند، اگر بذری کاشته شود به گیاهی کامل و اگر نطفهای گذاشته شود، به موجود دیگری مبدل میگردد؟!
الف - باید اذعان داشت که اتفاقاً اگر کسی «تکامل» را چه در بعد فیزیکی و چه در بعد متافیزیکی آن قبول نداشته باشد، اطلاع چندانی از آموزههای دینی به ویژه در اسلام ندارد. مگر نه این است که در بعد فیزیکی دست کم در قرآن کریم و سورهی مؤمنون تأکید شده است که نطفه را به علقه، علقه را به مضغه، مضغه را به لحم ... مبدل کردیم و سپس خلقت دیگری در آن آغاز نمودیم [که اشاره به بعد متافیزیکی دارد]؟ و در زمینههای غیر مادی و ابعاد معنوی، مگر نه این است که همهی انبیای الهی برای رشد و تکامل بشر آمدهاند؟ و این رشد نیز تدریجی حاصل میگردد و نه دفعی.
پس، این این دعوا که اگر نظریه تکاملی داروین مورد قبول واقع شود، دین و خداگرایی نفی میشود، یک جنگ روانی بی پایه و اصول است و خود داروین نیز در بیان این فرضیات فیزیکی، چنین ادعایی نداشته است. چنان چه شهید مطهری مینویسد:
«آنگونه که بعضی ها از نظریه تبدل انواع داروین بعد مادیت را در نظر گرفته اند و از آن اثبات بی خدایی نموده اند چنین نبوده چرا که داروین خود آدم مذهبی بوده و تا آخرین لحظه هم به خداوند معتقد بوده است» (توحید، ص 226)
ب – وجود فعل و انفعالات فیزیکی نیز اگر به اثبات رسد، نه تنها دلیلی بر نفی خدا و اسلام نیست، بلکه استدلالی بسیار محکم در «برهان علیت» و «برهان نظم»، و «برهان حرکت و محرک»، و «برهان حدوث و قدم ماده» و ... می باشد که همگی وجود علت، ناظم، محرک و قدیمی را به اثبات میرساند که دارای صفات، محدودیتها و شرایط ماده نباشد. کمال و هستی مطلق باشد، که همان خداوند متعال است. لذا شاهدیم که حتی داروین در تداوم نظریهی تکاملی خویش اذعان مینماید:
«بالاخره یک عامل مجهولی را باید برای پیدایش این تغییرات معتقد شد یعنی همه این عواملی که من ذکر می کنم باز هم معما را حل نمی کند و این مهم یعنی اینکه توجه به هدف و این همان اصلی است که الهیون می گویند : " اصل توجه به غایت "» (توحید، 251 تا 254)
ج – اگر چه داروین اولین کسی نیست که نظریهی تکاملی را بیان میدارد، اما به جهت طرح علمی آن در فلسفهی غرب، به عنوان مبدع شناخته و یا بهتر بگوییم تبلیغ شده است.
اصول نظریه داروین بر این اصل است که «کلیهی موجودات نیان مشترکی دارند». حال میگوییم که این حرف جدیدی نیست. آموزههای اسلامی بسیار پیش از داروین و کاملتر از او، این اصل را نه فقط به عنوان یک «نظریه»، بلکه به عنوان یک حقیقت و واقعیت آشکار و قطعی بیان نموده است و عمق و گسترهی نگاه اسلام در این امر حتی بسیار کاملتر از نگاه فیزیکی داروین است. مگر نه این که در آموزههای اسلامی، همهی موجودات زمینی از خاک آفریده شدهاند و زمین و آسمان خود نیز تجلی و معلول آفرینشهای دیگری هستند و در نهایت مبدأ پیدایش همهی مخلوقات عالم، اعم از ملک، جن، انسان، حیوان، نبات و ...، صادر اول و نور اولاست که او خود تجلی ذاتی است که دیگر مخلوق و حادث نیست.
پس اسلام به هیچ وجه معتقد به خلقت دفعی موجودات [به غیر از نور یا وجود اول] و نظریهی تکامل نیست.
