پیشنهادهای مطالعه در روزهای کرونایی؛
داستاننویسان قمی کدام کتابها را پیشنهاد کردند؟
تعدادی از داستاننویسان قمی رمانهای مورد علاقهشان را برای مطالعه اهالی کتاب در روزهایی که به ناچار باید در خانه بمانند، معرفی کردند.
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از خبرگزاری کتاب ایران، معرفی کتاب به دوستداران کتاب، در بین کتابخوانها امری رایج است. این روزها که بیشتر مردم در خانه ماندهاند، یکی از کارهایی که نویسندگان بر عهده گرفتهاند معرفی کتاب به علاقهمندان و تشویق آنها به مطالعه است. از این میان داستان میتواند مناسبترین موضوع برای پُر کردن اوقات فراغت در خانه باشد. جمعی از داستاننویسان قمی رمانهای مورد علاقه شان را برای مطالعه اهالی کتاب در روزهایی کرونایی به کتابخوانها معرفی کردند که در ادامه از نظر مخاطبان میگذرد.
زهره عارفی داستاننویس و منتقد ادبی دو کتاب «سورمه سرا» و «سالِ سی» را به مخاطبان پیشنهاد داده است.
سورمه سرا» - نویسنده: رامبد خانلری
داستان «سورمه سرا» داستان ما است که کسانی را از دست میدهیم، برایشان دلتنگ میشویم، دوست داریم بدانیم کجا هستند و چطور زندگی میکنند. گاهی هم باور نداریم که آنها رفتهاند و ماییم که ماندهایم. گاهی باور نداریم که رفتهاند و گویی هنوز همین حوالی زندگی میکنند و میخواهیم بیابیمشان. گاهی هم میخواهیم بگوییم آنها هم که رفتهاند، به یاد ما هستند و ما را فراموش نکرده و نمیکنند، دلشان برایمان تنگ میشود، برایمان نامه میفرستند و میخواهند از حال و روزمان با خبر شوند.
«سورمه سرا» سعی میکند، فاصله دنیای مردگان و زندگان را از میان بردارد و نشان دهد، زندگی در آن سو نیز ادامه دارد و در جریان است. با اینکه قبرستان میتواند یک ژانر وحشت ایجاد کند، اما میتوانم بگویم خانلری هوشمندانه از این موقعیت استفاده کرده تا شباهتهای این دنیاها را با هم نشان دهد. طوری از افراد آن جهان دیگر میگوید که باور میکنیم هستند و مثل ما زندگی میکنند.
«سالِ سی» - نویسنده: احمد ابوالفتحی
این داستان، داستان خانوادهای نهاوندی است که زندگی پدرشان میرزاسعید به حوادث دهه سی ایران گره خورده و از طرفی میرزاسعید زمانی شاهنامه خوانی میکرده است و حالا مرده و وصیتنامهای دارد که باید کل خانوادهاش جمع شوند تا در حضور وکیل خوانده شود. هر کدام از فرزندان میرزا از جمله سیاوش و سهراب سحر و همسران آنها فرهاد و مهسا و برادر مهسا و صحرا همسر میرزا داستان خود را دارند.
این ارث که چند بار راویها به بسیاری آن اشاره میکنند، نقطه ثقل این جمع شدن است و آن کتابی که میرزاسعید «سی سال» نوشته است. به جهات فرمی داستان تعدد راوی و زاویه دید دارد. شروع داستان برای برخی از مخاطبان داستانی شاید جداب و گیرا نباشد، اما از یک سوم به بعد خواننده با نثر و روایت مانوس میشود.
علی اصغر عزتی پاک نویسنده و مدیر مدرسه رمان شهرستان ادب، اما «هابیل» و «آخرین انار دنیا» را بری مطالعه به مخاطبان معرفی کرده است.
