حکمت اسلامی نیاز جدی و اساسی برای تولید علوم انسانی اسلامی است
به گزارش سرویس کتاب و نشر خبرگزاری رسا، مؤسسه آموزشی پژوهشی نفحات کتاب «تکملة نهایة الحکمة» را به قلم استاد حجت الاسلام والمسلمین علی امینی نژاد در 12 فصل و 158 صفحه تدوین و این کتاب را انتشارات آل احمد(ع) منتشر کرده است.
نویسنده در این کتاب مباحث اصلی و محوری در حوزه نفس شناسی فلسفی و معاد را که در کتاب «نهایة الحکمة» علامه طباطبایی به آن پرداخته نشده است، بر اساس آثار فیلسوفان مسلمان و به ویژه ملاصدرا با قلمی روان و متناسب با سطح کتاب نهایة الحکمة به رشته تحریر درآورده است.
مقدمه حکیمانه استاد سید یدالله یزدان پناه نیز زینت بخش کتاب شده و در آن افق های نوی در نفس شناسی فلسفی و نیز به نوعی نقشه راه کلان در مباحث مرتبط با علم النفس فلسفی آمده است.
استاد امینی نژاد کتاب های: عرائس الحدیث، مبانی عرفان نظری و مجموعه آشنایی با عرفان اسلامی و مقالات، عرفان و تصوف در گستره روایات، و سنجه ها و میزان های عرفان اسلامی را تألیف و تدوین کرده است. از این رو خبرنگاران سرویس کتاب و نشر خبرگزاری رسا گفت و گویی درباره اهداف و ضرورت تألیف کتاب «تکملة نهایة الحکمة» با ایشان انجام داده اند که متن کامل آن را در ادامه می خوانید:
خبرگزاری رسا ـ لطفا پیشینهای درباره آثار خود مطلبی بیان کنید.
پیش از اینکه این اثر منتشر شود، برخی از آثار دیگر بنده را مؤسسه امام خمینی که بیشتر آنها هم به سفارش این مؤسسه بوده و منتشر کرده است؛ برای مثال؛ کتاب های حکمت عرفانی و آشنایی با مجموعه عرفان اسلامی، پیش تر و اکنون هم همین کتاب «تکمله نهایةالحکمه» را مؤسسه نفحات و انتشارات آل احمد(ع) منتشر کرده است.
رسا ـ چه ضرورتی در حوزه احساس کردید که به نوشتن کتاب تکلمة نهایة الحکمة پرداختید؟
در بخش حکمت اسلامی و معقول حوزه، پیش از اینکه آثار علامه با عنوان های بدایة الحکمه و نهایة الحکمة در حوزه های علمیه تدریس شوند؛ شرح منظومه ملا هادی سبزواری متن درسی طلبهها بود.
آن کتاب به لحاظ وزانت علمی جایگاه خود را دارد و مؤلف عظیمالشأن این اثر که محقق سبزواری است، بسیار هنرمندانه همه فضای حکمت متعالیه صدرایی را در مجموعهای عرضه کرده است و طلبهها هم آن را میخواندند و فضای خوبی بود، ولی در این کتاب مشکلاتی وجود داشت؛ مهمترین مشکل آن ادبیات ارائه بود که شعر بود و اشعار را هم خود ایشان شرح کرده بود و وجود اغلاقهای لفظی و دشواری متن سسب گلهمندی طلاب شده، علاوه بر آن، به لحاظ حجم آن نیز وسیع بود و شاید در این مقطع درسی حوزویان این مقدار از حجم ضروری نبود.
وجود این مشکلات به تدریج فضای فلسفه و حکمت اسلامی را در حوزهها متقاعد کرد که به سمت یک کتاب جدید بروند. علامه طباطبایی(ره) این کار را انجام داد و دو اثر بدایة الحکمة و نهایة الحکمة به جای شرح منظومه قرارگرفت؛ اما تفاوتهای این دو کتاب چیست؟ مزایا و معایب شرح منظومه قبلاً چه بود؟ معایبش چه بود؟ چرا علامه بدایة و نهایة را در دو مقطع و دو مرحله نوشتند و ایشان چه کارهای نوی انجام دادند و ابتکارات علامه چه بود و این جایگزینی چقدر توانست در پیشرفت فضاهای حوزوی در حوزه معقول و حکمت اسلامی مؤثر باشد؟ اینها بحثهای مفصلی است که باید در جای خود صورت گیرد.