د – بلکه آن چه مورد اشکال است، اولاً سوء استفاده از نظریهی تکامل برای نفی و تکذیب خداوند متعال است – ثانیاً چگونگی این تغییرات و تکامل است – ثالثاً سوء استفادهی بیدلیل برای نفی متافیزیک و بالتبع مادی دانستن اخلاقیات است – رابعاً مجبور دانستن همان علت غیر مادی (خدا) به قوانین وضع نمودهی خود است. که این اعتقاد از اسرائیلیات حتی به داروینیسم هم رسوخ کرده است. [یهودیها بر این باورند که خدا هست، اما دست او بسته است. خلقتی بر اصولی بنا نهاده و کنار کشیده است]:
«وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْديهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاء ...» (المائده – 64)
ترجمه: يهود گفتند دست خدا بسته است (ديگر تغييرى در خلقت نمىدهد و چيزى از عدم به وجود نخواهد آمد) به واسطه اين گفتار دروغ دست آنها بسته شد و به لعن خدا گرفتار گرديدند بلكه دو دست (قدرت و رحمت) او گشاده است. هر گونه بخواهد انفاق مىكند ... .
لذا نه تنها شواهدی چون تولد حضرت عیسی علیهالسلام را داریم، بلکه در پیدایش و تحول هر ذرهای، در کنار تمامی علل مادی، همان علت تامه و غایی را میبینیم. چرا که «وجود» همیشه از «ممکن» است. یعنی شرایط او برای بودن و نبودن مساوی است، پس بودنش، علتی به غیر از علل مادی نیز میخواهد.
و نکتهی آخر مورد اختلاف این که، در نظریهی تکاملی داروین، پیدایش انسان از نسل میمون، فقط یک نظریه است که بر اساس برخی از شواهد و شباهت برخی از خصوصیات حیوانی این دو موجود بیان شده است و نه تنها به اثبات نرسیده، بلکه هیچ دلیل علمی (تجربی) یا فلسفی نیز برای آن اقامه نشده است و برخی از دانشمندان زیست معاصر نیز بنا به دلایلی [که شاید آنها نیز محل بحث داشته باشد] این نظریه را رد کردهاند. لذا هیچ دلیلی نیست که ما یک «نظریه» را یقیناً «علم» بنامیم و مدافع آن باشیم.
به خودشون بر نمیخوره ؟؟؟؟؟
این همه خدا عزت گذاشته گفته من انسان را افریدم روح خودم را دمیدم فرشته بر انسان سجده کرده این همه احترام را میزارن کنار
چسبیدن به یک نظریه که شان انسان را از تکامل یک میمون اثبات کنند.
آخه چرااااااااا خودمون به خودمون توهین کنیم.که بگیم روشنفکریم
رمانی که رهبر انقلاب خواندن آن را توصیه کرده بودند
رمان معروف «ریشهها» با زایش قهرمان اصلی داستان «کونتا کینته» در دهکدهای در قاره آفریقا آغاز میشود.
رمانی که داستان یک عمر ظلم و ستم بر یک نژاد را روایت میکند.
ریشهها «اثر الکس هیلی» به یکی از کلاسیکهای تاریخ تبدیل شده است.
فیلم خدمتکار ، فیلمی زیبا که از درد نژاد پرستی و تبعیض می گوید .
فیلمی که به ما یاد آوری می کند نژاد پرستی و تبعیض از هر نوع و با هر بهانه اش چقدر تلخ است .
فیلمی که یاد می دهد . فیلمی که باید دید
بسیار عالی متشکرم از استاد قاسمی، اصلا از این مباحث درد افزای نژاد پرستی در بین اندیشمندان غربی اطلاع نداشتم.