«هابیل» - نویسنده: میگل د اونامونو – ترجمه: بهاءالدین خرمشاهی
میگل د اونامونو، متالّه و متفکر اسپانیایی از جمله نویسندههایی است که حامل گونهای حکمت زندگی است. او انسان را شناخته و محترمش میداند، و ظاهراً - چنانکه از آثارش برمیآید - معتقد است ما زندگی میکنیم و میاندیشیم برای انسان؛ فقط برای انسان! انسان در نظر او غایت والای همهی فلسفههاست. بنابراین، چنین نویسندهای تلاش میکند از تمام ابزارهای در دسترسش برای القای احساس سعادت و رستگاری آدمی استفاده کند. او خود را محدود نمیکند در این گروه و آن ایسم، و مستقلاً میایستد در برابر خلیفهی خدا و تعظیمش میکند.
اونامونو به معنای مالوف کلمه داستاننویس نیست؛ و چه بهتر هم که نیست. او اندیشمندی است که دردمندانه زندگی را بازمیتاباند؛ گاه آرمانی مثل داستان بسیار زیبا و بسیار عمیق و بسیار انسانی «قدیس مانوئلِ نیکوکار شهید»، و گاه آرمانباخته و غمانگیز همانند داستان «مردمردستان» و تا حدودی «هابیل». نویسندهی ما در این داستانها هیچکس را تماما محکوم نمیکند، اما آنکس که لایق ستایش است را در نهان و گاه آشکارا میستاید.
«آخرین انار دنیا» - نویسنده: بختیار علی - مترجم: مریوان حلبچهای
تقریبا در اکثر داستانهایی که از نویسندههای خوب منطقهی خودمان، همین حول و حوش ایران، خواندهایم شاهد آهنگی آرام در وقایع و توصیفات و رفتار شخصیتها بودهایم. این حس را حتی وقتی فیلمهای خوب این دور و اطراف را میبینیم هم شاهدیم. انگار ما نمیتوانیم حوادث پرتب وتابِ پشت هم بیاوریم و نفس مخاطب را ببرّیم! ما داستانمان را آرام و با طمانینه پیش میبریم تا مخاطب جان کلام را دریابد و عمق ماجراها را ببیند و مفهومشان را دربر بکشد.
ویژگی دیگر، زبان حکمتآمیز این آثار است. یعنی پدیدهها تحلیل و تفسیر میشوند و اطرافشان با نور اندیشهی نویسنده و پدیدآورنده روشن میشود، و بعد گام بعدی و سخن و نظر تازه! این ممیزه هم طبعا بازمیگردد به سابقهی تعلیمی ادبیات در این گوشه از هستی. ما عموما داستان گفتهایم تا درسی آموخته باشیم؛ تا عبرتی نشان داده باشیم.
«آخرین انار دنیا» یک مرثیهی تمامعیار است. نویسنده آنقدر مصیبت دیده که نمیتواند هیچیک را ناگفته بگذارد و نیز نمیتواند از تحلیل چرایی آنها بگذرد. ذهنش انباشته از سوال و چرا است. شخصیت مظفر صبحدم به میانههای روزگار که میرسد، از فرط وحشت خود را میبازد؛ چرا که او برای آرمانی بزرگ فداکاری کرده بود، اما آنچه که در نور افشاگر وسط روز - مثلاً - میبیند، جز فساد و تباهی آرزوها و آرمانهایش نیست. تمام چهرههای متصور برای فرزندِ بیمادرش دچار فسادند، و مردم ناامید و فروغلتیده در ظلمات استبداد. همه کس از خود تهی شدهاند.
قصه همچنان قصهی غربت غربی است. به نظر من نویسندهی رمان گوشهی چشمی به این داستان رمزی سهروردی داشته است. زبان رمزآلود و نمادین داستان نیز گواه این مدّعاست. آخرین انار دنیا، علیرغم قصهی تنبلش، اتفاقی ستودنی است در ادبیات سرزمینهای میانه.
احمد مدقق نویسنده رمان «آوازهای روسی» یک کتاب از مهدی کفاش و کتابی از زهرا یگانه پیشنهاد داده است.