در هر صورت این دوکتاب بسیار ارزشمند، یعنی بدایة و هم نهایة الحکمة جایگزین شرح منظومه در فضاهای حوزوی شد؛ یعنی الان به ندرت کسی هست که برای آموختن حکمت متعالیه سراغ شرح منظومه برود و ما تقریباً تدریس رسمی آن را نداریم، مگر اینکه در گوشه و کنار استادی شرح منظومه بگوید، این دو کتاب علامه طباطبایی جایگاه آموزشی خود را پیدا کرده است؛ به ویژه با توجه به شروح و تعلیقات و کارهای علمی که روی آنها صورت گرفته؛ به خصوص نهایة الحکمه به یک کتاب محوری تبدیل شده است؛ مانند کفایة الاصول الان برای کفایه کتابهای جایگزینی مطرح میشود، اما کفایة به دلیل اینکه در سنوات زیادی تحقیقات فراوانی درباره آن انجام شده است و شرحهای فراوان و تعلیقهای فراوان دارد، محور درسهای خارج قرار گرفته و چنین جایگاهی را بعد از شرح منظومه در دنیای حکمت اسلامی نهایةالحکمه پیدا کرده است.
بنده درباره کتاب بدایة الحکمة معتقد هستم که در حوزه های علمیه نیاز هست که یک کتاب ابتداییتر برای ورود به حکمت اسلامی تدریس شود، ولی همچنان کتاب بدایة الحکمه کتاب بینظیر در این بخش است؛ خصوصا با توجه به حجمی که دارد و استحکام قلم و عمق قلم و پر مطلب بودن بحثها فوق العاده است و ما فعلا نمیتوانیم کتابی را در کنار آن مطرح کنیم.
همچنین، قلم و وزانت علمی علامه طباطبایی در بدایة و نهایة الحکمة بسیار مطلوب است و ایشان در این آثار ذهن فلسفی معاصر را در دوازده مرحله ترتیب و تنظیم کرده است؛ به گونهای که اکنون نیز تبویب بندی ایشان در اندیشمندان یا پژوهشگران حکمت اسلامی اثر گذاشته و ذهنهای آنها این ساختار و طبقه بندی را پیدا کرده است و طبق آن پژوهشگر میداند که مباحث حکمت اسلامی را از کجا باید شروع کندو مسائل آن چگونه تقسیم و به کجا منتهی میشود.
اما در بدایة و نهایة برخی از بحثهای حکمت اسلامی، حکمت متعالیه و برخی از بخشهایی که در شرح منظومه آمده بود، حذف شده است؛ یعنی علامه طباطبایی قسمتهایی از حکمت را از دو کتاب بدایه و نهایه حذف کرده که ضرر خیلی زیادی به فضاهای حکمی نزده است؛ مثلاً طبیعیات و اخلاق را برداشته و البته علامه طباطبایی رسالههای دیگری را نوشته است که میتواند جایگزین برخی از بخش های حذف شده در این دو اثر باشد؛ مثلا رساله برهان و یا رسالة الولایة.
اما آنچه از نظر ما مهم است که آن زمان واقعاً شرایط ایجاب میکرد که علامه طباطبایی (ره) دو بخش مهم فلسفی را در بدایة و نهایة مطرح نکند؛ زیرا وی به دلیلی خواسته است تا حدی در این مسأله جانب احتیاط را نگه دارد، تا بتواند اصل حیات تفکر فلسفی و حکمی را در حوزهها و تقویت حفظ کند؛ احساس میکرد که اگر اینها مطرح شوند، ممکن است هجمهها و حملات به گونهای باشد که آموزش حکمت و فلسفه را تحت الشعاع قرار دهد و این کتابها جایگاه خود را پیدا نکنند.