نظریه تکامل کامل درست و به جا هستش
و حتی هیچ مقایرتی با دین نداره
منظور از انتخاب طبیعی باقی ماندن الل های که سازش دارن
با الل های که سازش ندارن هست
پس یک نظریه کاملا بزرگ رو زیر سوال نبرید
این نظریه بسیار عمقی هست و حتی با دین هم در یک راستاست
این که تمامی موجودات از یک واحد بوجود اومدن
در کتاب های دینی هم اشاره شده
یک مجود واحد بوده
این نژاد پرستی نیست
و دلایل زیادی هم براش هست
این نظریه خیلی تحقیق بیشتری نیاز داره اسناد بیشتری نسبت به حرف های شما داره
اگه حداقل ژنتیک کمپبل مطالعه میکردین
فقیر بودن و ثروت مند بودن یک فرد
که یک صفت اکتسابی رو
با نظریه تکامل انتخاب طبیعی
قاطی نمیکردین
مطمعننا اندیشه های آنان بر روی صراط غیر مستقیم سیر میکند، اما اگر به گویند که پیامبران چنین فرمودند آنگاه افکار و خیالات آنان به سوی راه راست هدایت شده است. من حاصل انتخاب طبیعت و تصمیمات والدینم نیستم بلکه خداوند متعال خلقت مرا از پیش تعیین نموده است و آنهم از راه تکامل کیهان و طبیعت. از آنجاییکه خداوند بی نیاز مطلق است لذا جهت هدایت بشر به واسطه نیازمند نخواهد بود. اگر او که صاحب دانش و قدرت مطلق است، در این زمینه یعنی هدایت انسان به رسولان نیاز مند بود، آنگاه دیگر اصل بی نیازی مطلق وی کان لم یکن تلقی میشد. هدف خلقت انسان بر خلاف باور دینی ، بندگی، عبودیت، طاعت و بندگی و عبادت نیست بلکه آشنایی کامل با جزئیات و کلیات طرح مطلق آفرینش و شناخت خویشتن و خداوند. انسان از عدم و نیستی آفریده نشده بلکه بخش مهمی از وجود خداوند میباشد و همیشه با خداوند بوده ، هست و خواهد بود. لذا انسان نیازی به رجعت یا برگشت به سوی خداوند و وصال عارفانه لقاء الله ندارد بلکه نیاز انسان شناخت خویشتن، طبیعت ، کیهان و خداوند می باشد. انسان از راه زنجیره تولد و مرگ به همراه تسلسل تولد و مرگ کیهان بر اثر نوسانات متوالی قبض و بسط کیهانی در حال سیر و سلوک به سوی کمال مطلق است و فقط از این راه به حالت ملکوتی اولیه باز خواهد گشت و نه از راه برپائی روز قیامت و برانگیخته شدن بدن خاک شده مردگان از قبور و تجمع آنها در صحرایی اوهامی به نام دشت محشر. باور دینی به بر پایی روز قیامت و محکوم نمودن بخش وسیعی از کاروان انسانی به عذاب جاودانه در شعله های سوزان جهنم ، سیر و سلوک انسان را به سوی کمال مطلق قطع میکند و به آن بطور مصنوعی پایان می بخشد که نتیجه بی صبری بنیانگذاران این باور می باشد. اما حقیقت این است که کاسه صبر خداوند بیکران است و مثل دریا و اقیانوس لبه و ساحل ندارد که صبر از آن لبریز شود. خداوند متعال هیچگاه دادگاهی به نام عدل اللهی برگذار نخواهد کرد و هیچ انسانی را مثل قاضیان زمینی در محکمه مورد استنطاق ، بازجوئی و باز پرسی قرار نخواهد داد و هیچ انسانی را در جهنم زنده بگور نه خواهد نمود. و آنهم به این دلیل ساده که عشق و رحمت خداوند نامتناهی و مطلق است و بدون قید و شرط به سوی همه انسان ها معطوف است. همه انسان ها در پیشگاه خداوند متعال به سان نقاط بی بعد هندسی مطلقا یکسان و برابر اند و هیچ انسانی نیازی به شفاعت، واسطه