«تا ابد با تو میمانم»؛ روایتی از عشق در اوج جنگ
عنوان، فهرست، پیشگفتار، روایت و راوی و تدوین گر این کتاب، همه و همه حاکی از آن است که با روایتی عاشقانه از ارتباط یک زن و شوهر ایثارگر در جریان جنگ هشتساله مواجهایم.
به گزارش خبرگزاری رسا، «تا ابد با تو میمانم» عنوان کتابی حاوی خاطرات شفاهی «مریم مقدس»، همسر سردار جانباز اکبر نجاتی یزدیزاده با گردآوری و تدوین مریم عرفانیان و توسط «بهنشر» (انتشارات آستان قدس رضوی) روانه بازار کتاب شده است.
عرفانیان، گردآورنده و تدوینگر این کتاب میگوید که فکر جمعآوری خاطران «مریم مقدس» را از سال ۸۵ در سر داشته و تا سال ۸۹ هم به آن فکر میکرده است؛ سالهایی که او به عنوان یک نیروی قراردادی در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان خراسان مشغول جمعآوری آثار شهدا و جانبازان هفتاد درصد بوده است.
او حین اشتغالش به این کار (جمعآوری آثار شهدا و جانبازان) به نگارش کتابهایی در این زمینه مشغول میشود که جلد ۲۲ «فاتحان خرمشهر»، «از نگاه من آخرین پرواز»، «جرعهای از ملکوت»، «گرمترین شب زمستانی»، چشمهای شرجی» و «راهی برای رفتن» از آن جملهاند. آثاری که در طول ۱۰ سال یعنی حد فاصل سالهای ۸۷ تا ۹۷ منتشر شدند.
بعد از اتمام کار آخرین کتاب، عرفانیان به سراغ سوژهای که سالها در ذهن داشته میرود؛ به سراغ «مریم مقدس» و خاطراتش از همسرش «سردار جانباز اکبر نجاتی». عرفانیان مینویسند: «ساعتها مصاحبه با ایشان و بررسی متنهای نوشتهشده از روی مصاحبهها توسط راوی و همسرشان، سردار اکبر نجاتی یزدیزاده، شد کتابی که پیش رو دارید. کتابی که ماحصل ساعتها مصاحبه، هفتهها تامل، ماهها نوشتن و تدوین است.» عرفانیان خود معتقد است که این کتاب «حکایتی دیگر است از لیلی و مجنون قصهها، اما در زندگی واقعی. حکایتی که ماندگار میشود و جاودان»!
هم عنوان کتاب، «تا ابد با تو میمانم»، هم توصیفات تدوینگر آن مریم عرفانیان در همان ابتدای کتاب یک نکته را برجسته میکند: خواننده با روایتی عاشقانه از ارتباط یک زن و شوهر ایثارگر در جریان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران طرف است؛ حکایتی واقعی از عشقی پرشور از چند دهه پیش از این، که توسط یک زن عاشق روایت میشود، و واگویی و تدوین ماجراهای عاطفی آن هم باز توسط یک زن صورت میگیرد؛ «مریم مقدس و مریم عرفانیان».
کتاب «تا ابد با تو میمانم» ۲۶ فصل دارد که عنوانهای این فصول بدین شرح است: «یادِ ایام»، «بوسه بر دستان پسر»، «اولین دیدار»، «نامه»، «شرط ازدواج…»، «گر نگهدار من آن است که من میدانم…»، «هوای با او بودن»، «نخل خرمایش اینجاست»، «دلم را دار خواهم زد»، «لالههای صورتی»، «اولین مجروحیت»، «مثل غروب جمعه»، «وقت ملاقات»، «دومین روز عملیات»، «وداع نایب»، «پناهگاهی زیر پلهها»، «طولانیترین مسیر»، «از اهواز تا مشهد»، «همسفر»، «شبی در ایلام»، «میزبانی، از درّهشهر»، «پاتک موشها»، «سردترین زمستان»، «هنوز امیدی هست»، «تا ابد با تو میمانم» و «عکسها و یادها».