«قرار مهنا» - مهدی کفاش
قرار مهنا داستانِ نجات و کشف راز است. یک رمان جمع و جور و پر از تعلیقهای نفسگیر که در سوریهی درگیر جنگ اتفاق میافتد. صادق، قهرمان تیراندازی ماموریت پیدا میکند تا همراه رزمندهای افغان به شهرک آپارتمانی مهنا بروند و سرداری عراقی را نجات بدهند. سرداری که سالها پیش یکی از اعضای برجسته حزب بعث عراق بوده و اکنون در بین گروههای معارض گیر افتاده است. صادق با اسم مستعار ابوفاضل و شیخ بصیر رزمنده افغان، همینقدر میدانند که او احتمالا در یکی از ساختمانهای خالی پنهان شده. ماجرا از آنجا جذابتر میشود که سردار عراقی از سرنوشت پدر صادق باخبر است. پدری که سالهاست فکر میکردند شهید شده و منتظر جنازهاش بودند. ولی با پیدا شدن سردار عراقی ممکن است ماجرا چیز دیگری باشد.
مهدی کفاش برای نوشتن این رمان از تحقیقات میدانی و گفتگوهای تخصصی استفاده بسیار کرده و نتیجه این کوششها در تصویری که از یک منطقه جنگی میدهد بهخوبی نمایان است. تصویری به دور از کلیشهها و به همراه جزئیاتی جذاب از گروهها و افراد حاضر در معرکه سوریه و نیز اطلاعاتی از انواع سلاحهای تخصصی که زیرکانه در داستان گنجانده شده است.
«روشنای خاکستر، یک روایت خاکستری» - زهرا یگانه
«روشنای خاکستر، یک روایت خاکستری» سعی در پنهان کردن چیزی ندارد. این آشکارگویی از همان ابتدای کتاب و تقدیم آن به نادیا انجمن، فرخنده، شکریه تبسم و ... آغاز میشود و تا انتهای کتاب ادامه پیدا میکند. زبان دادخواهی و شکوهگرانه راوی در همه جای روایت این کتاب خودنمایی میکند. نویسنده به این هم کفایت نمیکند و برای بیدار شدن وجدانهای خفته مردان، حتی بعد از پایان داستان، با مخاطب حرف میزند. یادداشتی پایانی برای داستان مینویسد و میگوید: از نوشتن این کتاب هدفی جز تغییر ذهنیت و دید مردان افغانستان نسبت به زنان افغانستان ندارم.
نمیگویم رمان یعنی پیچیده گویی و پنهانکاری عامدانه نویسنده (که مبتذلترین شکل تعلیق از نظر فنی است به زعم بنده)؛ اما این حجم از مستقیمگویی و روایت گزارشی خوانندگان حرفهایتر داستان و رمان را به تردید وا میدارد که آیا اساسا روشنای خاکستر متنی روایی در قالب رمان است یا میشود قالبهایی دیگر برای آن جُست.
علی آرمین که چند کتاب در حوزه ادبیات داستانی در کارنامه خود دارد، کتابهای «وقتی مژی گم شد» و «دعبل و زلفا» را معرفی کرد.
«وقتی مژی گم شد» - حمیدرضا شاهآبادی
«وقتی مژی گم شد» یک داستان خانوادگی است راجع به دختران نوجوان و نحوهی تعامل پدر و مادر با آنها و تلنگری است به دختران نوجوان و به پدر و مادر آنها. دو خانوادهی متوسط را فرض کنید که دو دختر نوجوان دارند و هر دو دختر را هم مژی صدا میکنند. حالا فرض کنید یکی از مژیها گم شود. همه فکر میکنند که او فرار کرده است، اما ظاهرا حادثهی دیگر در راه است.