گری و میانجی هیچ انسان دیگری ندارد. اعمال دنیوی انسان چه خوب و چه بد در سرنوشت نهایی و غایی انسان هیچگونه تاثیر منفی و مثبت ندارند. اگر مایل هستید و دوست دارید که در این زندگی به رستگاری برسید، یوغ های سبک و سنگین شریعت را از دوش و گردن و پشت خویش زمین بگذارید و افسار خودرا از قید و بند تقلید نقل و قول ها رها نماید. من و شما بنده خداوند نیستیم بلکه جزیی از کل متناهی کیهانی که آن هم خود واحدی است از کل نامتناهی . غیر از این جهان ، تعداد بیشماری جهان های دیگر وجود دارند که با این جهان از لحاظ شکل و محتوا مطلقا همسان می باشند و جملگی سرا های بیشمار جاودانه ما انسان ها و بخش های متناهی وجود خداوند می باشند. در روند خلقت نه تنها یک جهان بلکه جهان های بیشماری خلق گردیده اند و لذا کثرت تنها در محدوده متناهی جهان صورت نگرفته است بلکه پهنه لایه تناهی و بیکرانی هم به کثرت رسیده است. محیط جهان ها مطلقا نفوذ ناپذیر اند و هیچ چیزی از مرز آنها نه میتواند خارج و نه وارد شود. نه روح ، نه روان و نه جان و نه یک چیز اوهامی تحت عنوان نفس. بنابر این عظمت خداوند متعال به مراتب عظیم تر است از آن عظمتی که ادیان در طول تاریخ به انسان ارائه داده و یا معرفی کرده اند. یا به زبان روزمره به خورد پیروان داده اند.
ب : هیچ اتفاقی خارج از تصمیمات و خواست خداوند در طبیعت رخ نمیدهد.
با اندکی تامل روی این دو جمله در می یابیم که هر دو یک حقیقت و واقعیت را بیان می دارند. یکی به زبان دینی و دیگری به زبان علمی. این دو جمله را میتوان باهم ترکیب نمود و از آن یک جمله ایجاد کرد. قوانین طبیعت و زنجیره علت و معلول چیز دیگری نیستند غیر از تصمیمات قاطعانه و خواست خداوند. این جمله طوری که پیداست به نفع دین میباشد. همین جمله را میتوان به نفع علم به شکل زیر تغییر داد: تصمیمات قاطعانه و بی چون و چرای خداوند چیزی نیستند غیر از قوانین طبیعت و زنجیره علت و معلول چیزی نیست غیر از چهارچوب خواست خداوند.
عارف بزرگ اسلامی و فارسی زبان مولانا در قالب چند بیت زیبا قرن ها قبل از تولد داروین ، افسانه خلقت آدم و حوای دینی را نقش بر آب نمود و دین داران مسلمان هم بر او پرخاش ننمودند. در اصل بنیان گذار اصلی نظریه تکامل زیست شناسانه مولانا می باشد. اما در همان ابیات ، عارف غایت تکامل را به جایی می رساند که دیگر در وهم انسان نه گنجد. دین مسیحیت و اسلام هم غایت تکامل انسان را از پیش تعیین نموده اند. سیر و سلوک انسان به سوی کمال مطلق بر اثر بر پایی روز قیامت و حشر مردگان و بر پایی داد گاه عدل الاهی و تقسیم کاروان انسانی به دو نیمه کاروان اقلیت و اکثریت و هدایت گروه اقلیت به بهشت و برخوردار شدن آنان از نعمات و پاداش های بی حد و حصر و سعادت اخروی و زندگی جاودانه ملکوتی و تحویل دادن گروه اکثریت به شعله های سوزان جهنم و عذاب جاودانه آنان و الا آخر.
پس تکلیف سیر و سلوک انسان به سوی کمال مطلق چه میشود ؟ آیا نویسندگان کتب دینی فراموش کرده بودند که چنین وعده ای را به انسان داده اند قبل از اینکه اورا در دادگاه عدل الاهی محکوم یا تبرئه نمایند.