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
مردی لاغراندام با کیفی بزرگ بر شانه، پشت در ایستاده بود و لابهلای کاغذهای میان دستش دنبال چیزی میگشت. سر بلند کرد: «از جبهه نامه دارین».
همانجا ماتم برد! در دل گفتم خدایا! ما که کسی را در جبهه نداریم؟! هیچ به فکرم نمیرسید چه کسی نامه فرستاده اس! پستچی پاکتی را طرفم گرفت. چشمم به اسم روی آن افتاد و دلم ریخت: «فرستنده: اکبر نجاتی یزدیزاده».
دست و پایم سست شد. میدانستم پدر توی اتاق نشسته و هر لحظه ممکن است بپرسد چه کسی آمده؟ با دستی لرزان نامه را گرفتم و سریع در را بستم! لحظهای همانجا پشت در آهنی ماندم تا تپش قلبم آرام شود. بعد گوشه حیاط ایستادم و سعی کردم دور از چشم دیگران پاکت را باز کنم و نشان خانواده ندهم.
مادر و خانمجان تازه به حیاط آمده بودند. مادر با دیدن رفتار غیرعادی و چهره رنگپریدهام کنجکاو شد و پرسید: «چی توی دستته؟»
نمیتوانستم بگویم نامه اشتباه آمده و آن را پاره کنم؛ برای همین نامه را رو به رویش گرفتم: «نمیدانم چرا این پسره از جبهه نامه داده!»
خانمجان تا شنید اکبر نامه داده با دست پشت دست دیگرش زد: «خاکِ عالم! چطور جرات کرده نامه بده؟»
مادر هم با صدایی کشدار گفت: «باریکلااا… چه کاراا… چشمم روشن… حالا کارتون به نامهنگاری رسیده!»
«تا ابد با تو میمانم؛ خاطرات مریم مقدس، همسر سردار جانباز اکبر نجاتی» با گردآوری و تدوین مریم عرفانیان، توسط بهنشر (انتشارات آستان قدس رضوی) با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه، قطع رقعی، ۲۴۸ صفحه و قیمت ۳۲ هزار تومان منتشر و روانه بازار نشر شده است. /۹۹۸/د ۱۰۱/ش
عرفانیان، گردآورنده و تدوینگر این کتاب میگوید که فکر جمعآوری خاطران «مریم مقدس» را از سال ۸۵ در سر داشته و تا سال ۸۹ هم به آن فکر میکرده است؛ سالهایی که او به عنوان یک نیروی قراردادی در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان خراسان مشغول جمعآوری آثار شهدا و جانبازان هفتاد درصد بوده است.
او حین اشتغالش به این کار (جمعآوری آثار شهدا و جانبازان) به نگارش کتابهایی در این زمینه مشغول میشود که جلد ۲۲ «فاتحان خرمشهر»، «از نگاه من آخرین پرواز»، «جرعهای از ملکوت»، «گرمترین شب زمستانی»، چشمهای شرجی» و «راهی برای رفتن» از آن جملهاند. آثاری که در طول ۱۰ سال یعنی حد فاصل سالهای ۸۷ تا ۹۷ منتشر شدند.
بعد از اتمام کار آخرین کتاب، عرفانیان به سراغ سوژهای که سالها در ذهن داشته میرود؛ به سراغ «مریم مقدس» و خاطراتش از همسرش «سردار جانباز اکبر نجاتی». عرفانیان مینویسند: «ساعتها مصاحبه با ایشان و بررسی متنهای نوشتهشده از روی مصاحبهها توسط راوی و همسرشان، سردار اکبر نجاتی یزدیزاده، شد کتابی که پیش رو دارید. کتابی که ماحصل ساعتها مصاحبه، هفتهها تامل، ماهها نوشتن و تدوین است.» عرفانیان خود معتقد است که این کتاب «حکایتی دیگر است از لیلی و مجنون قصهها، اما در زندگی واقعی. حکایتی که ماندگار میشود و جاودان»!