«دعبل و زلفا»: - مظفر سالاری
این اثر روایتی عاشقانه از آشنایی و زندگی پرفراز و نشیب دعبل خزاعی، شاعر اهل بیت (ع) و زنی زیبا و محکم به نام زلفاست. در این کتاب، مقاطعی از زندگی دعبل در زمان امام موسی کاظم (ع) و امام رضا (ع) به صورت داستانی نگارش شده است؛ عشق میان دعبل و زلفا بستری مناسب برای ماجراهای فراوان این رمان است که تلاش دارد بر اساس دادههای تاریخی به بازسازی و بازآفرینی ماجراها و حوادث بپردازد.
زهره عارفی داستاننویس و منتقد ادبی دو کتاب «سورمه سرا» و «سالِ سی» را به مخاطبان پیشنهاد داده است.
سورمه سرا» - نویسنده: رامبد خانلری
داستان «سورمه سرا» داستان ما است که کسانی را از دست میدهیم، برایشان دلتنگ میشویم، دوست داریم بدانیم کجا هستند و چطور زندگی میکنند. گاهی هم باور نداریم که آنها رفتهاند و ماییم که ماندهایم. گاهی باور نداریم که رفتهاند و گویی هنوز همین حوالی زندگی میکنند و میخواهیم بیابیمشان. گاهی هم میخواهیم بگوییم آنها هم که رفتهاند، به یاد ما هستند و ما را فراموش نکرده و نمیکنند، دلشان برایمان تنگ میشود، برایمان نامه میفرستند و میخواهند از حال و روزمان با خبر شوند.
«سورمه سرا» سعی میکند، فاصله دنیای مردگان و زندگان را از میان بردارد و نشان دهد، زندگی در آن سو نیز ادامه دارد و در جریان است. با اینکه قبرستان میتواند یک ژانر وحشت ایجاد کند، اما میتوانم بگویم خانلری هوشمندانه از این موقعیت استفاده کرده تا شباهتهای این دنیاها را با هم نشان دهد. طوری از افراد آن جهان دیگر میگوید که باور میکنیم هستند و مثل ما زندگی میکنند.
«سالِ سی» - نویسنده: احمد ابوالفتحی
این داستان، داستان خانوادهای نهاوندی است که زندگی پدرشان میرزاسعید به حوادث دهه سی ایران گره خورده و از طرفی میرزاسعید زمانی شاهنامه خوانی میکرده است و حالا مرده و وصیتنامهای دارد که باید کل خانوادهاش جمع شوند تا در حضور وکیل خوانده شود. هر کدام از فرزندان میرزا از جمله سیاوش و سهراب سحر و همسران آنها فرهاد و مهسا و برادر مهسا و صحرا همسر میرزا داستان خود را دارند.
این ارث که چند بار راویها به بسیاری آن اشاره میکنند، نقطه ثقل این جمع شدن است و آن کتابی که میرزاسعید «سی سال» نوشته است. به جهات فرمی داستان تعدد راوی و زاویه دید دارد. شروع داستان برای برخی از مخاطبان داستانی شاید جداب و گیرا نباشد، اما از یک سوم به بعد خواننده با نثر و روایت مانوس میشود.
علی اصغر عزتی پاک نویسنده و مدیر مدرسه رمان شهرستان ادب، اما «هابیل» و «آخرین انار دنیا» را بری مطالعه به مخاطبان معرفی کرده است.
«هابیل» - نویسنده: میگل د اونامونو – ترجمه: بهاءالدین خرمشاهی
میگل د اونامونو، متالّه و متفکر اسپانیایی از جمله نویسندههایی است که حامل گونهای حکمت زندگی است. او انسان را شناخته و محترمش میداند، و ظاهراً - چنانکه از آثارش برمیآید - معتقد است ما زندگی میکنیم و میاندیشیم برای انسان؛ فقط برای انسان! انسان در نظر او غایت والای همهی فلسفههاست. بنابراین، چنین نویسندهای تلاش میکند از تمام ابزارهای در دسترسش برای القای احساس سعادت و رستگاری آدمی استفاده کند. او خود را محدود نمیکند در این گروه و آن ایسم، و مستقلاً میایستد در برابر خلیفهی خدا و تعظیمش میکند.