این دلایل سبب شد که علامه طباطبایی دو بخش از حکمت اسلامی را حذف کند که یکی از این دو بخش مربوط به مباحث نفس و دیگری هم نتیجه بحث نفس در حوزه معاد است؛ جملاتی هم از علامه طباطبایی (ره) به ویژه در مسأله معاد مطرح شده است که گفته اند: «فضاهای آن روزگار برای طرح مباحث معاد همچنان در مرحله صباوت به سر میبرد»؛ یعنی همچنان آماده نیست که این مباحث مطرح شود.
و از سویی پایه اساسی مسائل معاد، نفس است، اما در دو کتاب آموزشی بدایه و نهایة الحکمة، این دو بحث مطرح نشده است، به ویژه اینکه ما انتظار داشتیم، اگر علامة در بدایة صلاح نمیدید این مباحث مطرح شوند ولی در نهایة الحکمة باید بدانها پرداخته می شد، ولی در هیچ کدام از این دو کتاب آموزشی مطرح نشدند، که به تدریج این دو کتاب محوری در عرصه حکمت آموزی جای خود را پیدا کرد؛ یعنی طلبهها کمتر سراغ شرح منظومه یا سراغ شواهد الربوبیه ملا صدرا میروند که همین بخشها را دارد؛ در هر صورت، این دو اثر، محور حکمت و فلسفه اسلامی در حوزه های علمیه قرار گرفته است.
از سوی دیگر، با همه اهمیت و ارزشی که حکمت اسلامی در مجموعه ساختار دانشی دارد و ما بعد از انقلاب تصمیم گرفتیم به سمت احیای تمدن اسلامی برویم و با توجه به جایگاه ویژهای که حکمت اسلامی در این راستا دارد، متأسفانه بعد از تقویت خوبی که بعد از انقلاب در زمینه حکمت شد، این مسأله در سنوات اخیر اندکی رو به ضعف رفته است.
در دو سه سال اخیر در حوزهها برنامهریزیهایی شده است که مسائل آموزشی حکمت اسلامی را رو به ضعف می برد؛ به طور مثال، طلبهها ملزم به حضور همراه با حضور و غیاب در کلاس در چهار درس فقه و اصول هستند که در عین اینکه به تعبیر رهبر معظم انقلاب، ستون فقرات حوزهها مسأله فقه و اصول از یک منظر است که این مطلب هم درست است و این دروس در جای خود باید باشد، اما این مقدار از حجم درسی برای طلاب و حتی مباحث اصولی و فقهی مضر است؛ افزون بر اینکه با این وضع طلبهها رمق و وقت و فرصتی برای پرداختن به دیگر بخشهای لازم و ضروری در کل مجموعه علوم اسلامی پیدا نمیکنند.
نکته دوم، برداشتن فضای حضور و غیاب در درسهای فلسفی است؛ یعنی در همین بدایة و نهایة هم ضرورتی برای حضور در کلاس نیست، علاوه اینکه بگوییم به جای این دو کتاب هم میتوانیم کتاب دیگری بخوانیم و امتحانات اجباری نباشد؛ این دو کتاب هم که حداقل فضای حکمی است و اگر حضور و غیابش هم اجباری نباشد، یعنی اگر کسی بخواهد می تواند در کلاسها شرکت نکند و بعد امتحان هم بدهد و با حداقل نمره 12 هم قبل شود! یعنی قبلا می گفتیم اگر در کلاس حضور ندارید، حداقل نمره 16 است، اما الان می گوییم که اگر 12 هم بیاورد اشکال ندارد و این مسأله در آینده مشکل ساز می شود.
مگر اینکه بگوییم، حکمت اسلامی اساسا برای تمدن اسلامی ضروری نیست و نیازهای ما فقط با فقه و اصول برطرف می شوند، در حالی که ما از جهت دیگر میبینیم که باور بزرگان ما اینگونه نیست.
