فراگیرترین حزب در جمهوری اسلامی
به گزارش خبرگزاري رسا، حزب جمهوری اسلامی ایران یک هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در ۲۹ بهمن ۱۳۵۷ شمسی، با انتشار بیانیه مشترک پنج فقیه برجسته حضرات آیات سیدمحمد حسینی بهشتی، سیدعلی خامنهای، سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی و حجج اسلام هاشمی رفسنجانی و محمد جواد باهنر تاسیس شد.
موسسان حزب از برجستهترین شخصیتهای علمی، مذهبی و سیاسی ایران و از یاران نزدیک حضرت امام خمینی محسوب میشدند و در پیروزی انقلاب اسلامی نقش مهمی داشتند.
حزب جمهوری اسلامی با وجود آشفتگی سیاسی کشور و بدنام بودن فعالیت حزبی توانست از امام اجازه فعالیت بگیرد. بلافاصله پس از اعلام تأسیس، اساسنامه و مرامنامه حزب درسطح وسیع و از طرق گوناگون پخش شد و حزب با پرسشنامه و برگه درخواست شروع به عضوگیری کرد.
دعوت حزب به عضو گیری با استقبال کم نظیر مردم مواجه شد در نخستین روز بیش از ۸۰ هزار نفر برای عضویت به دفاتر حزب مراجعه کردند و پس از ۱۰۰ روز اعضای حزب به ۲ میلیون نفر رسید. حزب به سرعت تبدیل به فراگیرترین حزب در جمهوری اسلامی تبدیل شد.
اعتماد حضرت امام به حزب تا آنجا بود که مایل بود قدرت اجرایی کشور به دست حزب اداره شود و رهبران حزب به دلیل برخی ملاحظات سیاسی و به احتمال زیاد به دلیل فقدان تجربه لازم از پذیرش آن خودداری کردند. البته امام در دیدار با رهبران حزب جمهوری اسلامی فعالیت گسترده حزب را زیر سوال برده و از موسسان حزب خواست با رقیبان با اعتدال و مدارا رفتار کند.
موسسان حزب که از روحانیون برجسته بودند، بیشتر سعی در تربیت نیروی سیاسی برای اداره کشور داشتند و دغدغهای برای دخالت در امور اجرایی نداشتند.
حضرت امام در تاریخ ۱۳۵۷/۸/۱۰ در پاسخ به خبرنگاری که پرسید: «آیا بعد از رفتن شاه قدرت به دست میگیرید» تاکید داشت من خودم نمی خواهم حکومت کنم، اما مردم را برای انتخاب حکومت راهنمایی خواهم کرد.
امام به دلیل پرهیز روحانیون عالیرتبه حزب، مهندس بازرگان را به سمت رئیس دولت موقت منصوب کرد. مواضع حزب جمهوری اسلامی در قبال دولت موقت سیاست یکسانی نبود. دیدگاه حزب بسته به استراتژی و عملکرد دولت بود.
از ابتدای تشکیل دولت موقت به رهبری بازرگان در بهمن ۱۳۵۷ حزب جمهوری اسلامی نیز به صورت پراکنده و فردی حمایت خود را از این دولت اعلام داشت. به جهت آنکه حضرت امام خمینی(ره) خواستار حمایت همه نیروها و نهادها از دولت شد حزب نیز مانند سایر گروههای انقلابی معتقد بود که باید به دولت بازرگان فرصت بیشتری داد.
بعد از مدتی از حیات دولت موقت، رقابت و تنش میان شورای انقلاب که اکثریت آن در اختیار روحانیون حزب جمهوری اسلامی بود با دولت موقت که اکثریت اعضای آن در اختیار ملی مذهبی تابع نهضت آزادی بود، شروع شد. هر کدام از دو جناح به عنوان نماینده یک رویکرد در سطح کشور و جامعه شناخته شدند. شورای انقلاب و جمهوری اسلامی نماد جریان انقلابی و دولت موقت نیز با عنوان طیف محافظه کار نام برده میشد.
به گفته جلالالدین فارسی، اولین اختلاف میان حزب جمهوری اسلامی و دولت بر سر انتخاب برخی از اعضای کابینه و دیگر مقامات دولتی آغاز شد. به گفته وی، مهندس بازرگان برای مدیریت بنیاد مستضعفان مهندس سالور را که از مهندسین سرشناس مرتبط با دربار بود، معرفی کرد که با مخالفت بسیاری از چهرههای انقلابی مواجه شد.