اونامونو به معنای مالوف کلمه داستاننویس نیست؛ و چه بهتر هم که نیست. او اندیشمندی است که دردمندانه زندگی را بازمیتاباند؛ گاه آرمانی مثل داستان بسیار زیبا و بسیار عمیق و بسیار انسانی «قدیس مانوئلِ نیکوکار شهید»، و گاه آرمانباخته و غمانگیز همانند داستان «مردمردستان» و تا حدودی «هابیل». نویسندهی ما در این داستانها هیچکس را تماما محکوم نمیکند، اما آنکس که لایق ستایش است را در نهان و گاه آشکارا میستاید.
«آخرین انار دنیا» - نویسنده: بختیار علی - مترجم: مریوان حلبچهای
تقریبا در اکثر داستانهایی که از نویسندههای خوب منطقهی خودمان، همین حول و حوش ایران، خواندهایم شاهد آهنگی آرام در وقایع و توصیفات و رفتار شخصیتها بودهایم. این حس را حتی وقتی فیلمهای خوب این دور و اطراف را میبینیم هم شاهدیم. انگار ما نمیتوانیم حوادث پرتب وتابِ پشت هم بیاوریم و نفس مخاطب را ببرّیم! ما داستانمان را آرام و با طمانینه پیش میبریم تا مخاطب جان کلام را دریابد و عمق ماجراها را ببیند و مفهومشان را دربر بکشد.
ویژگی دیگر، زبان حکمتآمیز این آثار است. یعنی پدیدهها تحلیل و تفسیر میشوند و اطرافشان با نور اندیشهی نویسنده و پدیدآورنده روشن میشود، و بعد گام بعدی و سخن و نظر تازه! این ممیزه هم طبعا بازمیگردد به سابقهی تعلیمی ادبیات در این گوشه از هستی. ما عموما داستان گفتهایم تا درسی آموخته باشیم؛ تا عبرتی نشان داده باشیم.
«آخرین انار دنیا» یک مرثیهی تمامعیار است. نویسنده آنقدر مصیبت دیده که نمیتواند هیچیک را ناگفته بگذارد و نیز نمیتواند از تحلیل چرایی آنها بگذرد. ذهنش انباشته از سوال و چرا است. شخصیت مظفر صبحدم به میانههای روزگار که میرسد، از فرط وحشت خود را میبازد؛ چرا که او برای آرمانی بزرگ فداکاری کرده بود، اما آنچه که در نور افشاگر وسط روز - مثلاً - میبیند، جز فساد و تباهی آرزوها و آرمانهایش نیست. تمام چهرههای متصور برای فرزندِ بیمادرش دچار فسادند، و مردم ناامید و فروغلتیده در ظلمات استبداد. همه کس از خود تهی شدهاند.
قصه همچنان قصهی غربت غربی است. به نظر من نویسندهی رمان گوشهی چشمی به این داستان رمزی سهروردی داشته است. زبان رمزآلود و نمادین داستان نیز گواه این مدّعاست. آخرین انار دنیا، علیرغم قصهی تنبلش، اتفاقی ستودنی است در ادبیات سرزمینهای میانه.
احمد مدقق نویسنده رمان «آوازهای روسی» یک کتاب از مهدی کفاش و کتابی از زهرا یگانه پیشنهاد داده است.