ما بعد از انقلاب این مسأله را میبنیم که بخش وسیعی از خدمات صورت گرفته بعد از انقلاب، نزدیک به انقلاب و بعد از انقلاب را شخصیتهای عظیم علمی، حکمی ما انجام داده اند و در تقابلهایی که با جبهههای فرهنگی مقابل پیدا کردهایم، نه از پایگاه فقه و اصول، بلکه از پایگاه فلسفه و حکمت اسلامی توانستهایم این دفاعها را انجام دهیم و این مسائل را پیش ببریم و همچنان نیازهای دیگری که در حوزه علوم انسانی، بخش وسیع و قابل اعتنایی مرهون حکمت اسلامی و پژوهش در این بخش است.
پس از یک سو، اساساً وضعیت فلسفه پژوهی در حوزههای ما این سبکی شده و از سوی دیگر، در مسائل آموزشی هم، کتاب شرح منظومه عوض شده، و به جای آن دو کتاب بدایة و نهایة آمد؛ اما در دو کتاب بدایة و نهایة با همه محاسنی که دارند، به عللی که علامه طباطبایی تشخیص میدادند دو بحث بسیار مهم نفس و معاد مطرح نشدند و طلبهها اغلب در همین بدایه و نهایه متوقف میشوند و دیگر جلد هشتم اسفار را در بحث نفس و جلد نهم اسفار را در مباحث معاد یا بخشی از مباحث نفسشناسی را که در حکمت مشاء آمده است، نمی بینند و این همه باعث شده است که تنزل بسیار محسوسی را در دانش نفسشناسی حوزه شاهد باشیم.
ما به دلیل ارتباطی که با مجامع مختلف داریم و پایاننامههایی که در این باره نوشته می شود، میبینیم که بخش زیادی از آیات و روایات ما مربوط به نفسشناسی و بخش زیادی از آیات و روایات ما مربوط به معاد است و پایاننامهها و تحقیقاتی که در این حوزهها شکل میگیرند، علی رغم تلاشهای علمی عمیق و گستردهای که در تراث ما انجام گرفته، به دلیل حذف دو بخش نفس و معاد در کتابهای آموزشی بدایة و نهایة سطح آنها به لحاظ علمی خیلی پایین آمده است و برداشتهای خیلی سطحی از مسأله نفس و استناد آیات و روایات صورت میگیرد که در حقیقت، دینپژوهی عمیقی هم صورت نمیگیرد؛ اینها به دلیل ضعف در مباحث حکمی نفس و معاد این فضا است.
یکی از ثمرات انقلاب اسلامی و حرکت عظیم حضرت امام خمینی (ره) این است که جوّ نامطلوبی که قبل از انقلاب درباره علوم حکمی حاکم بوده و گویا نگرانیهایی که علامه پیش تر داشته برطرف شده است و خیلی از بحثها الان قابلیت طرح دارند و از جمله بحثهای خیلی مهم و حساس در مسائل دین پژوهی و به وِیژه علوم انسانی مسأله انسانشناسی است که باید پیگیری شود.
رسا ـ کتاب تکملة نهایة الحکمه را با چه هدفی نوشتید و آیا مطالب آن تکمیل کننده نهایة الحکمه علامه است؟
در نتیجه سالیانی که در حوزه های علمیه بدایة و نهایة را تدریس کردم، بنده این ضعف را احساس میکردم و معتقد بودم این باید به نحوی جبران شود. بنده این اندیشه را خیلی وقت در خاطر داشتم، تا اینکه در یکی از دورههای تدریس نهایة الحکمة تصمیم گرفتیم با توجه به محوریت حکمت متعالیه و با توجه به اندیشههای علامه طباطبایی (ره) در جاهای مختلف درباره نفس و معاد، مجموعهای را با عنوان «تکملة نهایةالحکمة» قرار دهم که مانند مرحله سیزده این کتاب بشود تا طلبههایی که در فضای بدایة و نهایة هستند، بعد از نهایة با این بحثها هم آشنا شوند؛ زیرا چه بسا الان خیلی از طلبهها از اساس نمیخواهند مباحث فلسفی را هدف اصلی خودشان قرار دهند و میخواهند به رشتههای دیگر وارد شوند.