دغدغه ما ایرانیان عصر جدید حاکمیت مطلقه دینی است که اروپاییان حدود پانصد سال پیش بر علیه آن قد بر افراشتند تحت عنوان جنبش رنسانس یا نوزایی مجدد. دین مسیحیت حدود هزار سال حاکمیت مطلق را در دست داشت طوریکه شاهان و شاه زادگان اروپائی بدون اجازه از واتیکان ( فاتی کان یا خانه پدر زمینی ) اجازه دست شویی رفتن را نداشتند. از آنجاییکه دین اسلام حدود هفتصد سال جوان تر از دین مسیحیت می باشد، لذا حدود صد و پنجاه یا دویست سال دیگر طول خواهد کشید که کشور های اسلامی به سطح امروزی تمدن غرب دست یابند و آنهم مشروط به اینکه امروز بیدار شوند و از تجربه غرب استفاده نمایند و تلخی بر افتادن دین را با دیدگان خویش تجربه ننمایند. بهتر است بین دین و خدا یکی را انتخاب نمود، زیرا در دراز مدت نمی توان هر دو را نگه داری نمود. دوران کودکی بعضی از بزرگان روستایی به ما بچه ها می گفتند که : بچه ها بین خدا و خرما را یکی باید انتخاب کنید و هر دوتا را نمی توانید با هم داشته باشید.
همانند مثالی که در قسمت قبل در خصوص فسیلها و چگونگی استفاده تکامل گرایان از آنها برای اثبات نظریه خودشان مطرح شد، آنها از علم ژنتیک نیز به همین نحو برای اثبات مدعای خود استفاده می نمایند.
احتمالا بسیار شنیده اید که تکامل گرایان ادعا می کنند که ژنوم انسان و شامپانزه به میزان 98/4 درصد یکسان است، و در واقع تفاوت ژنتیکی انسان و شامپانزه تنها 1/6 درصد است! در واقع تکامل گرایان به ما می گویند که علی رغم اینکه می دانیم انسانها به طور متوسط 38٪ قد بلندتر ، و 80٪ سنگین تر از شامپانزه ها هستند و 50٪ طولانی تر از آنها عمر می کنند و مغز انسان چهار برابر شامپانزه است (1330 سی سی در مقایسه با 330 سی سی) و تفاوتهای اساسی در دستگاه گوارش انسان و شامپانزه وجود دارد (مثلا روده بزرگ شامپانزه چهار برابر روده بزرگ انسان است)، باور کنیم که تفاوت ژنتیکی انسان و شامپانزه فقط 1/6 درصد است.
با انگشت شصت دست خود نوک چهار انگشت دیگر را لمس کنید. شامپانزه ها و همه حیوانات دیگر نمی توانند این کار را انجام بدهند. نگاهتان را به اطراف حرکت دهید. باز هم شامپانزه ها نمی توانند این کار را انجام بدهند، آنها مجبورند سرشان را به اطراف بگردانند. در صورت شما 40 ماهیچه وجود دارند که حالتهای مختلفی مانند لبخند، غم، شادی، عصبانیت و ... به واسطه این ماهیچه ها نشان داده می شود، تعداد این ماهیچه ها در شامپانزه حدود 12 عدد است. انسانها می توانند شاتل فضایی بسازند شعر بگویند، اختراع کنند، و ... اما شامپانزه ها نمی توانند حتی نزدیک این امور شوند. فهرست تفاوتهای انسان و شامپانزه بسیار بلندتر از آنچه که گفته شد است، اما ترجیح می دهم که از بحث اصلی یعنی تفاوت ژنتیکی انسان و شامپانزه منحرف نشوم.
اما تکامل گرایان بر چه اساسی ادعا می کنند این همه تفاوت فیزیولوژیک و رفتاری انسان و شامپانزه صرفا به واسطه 1/6درصد تفاوت ژنتیکی است؟
در حالی که تعداد کروموزومهای انسان 46 عدد است و از این لحاظ مشابه برخی از گونه های بز وحشی(آنتلوپ) و برخی میگوها و حتی برخی گیاهان است، هیچ شباهتی از این نظر بین انسان و میمونها، و نیز انسان سایان (مانند گوریل یا شامپانزه) وجود ندارد. اما در سال 2005 تکامل گرایان ادعا کردند که کروموزوم شماره 2 انسان در واقع حاصل جوش خوردن کروموزومهای شماره 2 و 3 شامپانزه است. در سالهای بعد و به واسطه پروژه ژنوم انسان و پس از آن ژنوم شامپانزه، آنها مدعی شدند که شباهت 98/4 درصدی بین ژنوم انسان و شامپانزه وجود دارد. اجازه بدهید در ابتدا از فرضیه جوش خوردن کروموزومهای شامپانزه شروع کنیم.