هم عنوان کتاب، «تا ابد با تو میمانم»، هم توصیفات تدوینگر آن مریم عرفانیان در همان ابتدای کتاب یک نکته را برجسته میکند: خواننده با روایتی عاشقانه از ارتباط یک زن و شوهر ایثارگر در جریان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران طرف است؛ حکایتی واقعی از عشقی پرشور از چند دهه پیش از این، که توسط یک زن عاشق روایت میشود، و واگویی و تدوین ماجراهای عاطفی آن هم باز توسط یک زن صورت میگیرد؛ «مریم مقدس و مریم عرفانیان».
کتاب «تا ابد با تو میمانم» ۲۶ فصل دارد که عنوانهای این فصول بدین شرح است: «یادِ ایام»، «بوسه بر دستان پسر»، «اولین دیدار»، «نامه»، «شرط ازدواج…»، «گر نگهدار من آن است که من میدانم…»، «هوای با او بودن»، «نخل خرمایش اینجاست»، «دلم را دار خواهم زد»، «لالههای صورتی»، «اولین مجروحیت»، «مثل غروب جمعه»، «وقت ملاقات»، «دومین روز عملیات»، «وداع نایب»، «پناهگاهی زیر پلهها»، «طولانیترین مسیر»، «از اهواز تا مشهد»، «همسفر»، «شبی در ایلام»، «میزبانی، از درّهشهر»، «پاتک موشها»، «سردترین زمستان»، «هنوز امیدی هست»، «تا ابد با تو میمانم» و «عکسها و یادها».
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
مردی لاغراندام با کیفی بزرگ بر شانه، پشت در ایستاده بود و لابهلای کاغذهای میان دستش دنبال چیزی میگشت. سر بلند کرد: «از جبهه نامه دارین».
همانجا ماتم برد! در دل گفتم خدایا! ما که کسی را در جبهه نداریم؟! هیچ به فکرم نمیرسید چه کسی نامه فرستاده اس! پستچی پاکتی را طرفم گرفت. چشمم به اسم روی آن افتاد و دلم ریخت: «فرستنده: اکبر نجاتی یزدیزاده».
دست و پایم سست شد. میدانستم پدر توی اتاق نشسته و هر لحظه ممکن است بپرسد چه کسی آمده؟ با دستی لرزان نامه را گرفتم و سریع در را بستم! لحظهای همانجا پشت در آهنی ماندم تا تپش قلبم آرام شود. بعد گوشه حیاط ایستادم و سعی کردم دور از چشم دیگران پاکت را باز کنم و نشان خانواده ندهم.
مادر و خانمجان تازه به حیاط آمده بودند. مادر با دیدن رفتار غیرعادی و چهره رنگپریدهام کنجکاو شد و پرسید: «چی توی دستته؟»
نمیتوانستم بگویم نامه اشتباه آمده و آن را پاره کنم؛ برای همین نامه را رو به رویش گرفتم: «نمیدانم چرا این پسره از جبهه نامه داده!»
خانمجان تا شنید اکبر نامه داده با دست پشت دست دیگرش زد: «خاکِ عالم! چطور جرات کرده نامه بده؟»
مادر هم با صدایی کشدار گفت: «باریکلااا… چه کاراا… چشمم روشن… حالا کارتون به نامهنگاری رسیده!»
«تا ابد با تو میمانم؛ خاطرات مریم مقدس، همسر سردار جانباز اکبر نجاتی» با گردآوری و تدوین مریم عرفانیان، توسط بهنشر (انتشارات آستان قدس رضوی) با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه، قطع رقعی، ۲۴۸ صفحه و قیمت ۳۲ هزار تومان منتشر و روانه بازار نشر شده است. /۹۹۸/د ۱۰۱/ش
ارسال نظرات