اما اعتقاد من این است، همه عزیزانی که در فضای حوزوی کار میکنند و به هر رشتهای از رشتهها که علاقه مند هستند، حتی اگر میخواهند مبلغ تخصصی شوند، یا در حوزه دینپژوهی، تفسیر، کلام، علوم انسانی، اجتهاد فقهی، مباحث اصولی، علوم تربیتی فعالیت علمی انجام دهند، باید همواره بستهای از معقول را آموزش دیده باشند، هر چند این آموزش به اندازه تخصص در فلسفه و حکمت نباشد؛ یعنی حتی اگر کسی میخواهد رویکرد انتقادی هم به اینها داشته باشد، باید اول آگاهی خوبی در این سطح داشته باشد.
این دلایل سبب شد که بنده به نگارش تکمله نهایةالحکمه با محوریت آثار صدر المتألهین، اسفار و دیگران بپردازم و چیزی که مشابه یک مرحله از نهایةالحکمه است؛ ضمنا این نوشتار حدود صد صفحه است.
رسا ـ به نظر شما اهمیت مباحث نفسشناسی و انسانشناسی در علوم انسانی چگونه است؟
همانطور که در مقدمه این کتاب هم اشاره و در جای دیگر هم مطرح شده است، بحث انسانشناسی را بعضی از فیلسوفان در طبیعیات و بعضی نیز در الهیات فلسفه آوردهاند و بعضی مثل صدرالمتألهین در مقدمه مباحث معاد ذکر کردهاند، اما چنانچه در مقدمه این کتاب گفته شده، انسانشناسی تقریباً نتیجه کل حکمت نظری است، یعنی اگر حکمت نظری متشکل از الهیات، ریاضیات و طبیعیات باشد، بحث انسانشناسی یک حقیقت و دانش بین رشتهای است، یعنی هم طبیعیات و هم مباحث الهیات در آن مؤثر است و البته بحث ریاضیات اینجا نمودی ندارد، اما الهیات و طبیعیات در آن مؤثر است و تقریباً مانند نتیجه همه بحثهایی است که در الهیات فلسفه و طبیعیات صورت میگیرد.
خود صدرالمتألهین هم علت توفیقات خیلی بلندش در مسأله انسانشناسی را تحولات اساسی در فلسفه دانسته است، یعنی ابن سینا که این همه آثار مهم در حوزه نفسشناسی و انسانشناسی دارد، در برخی از بحثهای حساس نفسشناسی مشکلاتی دارد که همچنان در آن فلسفه لاینحل باقی مانده است؛ مثلاً بحث رابطه نفس و بدن که همه جا یک معضل است، همچنان در فلسفه مشاء یک معضل اساسی است.
درآثار صدر المتألهین به دلیل اینکه مبانی فلسفی ای مانند اصالت وجود، تشکیک، حرکت جوهری مطرح شده؛ اینها در مجموع ابزاری شده که خودش را در نفسشناسی صدرایی نشان داده است؛ از این رو در معرفت النفس صدرایی، انسانشناسی و نفسشناسی که در حکمت متعالیه صورت گرفته، جهش بسیار بالایی صورت گرفته و فرصتهای اندیشهای زیادی را فراهم کرده است؛ در زمانهای گذشته حکمت نظری و به لحاظ اثراتی که حکمت عملی وجود داشت، انسانشناسی نتیجه حکمت نظری و مقدمه حکمت عملی است.
حکمت عملی نیاز بسیار جدی و اساسی امروز ما برای تولید علوم انسانی اسلامی است؛ یعنی در سابق بحث حکمت عملی مطرح بود که پایه و مبانی علوم سیاسی و علوم اجتماعی بود، اما از زمان ابن سینا به این طرف به عللی به تدریج ضعیف شده است.