همانطور که قابل پیشبینی بود، تکامل گرایان مانند بسیاری از موارد دیگر زمانی که عدم تشابه تعداد کروموزوم انسان با سایر خانواده میمونها را مانعی برای نظریه خود دیدند، برای رفع این مشکل، نظریه ای دیگر خلق کردند: جوش خوردن کروموزومهای شامپانزه. انسان 46 کروموزوم دارد و شامپانزه 48 کروموزم(به ترتیب 23 و24 جفت کروموزم).در زیر تصویر کروموزوم شماره 2 انسان در کنار کروموزومهای شماره 2 و 3 شامپانزه را مشاهده می کنید. البته تکامل گرایان کروموزوم شماره 2 شامپانزه را 2a و شماره 3 را 2b می نامند.
با مشاهده عکس اگرچه شباهتهایی بین این کروموزومها قابل تشخیص است، اما هرگز نمی توان کروموزم شماره 2 انسان را صرفاً حاصل جوش خوردن دو کروموزوم شامپانزه دانست، چرا که طول مجموع دو کروموزوم مذکور بلندتر از کروموزوم انسانی است. به طور مشخص زائده بیرون زده کروموزوم 2a حذف شده است. در ضمن علاوه بر این قسمتهایی از کروموزم شماره 2 به ویژه در قسمت جوش ادعایی هرگز معادلی در کروموزومهای شامپانزه ندارند، و در واقع این قسمتها به کروموزوم انسانی اضافه شده اند. به عبارت دیگر آنچه که تکامل گرایان ادعا می کنند جوش خوردن و همزمان حذف و اضافه شدن قسمتهایی از کروموزوم های شامپانزه است نه صرفا یک جوش خوردن ساده!
به نواحی انتهایی هر کروموزوم "تلومر" گفته می شود. در محل تلومرها توالی DNA انسانی به صورت TTAGGG است(هر کدام از حروف T، A،G نماینده نوعی از پروتئین در DNA است). تعداد این توالی در انتهای هر کدام از کروموزمهای شامپانزه بین 5000 تا 15000 است، پس باید انتظار داشته باشیم در محل جوش خوردن بین 10000 تا 30000 توالی از این نوع داشته باشیم، اما در محل جوش خوردن مورد ادعا فقط 800 عدد توالی TTAGGG وجود دارد.
مقایسه میان کروموزمهای انسان و شامپانزه
مقایسه میان کروموزمهای انسان و شامپانزه
علاوه بر این، تلومرها که در دو انتهای هر کروموزوم وجود دارند، به طور مشخص وظیفه جلوگیری از همجوشی کروموزومها به همدیگر را دارند. بدون این تلومرها کروموزومها به هم متصل می شدند و ساختار مجزای آنها از میان می رفت. به همین دلیل اختلالی به نام همجوشی تلومر به تلومر در کروموزمها در طبیعت مشاهده نشده است.
در قسمت قبل گفته شد که تکامل گرایان علی رغم انبوهی از تفاوتهای فیزیولوژیک و رفتاری میان انسان و شامپانزه، مدعی هستند که تفاوت ژنوم انسان و شامپانزه فقط 1/6 درصد است و بدین ترتیب شامپانزه نزدیکترین خویشاوند تکاملی ما انسانهاست. البته از دیدگاه ژنتیکی چنین شباهتهایی عجیب نیست. مثلا شباهت ژنوم انسان با گربه خانگی حدود 90 درصد و با موز حدود 50 درصد است! قبل از هر چیز، آشنایی مختصری با مفاهیم کروموزوم و ژن لازم است:
می توان ژنوم(یا کل مجموعه ژنهای) انسان را به یک کتابخانه تشبیه کرد. در این کتابخانه 46 کتاب(کروموزوم) وجود دارد. هر کدام از این کتابها بین 400 تا 3340 صفحه(ژن) را دارا می باشند.
