مجموعه ۵ داستان کوتاه متفاوت
به گزارش خبرنگار سرویس کتاب و نشر خبرگزاری رسا، مؤسسه انتشارات شهید کاظمی کتاب مجموعه داستان عروسی لاکچری نوشته محمدعلی جعفری را منتشر کرده است.
این اثر مجموعه 5 داستان کوتاه متفاوت است که در آن نویسنده دست مخاطب را میگیرد برای رساندن به صندوقچه شاه عباس. او برای فرار از سوزن آجین، از وسط کوچه شش بادگیری، مخاطب را به یک عروسی لاکچری میرساند تا یک جشن تلخ را برایشان شیرین کند!
برشی از کتاب
فقط سه روز فرصت داشتند تا آن قرآن خطی را به شیخ علی برسانند. شیخ علی آدمی نبود که حرفش دو تا شود.
مو لای درزش نمیرفت. میگفت سه روز دیگر یعنی سه روز دیگر. نه یک روز کمتر نه یک روز بیشتر، به گوشش رسیده بود یهودیها قرآن هفتصدساله ای را از یکی از پیرزنهای یزدی خریدهاند.
بیمعطلی موسیو را که بیشتر میشناختش احضار کردهبود. شیخ علی موسیو را از ته دل دوست داشت. میگفت: «آقای موسیو منا اهل البیت است!»
این جمله را شیخ علی زمانی گفت که موسیو خواب دید. ماجرا از آنجا شروع شد که پایههای دیوار مسجد جامع ترک برداشت. خانه موسیو دیوار به دیوار مسجد بود. شیخ علی او را خبر کرد. میخواست خانهاش را بخرد تا ستونهایی فلزی در حیاط خانهاش بکارند. باید فشار دیوار را کم میکردند. موسیو اول کار منومن کرد که خبرتان میدهم. بعد هم بهانه آورد که اگر خانهام را بفروشم، باید جایی بیرون محله یهودیها خانه بخرم و زندگی برایم سخت میشود...
ولی یک هفته بعد، قبل از اذان صبح آمد جلوی در مسجد جامع چشمانتظار شیخ علی؛
شیخ علی میشود خانه را نفروشم ولی ستونها را در خانهام کار بگذارید؟
ما برای رفاه حال خودت و عیال و بچههایت گفتیم. در ثانی! حالا چرا این موقع شب؟! میگذاشتی برای صبح!
توی خواب دست راستم مثل خمیری که کش داده باشند پهن و سنگین شده بود. نمیتوانستم تکانش بدهم هرچه تقلا کردم نشد. یک دفعه نوری از منارههای مسجد آمد توی حیاط و گفت: «شمعون! دستت را بالا بیاور!» گفتم: «مگر نمیبینید! مثل کوه سنگین شده!» دوباره آن نور گفت: «به حرف من گوش بده! دستت را بیاور بالا!» وقتی به دستم نگاه کردم دیدم روی آن نوشته: «الله، محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین» بعد هم مثل پر کاهی بلندش کردم.
اینها رو که میگفت، مثل ابر بهاری اشک میریخت. آنجا بود که شیخ علی با صورتی اشک آلود صورت خیس موسیو را بوسید و گفت: «آقای موسیو منا اهل البیت است!»
پشت جلد کتاب چنین میخوانیم:
دیدم کلی لاو ترکاندهاند. دو روز بود زیر چشمی میپاییدمش که ببینم چه شکلی الگوی گوشیاش را میکشد. از وقتی رابطه تلگرامیاش با طاهره شروع شد هم الگوی گوشیاش را عوض کرد، هم نمیگذاشت لحظهای به آن دست بزنم. باورم نمیشد این احمد خجالتی بعد از جاری شدن صیغه محرمیت اینقدر رو پیدا کند. مامان که پرسید از کجا مطمئنی با طاهره چت میکند قاطع گفتم: «پسری که تا دیروز گوشیاش وسط هال ولو بود و میرفت توی اتاقش میخوابید؛ حالا چارچنگولی میره توش، هر چی صداش میزنی نمیفهمه. لبخندهای هالیوودی وسط پیامبازیهاشو نمیبینی؟!»
معرفی اجمالی نویسنده و آثارش:
محمد علی جعفری که پیش از این کتابهایی چون «قصه دلبری», «عمار حلب», «سربلند؛» و... را به نگارش درآورده
نام محمدعلی جعفری بیش از هر زمانی با «قصه دلبری» بر سر زبانها افتاد. اگرچه این کتاب در فضای خاطره نگاری روایت شده است اما خاستگاه جعفری جای دیگری بود. او را میتوان قبل از هر عنوانی، داستاننویس نامید که پیش از این «شغل شریف» و «خانه مغایرت» را بهعنوان آثار برجسته داستانی خود وارد بازار نشر کرده بود. پس از «قصه دلبری»، «عمار حلب» و «سربلند؛ روایت زندگی شهید مدافع حرم محسن حججی» که در فضای خاطره نگاری روایت شدهاند، جعفری بار دیگر سراغ ادبیات داستانی و داستان کوتاه رفته است. «عروسی لاکچری» که به همت انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.