رسا ـ مبنا و اساس تحول در علوم انسانی و اجتماعی را چه چیز می دانید؟
رهبر معظم انقلاب دائم مطرح میکنند که امتدادهای فلسفه اسلامی را باید جدی گرفت؛ یکی از علتهایی که امتداد فلسفه اسلامی بروز و ظهور خاص خود را پیدا نکرده، تضعیف حکمت عملی است و حکمت عملی تقریباً مساوی علوم انسانی است؛ یعنی ما به حسب دادههای دانشی خود باید بدانیم که درباره کنش و فعل اختیاری انسان چگونه تدبیر کنیم، اقتصادش چطور باشد، مدیریتش چطور باشد، روانشناسیاش چطور باشد، علوم اجتماعیاش چطور باشد و علوم تربیتیاش چطور باشد، و یعنی همه امورات زندگی ما به علوم انسانی بر میگردد و علوم انسانی در قالب حکمت عملی است و حکمت عملی متأثر از انسانشناسی است.
اگر الان کسی بگوید که اساس همه علومی که در غرب شکل گرفته، چیست؟ باید بگوییم، نوع شناخت انسان و جهان مهم است؛ یعنی نوع شناخت جهان در شتاخت انسان تأثیر دارد، و نوع شناخت انسان در این موضوع تأثیر دارد که چگونه به علوم انسانی بپردازیم؛ چون در علوم انسانی درباره فعل ا ختیاری انسان سخن گفته شود؛ که باید انسان چه کارهایی بکند که به سعادت و خوشبختی برسد؛ پس بحث انسانشناسی از چنین جایگاه بلندی قرار دارد.
اگر ما میخواهیم دوباره حکمت عملی احیا شود، اگر میخواهیم دوباره به نحو عمیق بتوانیم به اینجا برسیم که انسان چیست، چه نیازهایی دارد، تا علوم انسانی بر اساس آنها شکل بگیرد، باید مسأله نفسشناسی جدی گرفته شود. البته چند مدل نفسشناسی داریم، نفسشناسی فلسفی داریم که خودش مدلهای مشائی و اشراقی و حکمت متعالیه دارد و نفسشناسی عرفانی داریم و از جمله نفسشناسی مبتنی بر آیات و روایات نیز داریم.
بر اساس علوم تجربی نیز نوعی نفسشناسی و انسانشناسی عرضه میشود و البته تاکنون در دنیا نفسشناسی فلسفی و عرفانی و طبیعی تا حدود قابل ملاحظه شکل گرفته است، از نظر ما، اینها در تعامل با همدیگر هستند و اگر همه این مسائل در خدمت استظهار قوی از آیات و روایات قرار بگیرد، ما را به فضاها و مباحث خوبی می رساند؛ نفسشناسی مبتنی بر آیات و روایات مبحث عظیم و عمیقی است.
در هر صورت اگر این کار علمی، انجام شود و دوباره حکمت عملی بر آن پایه شکل گیرد، نویدهای خیلی خوبی هست که ما بتوانیم تعریف نوینی از علوم انسانی شکل دهیم؛ زیرا شناخت انسان است که رنگ و بوی اساسی به علوم مربوط به انسان میدهد، لذا حتماً باید این نقیصه برطرف شود.
همانگونه که بارها و بارها حضرت آیتالله جوادی حفظه الله مطرح کرده اند؛ ما در برخی از این مباحث مثلاً در بحثهای استصحاب و اینها که ایشان مثال میزنند، دو سه روایت داریم و درباره این دو سه روایت این همه تحقیقات صورت گرفته است که باید هم صورت بگیرد و همچنان کم است؛ یک روایت، شایسته آن است که دهها جلد کتاب درباره آن نوشته شود؛ اعتقاد ما درباره معصومین (ع) این است.
در حالی که ما در بحث معرفت نفس شاید حدود بیست تا سی روایت مستقیم داریم، غیر از اینکه از جهتی بسیاری از آیات قرآن و روایات، اگر نگوییم که همه روایات و آیات قرآن، حداقل در بسیاری از آیات و روایات ما غیر مستقیم، آنجایی که درباره اخلاقیات انسان و چگونگی خلقت و نحوه فطرت و طینت و اینها بحث می شود، همه درباره انسانشناسی است؛ بنابراین باید انسانشناسی خیلی جدی تلقی شود.