«قرار مهنا» - مهدی کفاش
قرار مهنا داستانِ نجات و کشف راز است. یک رمان جمع و جور و پر از تعلیقهای نفسگیر که در سوریهی درگیر جنگ اتفاق میافتد. صادق، قهرمان تیراندازی ماموریت پیدا میکند تا همراه رزمندهای افغان به شهرک آپارتمانی مهنا بروند و سرداری عراقی را نجات بدهند. سرداری که سالها پیش یکی از اعضای برجسته حزب بعث عراق بوده و اکنون در بین گروههای معارض گیر افتاده است. صادق با اسم مستعار ابوفاضل و شیخ بصیر رزمنده افغان، همینقدر میدانند که او احتمالا در یکی از ساختمانهای خالی پنهان شده. ماجرا از آنجا جذابتر میشود که سردار عراقی از سرنوشت پدر صادق باخبر است. پدری که سالهاست فکر میکردند شهید شده و منتظر جنازهاش بودند. ولی با پیدا شدن سردار عراقی ممکن است ماجرا چیز دیگری باشد.
مهدی کفاش برای نوشتن این رمان از تحقیقات میدانی و گفتگوهای تخصصی استفاده بسیار کرده و نتیجه این کوششها در تصویری که از یک منطقه جنگی میدهد بهخوبی نمایان است. تصویری به دور از کلیشهها و به همراه جزئیاتی جذاب از گروهها و افراد حاضر در معرکه سوریه و نیز اطلاعاتی از انواع سلاحهای تخصصی که زیرکانه در داستان گنجانده شده است.
«روشنای خاکستر، یک روایت خاکستری» - زهرا یگانه
«روشنای خاکستر، یک روایت خاکستری» سعی در پنهان کردن چیزی ندارد. این آشکارگویی از همان ابتدای کتاب و تقدیم آن به نادیا انجمن، فرخنده، شکریه تبسم و ... آغاز میشود و تا انتهای کتاب ادامه پیدا میکند. زبان دادخواهی و شکوهگرانه راوی در همه جای روایت این کتاب خودنمایی میکند. نویسنده به این هم کفایت نمیکند و برای بیدار شدن وجدانهای خفته مردان، حتی بعد از پایان داستان، با مخاطب حرف میزند. یادداشتی پایانی برای داستان مینویسد و میگوید: از نوشتن این کتاب هدفی جز تغییر ذهنیت و دید مردان افغانستان نسبت به زنان افغانستان ندارم.
نمیگویم رمان یعنی پیچیده گویی و پنهانکاری عامدانه نویسنده (که مبتذلترین شکل تعلیق از نظر فنی است به زعم بنده)؛ اما این حجم از مستقیمگویی و روایت گزارشی خوانندگان حرفهایتر داستان و رمان را به تردید وا میدارد که آیا اساسا روشنای خاکستر متنی روایی در قالب رمان است یا میشود قالبهایی دیگر برای آن جُست.
علی آرمین که چند کتاب در حوزه ادبیات داستانی در کارنامه خود دارد، کتابهای «وقتی مژی گم شد» و «دعبل و زلفا» را معرفی کرد.
«وقتی مژی گم شد» - حمیدرضا شاهآبادی
«وقتی مژی گم شد» یک داستان خانوادگی است راجع به دختران نوجوان و نحوهی تعامل پدر و مادر با آنها و تلنگری است به دختران نوجوان و به پدر و مادر آنها. دو خانوادهی متوسط را فرض کنید که دو دختر نوجوان دارند و هر دو دختر را هم مژی صدا میکنند. حالا فرض کنید یکی از مژیها گم شود. همه فکر میکنند که او فرار کرده است، اما ظاهرا حادثهی دیگر در راه است.
«دعبل و زلفا»: - مظفر سالاری
این اثر روایتی عاشقانه از آشنایی و زندگی پرفراز و نشیب دعبل خزاعی، شاعر اهل بیت (ع) و زنی زیبا و محکم به نام زلفاست. در این کتاب، مقاطعی از زندگی دعبل در زمان امام موسی کاظم (ع) و امام رضا (ع) به صورت داستانی نگارش شده است؛ عشق میان دعبل و زلفا بستری مناسب برای ماجراهای فراوان این رمان است که تلاش دارد بر اساس دادههای تاریخی به بازسازی و بازآفرینی ماجراها و حوادث بپردازد.
ارسال نظرات