بر اساس اطلاعات موجود حداقل به سه دلیل ادعای شباهت 98/4 درصدی ژنوم انسان و شامپانزه مردود است:
1-اندازه ژنوم
براساس آخرین داده ها ، در ژنوم انسان 3،096،649،726 جفت پایه(غیر تکراری) وجود دارد و ژنوم شامپانزه نیز 3،309،577،922 جفت پایه را داراست[1 و 2]. اختلاف این دو 6.4٪ است. ادعای تشابه 98/4 درصدی در همین گام نخست دچار چالش می شود(اگر همه جفت پایه های ژنوم که شامل قسمتهای تکراری و ... نیز است را در نظر بگیریم تفاوت بسیار بالاتر است).
2-ژنها
بیایید نگاهی به مقایسه ژنهای انسان و شامپانزه بیاندازیم. حدود 2 تا 5 درصد از DNA انسان شامل ژنهای کد کننده و مابقی حاوی ژنهای غیر کد کننده است. آنچه که تکاملگرایان در خصوص ژنهای انسان و شامپانزه روی آن تکیه می کنند شباهت تعداد ژنهای کد کننده انسان و شامپانزه است. انسان و شامپانزه، هر دو حدود 23 هزار ژن کد کننده دارند. اما در خصوص ژنهای غیر کد کننده که بخش اعظم DNA را شامل می شود وضع به کلی متفاوت است. در حالی که تعداد این ژنها برای انسان بیش از 25 هزار عدد است، این رقم برای شامپانزه فقط 9700 ژن است.[1 و 2] تکامل گرایان در ابتدا سعی داشتند این بخش از DNA را بی مصرف بنامند. لذا در ابتدا به آن "DNA آشغال" می گفتند! اما با پیشرفت علم کارکردهای فراوان این بخش مهم از DNA آشکار شده است. طبق آخرین تحقیقات، تاکنون کارکردهای حیاتی حداقل 15 درصد از ژنهای غیر کد کننده مشخص شده است.
به طور خلاصه اگر به جای اینکه مانند تکامل گرایان فقط 2 تا 5 درصد از DNA را مبنای محاسبه قرار دهیم و بگوییم 98/4 درصد ژنوم انسان و شامپانزه یکی است، کل DNA را ملاک بررسی قرار دهیم، این شباهت به کمتر از 30 درصد می رسد!!
3-کروموزومها
تصویر زیر یک نمای مقایسه ای بین کروموزومهای انسان (H) و شامپانزه(C) است. قسمتهای سفید بخشهایی از کروموزوم است که توالی یابی یا مقایسه نشده است. در واقع قسمتهای سفید کروموزوم شامپانزه بدون بررسی معادل کروموزوم انسان در نظر گرفته شده است!
علاوه بر این قسمتهای رنگی که به صورت راه راه هستند بخشهای معکوس می باشند. حداقل در 16 کروموزوم از 46 کروموزوم این بخشهای معکوس مشهود هستند. همانطور که در قسمت قبل گفته شد، تکامل گرایان سعی کردند که عدم تطابق تعداد کروموزومهای انسان و شامپانزه را با ادعای جوش خوردن کروموزومهای شماره 2 و 3 شامپانزه توجیه کنند، واقعا برای من جالب است که بدانم آنها چگونه می توانند این تغییرات عظیم در 16 کروموزوم مذکور را توجیه کنند!
علاوه بر این؛ ابعاد کروموزومها در اکثر موارد همخوانی ندارد. به طور خاص به کروموزوم Y نگاه کنید. کروموزوم Y انسان و شامپانزه هیچ شباهتی به یکدیگر ندارند. این کروموزوم صفات مردانه را در جنس مذکر تعیین می کند.