ممکن است کسی بگوید، انسانشناسی مهم است؛ اما انسانشناسی فلسفی چیست؟ در چه حوزههایی ورود کرده است و اینها چه تأثیر خوبی در فهم ظرائف و معاریض کلمات ائمه معصومین (ع) دارند؟
تفصیل این بحث باید در جای خود باید مطرح شود؛ اما باید بدانیم، ویژگی های خاص کلمات معصومین (ع) باید درک شوند و این امر حتماً به دانش نیاز دارد؛ عزیزانی هستند که مخالف این فکر میکنند و اندیشه های دیگری دارند، ولی شاخه حکمت اسلامی، حکمای اسلامی که تا به اینجا کشیده شده است و ما بزرگان زیادی را در آن می بینیم و شخصیتهای بزرگی که در دوره معاصر خود هم داشتهایم، در این فضا میاندیشند و معتقدند، اجتهاد در معقول مقدمه اجتهاد در معارف است؛ به این سبک است که باید به آن پرداخته شود.
رسا ـ لطفا ساختار و مطالب کتاب تکملة النهایة الحکمة را شرح دهید.
متن درسی این کتاب مانند نهایةالحکمه، عربی و به همان سبک نگارش یافته است. این کتاب با مقدمه استاد یزدان پناه آغاز شده و ایشان مقدمه قابل اعتنا و تقربیا طولانی ای هم بر آن نوشته اند؛ استاد یزدان پناه در این مقدمه به فضاهای جدیدی در معرفتالنفس و انسانشناسی، اشاره و ضرورت پرداختن به این مسأله را یادآوری کردهاند.
بعد از مقدمه این کتاب، ضرورت پرداختن به بحثهای انسانشناسی و اینکه چه جایگاهی دارد و چرا تکمله نهایةالحکمه مطرح شده و نسبت آن با نهایه چیست و محور بحثها بر اساس نظرات چه کسی است و نظم مباحث چگونه است؟ مطرح شده است.
بعد دوازده فصل در این کتاب شکل گرفت که مجموعاً میتوان گفت که به سه قسمت تقسیم میشوند؛ یک قسمت مربوط به مباحث نفسشناسی بر محور حکمت متعالیه شکل گرفته، که در اینجا مباحث عمدهای آمده است؛ مانند مسأله مزاج که محور اساسی برای شروع بحثهای نفس است، حقیقت نفس چیست و گونه و انواع نفس کدامند؟ قوای نفس، قوای نباتی، قوای حیوانی، قوای انسانی، عقل نظری، عقل عملی تحلیل شده است؛ بخش قابل اعتنایی از این قسمت اول مربوط به تبیین حقیقت تجردی نفس است که بحث خیلی مهمی است؛ و الان هم در دنیا به لحاظ مباحثی که در خصوص فلسفه ذهن و اینها صورت میگیرد، مبحث جدی است؛ این که تجرد مثالی نفس چیست؟ ادله و براهینشان چیست؟ تجرد عقلی نفس چیست؟ براهین آنها چیست؟ و ....
بعد آرام آرام مسائلی که صدرالمتألهین بر اساس حرکت جوهری حل و فصل کرده است، مطرح می شوند؛ مانند جسمانیة الحدوث و روحانیة البقا بودن نفس و اینکه حقیقت جسم در مراحل آغازین کاملاً مادی بوده است؛ اما بر اساس حرکت جوهری مراحل تکاملی خود را طی میکند و در همین قالب که صدرا مسائل را طرح میکند، بحث رابطه مسائل نفس و بدن با قرائت صدرایی طرح شده که بسیاری از مشکلات را در این مسأله برطرف میکند.
آرام آرام در همین فضای حرکت جوهری مباحث به سوی بحثهای معاد سوق پیدا میکند، که قسمت دوم کتاب است، حکمای معمولاً بحثهای نفس را یا جزو طبیعیات، یا بین طبیعیات و فلسفه آوردهاند.
متأسفانه ، یکی از نقدهایی که به حاجی سبزواری در شرح منظومه و در بخش نفس وارد است، این است که بحث نفس را جزو بحثهای طبیعیات آورده و آن را از آن جایگاه اساسی که در فلسفه صدرایی پیدا کرده بود، دور کرده است.