بسیاری از مقامات عالی رتبه نیز دولت موقت را به سازشکاری با مهرههای وابسته به رژیم پیشین متهم کرده و شیوه قدم به قدم این دولت را سخت مورد نکوهش قرار دادند. البته دولت موقت نیز بیکار ننشسته و مرتب از عملکرد حزب انتقاد میکرد.
اختلاف میان حزب جمهوری اسلامی و دولت موقت به این معنا نبود که هیچ فردی از حزب جمهوری اسلامی در دولت جایی نداشته؛ بازرگان و دیگر دست اندرکاران دولت موقت بیمیل نبودند که تعدادی از اعضای عالی خصوصا شخصیتهایی را که در شورای انقلاب عضویت داشتند به فعالیت اجرایی وا دارند. به همین منظور آقای هاشمی رفسنجانی، شهید باهنر و آیتالله خامنهای برای معاونت در وزارتخانههای کشور، آموزش و پرورش و دفاع دعوت به همکاری شدند.
هر چند در طول فعالیت دولت موقت اثرگذاری افراد منتسب به حزب جمهوری اسلامی چندان بالا نبود و دائم میان دو جریان فکری مناقشه و درگیری لفظی رایج بود، اما پیشبرد اقدامات دولت موقت به گونهای بود که ورود افراد حزب جمهوری اسلامی را به مسئولیت اجرایی الزامآور ساخت.
انتقادهای وارده از جانب حزب جمهوری اسلامی که برخی نهادهای انقلابی از قبیل کمیتههای انقلاب و دادگاههای انقلاب را به دلیل رویکرد مشترک در کنار خود داشت، به مذاق دولت بازرگان خوش نیامد. بنابراین رهبر نهضت آزادی چند بار درخواست استعفا کرد که از جانب رهبری انقلاب پذیرفته نشد، تا اینکه اشغال لانه جاسوسی باعث شد نخست وزیر در ۱۴ آبان ۱۳۵۸، یک روز پس از اشغال لانه جاسوسی نامه استعفای خود را تقدیم رهبر انقلاب کند. مهندس بازرگان در این نامه عامل اصلی شکست دولت خود را از اقدامات برخی نهادها و گروههای انقلابی از قبیل حزب جمهوری برشمرد.
استعفای دولت موقت باعث شد شورای انقلاب علاوه بر وظیفه مقننه مسولیت اجرایی را عهدهدار شود. آیتالله بهشتی سرپرست جهاد سازندگی، آیتالله موسوی اردبیلی سرپرست بنیاد مستضعفان و آیتالله مهدوی کنی سرپرست کمیته انقلاب شدند.
حزب جمهوری اسلامی با شروع تب و تاب انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۵۸ با اینکه اعضای حزب مایل به دست گرفتن قدرت اجرایی بودند، اما توصیه امام در وارد نشدن روحانیت در مناصب اجرایی، باعث شد هنوز اعضای حزب انگیزه لازم برای حضور در مناصب اجرایی را نداشته باشند. بنابراین تاحدودی انرژی و توان حزب به تحلیل رفت.
معنای واقعی حزب سیاسی، تلاش برای کسب قدرت سیاسی است. ضعف دولت موقت باعث شد حزب خود را موظف به پرورش افراد مستعد برای پذیرش اجرایی کند. به همین دلیل حزب، نامزدی جلال الدین فارسی برای نامزدی ریاست جمهوری را تایید کرد. شیخ علی تهرانی طی نامهای به حضرت امام ایرانی الاصل بودن جلالالدین فارسی را زیر سوال برد و به این ترتیب گزینه حسن حبیبی جایگزین فارسی شد و در نهایت بنیصدر با ۶۶ درصد کل آرا به ریاست جمهوری رسید.
بعد از انتخابات ریاست جمهوری رقابت شدیدی میان بنیصدر و حزب جمهوری اسلامی بر سر تعیین نخست وزیر، که ریاست هیأت وزیران را نیز بر عهده داشت، جریان پیدا کرد. بنیصدر که مجلس شورای اسلامی را در اختیار حزب جمهوری اسلامی میدید، با ارسال نامهای به محضر امام سید احمد خمینی را برای تصدی نخست وزیری معرفی کرد، اما امام فرمودند: «بنا ندارم افراد و اشخاص منسوب به من متصدی این امور شوند».