ملاصدرا این بحث را جزو بحثهای فلسفه و مقدمه حل مباحث معاد قرار داد؛ لذا این بحث هم در کتاب تکملة به تدریج به سمت بحثهای معاد حرکت میکند و بحثهای متعددی که بر اساس حکمت متعالیه مطرح شده است؛ مانند بحث ضرورت معاد، معاد جسمانی، معاد روحانی، تحولاتی که در معاد اتفاق میافتد، مطرح شده اند و از جمله بحثهایی که ما اینجا به آن توجه کردیم، و در آثار دیگر وجود ندارد، تبیین حقیقت رجعت است.
پس، قسمت اول، بحثهای نفس است و به تدریج بحثهای معاد طرح میشود که قسمت دوم است؛ در قسمت سوم هم به مسأله حقیقت نبوت و ارسال رسل پرداخته شده است؛ انسانشناسی فلسفی ما را به ضرورت نبوت میکشاند، یعنی ضرورت نبوت و نبی مطرح می شود و تحلیل فلسفی این امور چیست؟ و فصل دوازدهم به این مسأله اختصاص یافته است و با این بحث این کتاب تمام میشود، بنده علاقه داشتم بعضی بحثهای دیگر هم ضمیمه شود، اما این توفیق حاصل نشد که در اینجا انجام بگیرد.
رسا ـ به نظر شما حکمت اسلامی در زمینه اسلامیسازی علوم انسانی، چه کمکی به ما خواهد کرد ؟
اگر بخواهیم علوم انسانی ـ اسلامی معنا یابد، به گونهای که ساختار منسجم خود را پیدا کند، نباید تردیدی داشته باشیم که باید اندیشه بنیادین فلسفی، همگام با فضای شریعت پژوهی عمیق اجتهادی، آیات و روایات، جدی گرفته شود.
اگر آن معنا جدی گرفته شود، ما به تدریج به انسانشناسی به نحو عمیق میپردازیم، پس، اگر انسانشناسی پیریزی شود، علوم انسانی معنا پیدا میکند و جایگاهها خودش را پیدا میکند؛ مثلا نوع تبویب فقه ما چون بر اساس حکمت عملی صورت نگرفته است، در طول تاریخ بخشهای زیادی در آن، مغفول مانده است.
حکمت عملی ما سه بخش اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مُدُن است؛ یعنی انسان با خود، انسان با خانواده و انسان با اجتماع مبانی فلسفی اسلامی آن است که حکمت عملی باید در این سه شاخه باشد و هر یک از این شاخهها هم شاخههای فراوانی در زیر مجموعه ها دارد و اگر بر اساس چنین فضایی میرفتیم، به نظر میرسد که تبویب فقه کاملاً راونتر صورت میگرفت و تمام فضاهای نیازمندیهای انسان را پوشش میداد و آنچه را که ما الان از حیث علوم انسانی اسلامی کمبود آن را احساس می کنیم، بخش وسیع آن، در این زمینه ها است.
گرچه فضاهای گستردهای از علوم انسانی، وابسته به فقه است، ولی تعیین خطوط کلی آن حتی به لحاظ راهنماییها از حیث روش و این گونه موارد به کمک حکمت صورت میگیرد، و چون حکمت عملی از این فضای فقهی در طول تاریخ جدا شده بود، در فقه ما بسط لازمی که برای پاسخگویی به تمام شئون حیات بشری نیاز داریم، صورت نگرفته است.
فقه کنونی با غلبه مباحث فردی است و فقه تمدنی، اجتماعی و حکومتی کمتر رشد کرده و این مسأله به این دلیل است که این اندیشه وجود نداشته است؛ در حالی که بخش عظیمی از علوم انسانی به سیاست مدن مربوط است و اگر فقه بر اساس آن تبویب میشد، این فضاها در علوم انسانی بهتر پیش می رفت./998/
تهیه و تنظیم: ابوالقاسم عاشوری ـ میثم صدیقیان
بسیار عالی
خداقوت میگم