بنیصدر خود را در این مسیر ناکام دید و موضوع نخست وزیری میرسلیم را مطرح کرد. هدف او از این اقدام آن بود که به هر وسیلهای از نخست وزیری جلال الدین فارسی و شهید رجایی که توانایی بیشتری در مقابله با رئیسجمهور داشتند، جلوگیری کند. اما بنیصدر وقتی بیمیلی حزب جمهوری اسلامی ایران در نخست وزیری مصطفی میرسلیم را دید، نامه خود را پس گرفت.
دبیر کل حزب جمهوری اسلامی با مشاهده به بن بست رسیدن اوضاع خواستار تشکیل هیأت ۵ نفره حل اختلاف شد که شامل سه نماینده مجلس، یک نفر نماینده رئیس جمهوری و یک نفر دیگر نماینده حضرت امام بود.
بنیصدر با حضور حجتالاسلام محمدجواد باهنر و حضرت آیتالله خامنهای در این هیأت مخالفت کرد. البته دو نفر داوطلبانه کنار کشیدند و هیأت مذکور، رجایی را به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی کرد.
در فاصله ۲۷ خرداد ۱۳۶۰ که بنیصدر به دلیل عدم کفایت سیاسی توسط مجلس شورای اسلامی و حضرت امام عزل شد. شورای سه نفره متشکل از آیتالله شهید بهشتی، حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی و شهید رجایی ریاست جمهوری را عهده دار شدند.
البته با حادثه ۷ تیر ماه به انفجار دفتر مرکزی حزب و شهادت تعدادی از رهبران آنها از جمله شهید بهشتی منجر شد، باز تغییراتی در هیأت مذکور پدید آمد و آیتالله سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی دیگر عضو ارشد حزب جانشین شهید بهشتی شد.
۱۵ اسفند ۱۳۵۹، رهبران حزب جمهوری اسلامی در صف نخست نماز جمعه تهران
با انتخاب شهید رجایی به ریاست جمهوری، نفوذ و توان حزب در امور اجرایی افزایش پیدا کرد؛ خصوصا با نخست وزیری شهید حجتالاسلام باهنر عضو حزب، این موضوع چشمگیرتر شد.
به فاصله کمتر از دو هفته، نخست وزیر و رئیس جمهور به شهادت رسیدند و به صورت موقت آیتالله مهدوی کنی، وزیر کابینه رجایی و باهنر، به نخست وزیری رسید. ماموریت اصلی دولت آیتالله مهدوی کنی انجام انتخابات سومین دوره ریاست جمهوری بود.
حزب جمهوری اسلامی در این دوره سه نامزد معرفی کرد؛ آیتالله خامنهای سومین دبیرکل حزب، علی اکبر پرورش و حبیب الله عسگراولادی. البته طبیعی بود آیتالله خامنهای به دلیل دبیر کلی و عضویت در هیأت موسس از اولویت و اهمیت بیشتری برخوردار بود. اما هنوز مانعی جدی برای حزب جمهوری اسلامی وجود داشت و آن دستور امام مبنی بر عدم شرکت روحانیون در مسئولیتهای عالی اجرایی بود.
حزب، تصمیم قاطع داشت موضوع را به جهت موافقت امام پیگیری کند، زیرا عقیده بر آن بود که هیچ غیر روحانیای شرایط تام ریاست جمهوری را ندارد. آقایان حضرات آیات خامنهای، خزعلی، شاهآبادی، هاشمی و سیداحمد خمینی به حضور امام رفته، به صراحت اعلام کردند که به دلیل نداشتن رای طبیعی غیر روحانیون با حضور روحانیون در انتخابات موافقت شود. در نهایت امام موافقت کرد. حضرت آیتالله خامنهای پیروز سومین دوره انتخابات ریاست جمهوری شد.
در نهایت در سال ۱۳۶۶ حزب جمهوری اسلامی که از سالها پیش، ضرورت وجودی خود را تا حدودی از دست داده بود در ۱۱ خرداد سال ۱۳۶۶ شمسی به درخواست اعضای شورای مرکزی آن و موافقت امام خمینی (ره)، فعالیتهای خود را رسماً تعطیل کرد.
منبع:
کتاب حزب جمهوری اسلامی خیرالله اسماعیلی
انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی