"خون خدا" نابودگر اسلام اَموی؛ احیاگر اسلام نبوی
به گزارش خبرگزاری رسا، از مسائلی که زمینهساز واقعه عاشورا شد، اقدامات غاصبان خلافت و توطئه منافقانی چون معاویه لعنةالله علیه، همچون سیاست منع حدیث و جعل احادیثی در مذمت آل بیت پیامبر بود که این مسئله چند تبعه منفی را در پی داشت:
1ـ مسکوت ماندن فضائل عترت
سیاست منع حدیث به جلوگیری از نوشتن و نقل احادیث پیامبر گفته میشود؛ پیشینه رسمیتیافتن آن به دوره خلفای اول و دوم اهل سنت برمیگردد؛ این در حالی بود که تا پیش از آن، کتابت احادیث در میان مسلمانان رایج بود و پیامبر(ص) اصحابشان را به نوشتن و نقل احادیث تشویق میکرند.
پس از اعلام ممنوعیت کتابت حدیث، برخی از اصحاب پیامبر، احادیث نبوی را برای مردم نقل میکردند؛ از این رو خلیفه دوم، خروجِ بدون اجازه اصحاب از مدینه و نقل حدیث را ممنوع اعلام کرد؛ او افرادی از صحابه همچون ابودَرداء و ابنمسعود را به جرم نقل احادیث پیامبر زندانی کرد.
این سیاست حاصلی جز کمرنگ کردن و یا محو فضائل اهلبیت و به خصوص امیرمؤمنان علی علیهالسلام و خارج کردن آنان از صحنه سیاسی حکومت و در یک کلام، راهاندازی یک تهاجم فرهنگی و سیاسی در راستای کاهش قدرت و نفوذ معنوی و سیاسی خاندان وحی و تضعیف جبهه شیعیان در پی نداشت.
درباره اهداف و انگیزههای منع نگارش حدیث، علامه سید مرتضی عسکری چنین مینویسد «ممنوعیت نگارش حدیث، به منظور عدم انتشار فضائل امام علی علیهالسلام برای مسلمانان، به ویژه در دوران خلافت معاویه انجام گرفت، یعنی کسی که دستور میداد امام علیهالسلام را در خطبههای جمعه بر فراز منبرهای مسلمانان لعن و نفرین کنند.» (معالمالمدرستَین، ج2، ص72)
ابن ابیالحدید به نقل از کتاب "الأَحدَاث" مداینی مینویسد که معاویه نامهای به کارگزاران خود نوشت و تصریح کرد «مراقب باشید با دوستداران و پیروان عثمان و کسانی که به نقل فضایل و مناقب وی میپردازند، همنشین شوید و آنان را مقرب و بزرگ بدارید و نام و نشان راوی را همراه نام پدر وی و خویشاوندانش برایم بنویسید.» ( شرح نهج البلاغه، ج11، ص44 ـ 45)
2ـ رویش جاعلان حدیث (از تخریب عترت(ع) تا تمجید معاویه)
سیاست منع حدیث از دیگر سو موجب رویش آن دست از جاعلان و کذّابانی شد که به سردمداری معاویه در پی فضیلتتراشی برای حکّام و مذمت خاندان وحی برآمدند، از این جهت مهمترین محورهای جعل حدیث توسط آنها «کاستن محبوبیت امیرالمؤمنین(ع)» و «تمجید اهل شام» یعنی محل حکومت معاویه بود؛ معاویه در این قسمت، اهل شام و دمشق را به عنوان منجی عالم به نقل از پیامبر(ص) معرفی کرد و نیز احادیثی را در فضیلت خود اشاعه داد.
در صورت کلی، معاویه پیوسته تلاش میکرد تا اهالی شام، با عراق و حجاز ارتباط اندکی داشته باشند و مردم شام، اسلام را از منظر او ببینند؛ او با حصر فرهنگی مناطق حاکمیتی خود، از این روش استفاده فراوانی برد؛ برای مثال میتوان به منع از رفت و آمد محدثان سایر بلاد اسلامی به حوزه حکومتی خود، جلوگیری از خروج و اقامت شامیان در خارج از شام به مدت طولانی و ترویج علوم وفنون دیگر به جای علم حدیث (که منشأ ورود بسیاری از اسرائیلیات و فرهنگ ساختگی یهود به کتب اسلامی شد) اشاره کرد؛ معاویه سخت مراقب بود تا مردم شام، از ناحیهای جز خود او تغذیه فکری نشوند؛ در واقع معاویه در مرحله اول تلاش داشت جلوی انتشار حق را بگیرد تا حقیقت به گوش کسی نرسد ودر مرحله دوم، باطل را به صورت حق جلوه دهد، تا حق جای خود را به باطل دهد.
همچنین معاویه سایر جاعلان حدیث را ترغیب به جعل حدیث علیه امیرالمؤمنین(ع) و تمجید کافران میکرد؛ «إبن أبیالحدید» مفسر معتزله اهل سنت از استادش ابوجعفر اسکافی نقل میکند که معاویه 100 هزار درهم به "سمرة بن جندب" داد تا روایت کند آیه که «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیُشْهِدُ اللَّهَ عَلَىٰ مَا فِی قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ وَإِذَا تَوَلَّىٰ سَعَىٰ فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الْفَسَادَ؛ وَإِذَا تَوَلَّىٰ سَعَىٰ فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الْفَسَادَ ...؛ از مردم کس هست که تو را از گفتار دلفریب خود به شگفت آرد (تا از دروغ به متاع دنیا رسد) و خدا را به راستی نیّت خود گواه گیرد حال آنکه این کس بدترین دشمن (اسلام) است و چون از حضور تو دور شود، کارش فتنه و فساد در زمین است و بکوشد تا حاصل خلق به باد فنا دهد و نسل (بشر) را قطع کند و چون از حضور تو دور شود، کارش فتنه و فساد در زمین است و بکوشد تا حاصل خلق به باد فنا دهد و نسل (بشر) را قطع کند.» درباره علی بن ابیطالب(ع) و آیه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ؛ و بعضی از مردم از جان خود در راه رضای خدا درگذرند؛ و خدا با چنین بندگان رئوف است» درباره ابنملجم نازل شده است.
3ـ کنارهگیری جامعه اسلامی از خاندان وحی
این عوامل به مرور زمان سبب مهجوریت اهلبیت(ع) و بعد کنارهگیری جامعه از خاندان وحی شد؛ امام سجاد(ع) میفرمود «دوستداران واقعی آنها در مکه و مدینه به 20 نفر نمیرسد.» (الغارات، ص 573) یعنی جامعه به واسطه تبلیغات مسموم بنیامیه نه تنها از خاندان وحی فاصله گرفت، بلکه شناختی نسبت به این بزرگواران نداشت و یا اگر شناختی هم حاصل شد، شناخت ناقص و یا غلطی بود؛ این نوع رفتار منفی در قبال ائمه(ع) که تا ماجرای عاشورای حسینی عمق بیشتری یافت، تبعات منفی فراوانی برای امت اسلام در پی داشت؛ اما ائمه هرچند در مقاطعی به ظاهر از حکومت فاصله گرفتند، اما در باطن، بر عالم و آدم امامت خویش را اِعمال میکردند.
این مکرهای امویان به ویژه معاویه، تأثیر منفی خود را طی زمانهای مختلف نشان داد و موجبات انحراف بسیاری را فراهم آورد؛ أبومخنف از أبوسلمه چنین نقل میکند که «هاشم بن عتبه زُهری در بعد از ظهر لیلهالهریر1 در ماجرای صفین، برای یارانش صحبت و آنها را بر مبارزه با دشمن و صبر در برابر آنها، ترغیب کرد؛ آنگاه خودش همراه گروهی از قاریان به میدان رفتند؛ در این بین، جوانی از قبیله غسّان به جنگ با آنها آمد که بسیار در جنگ ثابتقدم بود ودر رجزهایش از خونخواهی عثمان سخن میگفت؛ لشکر امیرالمؤمنین علیهالسلام را طبق تبلیغات معاویه، قاتل خلیفه مسلمین میدانست و بر امیرالمؤمنین(ع) جسارت میکرد؛ هاشم، جوان را به خاطر سخنان و دشنامهایش انذار کرد؛ جوان غسانی در پاسخ هاشم گفت: من از روی اعتقاد با شما میجنگم چرا که به من گفتهاند رهبر شما نماز نمیخواند و عامل ریخته شدن خون عثمان است. هاشم که متوجه شد آن جوان در میدان سیاست معاویه فریب خورده و هدف را گم کرده، علی بن ابی طالب علیه السلام را برایش معرفی میکند تا بداند که به جنگ با چه کسی آمده است؛ گفت: «اما اینکه گفتی صاحب ما نماز نمیخواند، بدان که او اول کسی است که همراه رسولالله(ص) نماز خواند؛ او فقیهترین فرد در دین خدا و نسبت به پیامبر(ص) قرابت بیشتری دارد؛ و أما قولک: إن صاحبنا لا یصلی، فهو أول من صلی مع رسول الله و أفقه خلق الله فی دین الله و أولی بالرسول». سپس ریشه گمراهی جوان را در آخرین کلام به او متذکر میشود و میگوید «مراقب باش این افراد شقی و فریبخورده هرگز تو را اغوا نکنند؛ فلا یُغوینّک عن دینک هؤلاء الأشقیاء المغرورون.» در نهایت جوان غسانی، مستبصر شده و توبه میکند.» (طبری، 1424 ق: ج 3/ ص 94).
4ـ گرایش جامعه به اسلام اَموی
پس از فوت رسول گرامی اسلام(ص) آهسته آهسته مسلمانیِ مسلمانان دچار دگرگونی شد و شکل دیگری از اسلام در میان مسلمانان رواج یافت؛ اسلامی که با پرچم عدالت خود را به جهانیان معرفی کرد، حالا با شرایطی مواجه شده که حکام اسلامی بیمهابا اطرافیان خویش را از بیتالمال بهرهمند میکنند؛ در نگاه اسلام اموی هر حاکم اسلامی هرچند فاسق و مفسد باشد، دارای حجیت شرعی است و خروج علیه او مساوی با خروج از دایره اسلام است؛ در این نگاه است که کشتن فرزند پیامبر مجوز میگیرد.
امام موسی صدر 6 ویژگی برای اسلام اموی برمیشمارد: 1. بازیچهای ( و وسیلهای) برای حکومت است 2. از آن سوء استفاده میشود 3. از شهادت دروغ باز نمیدارد 4. از هتک نوامیس مردم باز نمیدارد 5. از هتک حرمت خانۀ خدا باز نمیدارد 6. از مباح کردن جان و مال و ناموس مردم باز نمیدارد.
امام صدر، اسلام اموی را «اسلام صوری» «پوستۀ اسلام» و «اسلام یزیدی» میداند و معتقد است که اگر حسینبنعلی(ع) در مقابل انحطاطی که بعد از پیامبر(ص) شروع شد و تا زمان یزید ادامه داشت، سکوت میکرد، این انحطاط رفته رفته بیشتر میشد و دیگر اثری از آن باقی نمیماند؛ حتی اسم اسلام هم از بین میرفت؛ در واقع، امام حسین(ع) با شهادت خود اسلام نبوی را زنده کرد. (فرخیان، مهدی، از اسلام نبوی تا اسلام اموی)
5ـ روی کار آمدن افراد فاسد در رأس حکومت اسلامی
در چنین شرایطی، فریب مردم برای در رأس کار قرار دادن افرادی که بر دامنه فساد جامعه اسلامی میافزایند کار چندان دشواری نبود؛ از این رو به راحتی پذیرای حکمرانی افراد منافقی همچون معاویه و فرد فاسدی همچون یزید بود. امام حسین(ع) از یزید اینگونه اظهار برائت میکند «چه مصیبتى بالاتر از این که مسلمانان به سرپرستى همچون یزید دچار شدند؛ پس باید با اسلام وداع کرد؛ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِید.» با قیام امام حسین(ع) بنیانهای کفر و نفاق بنیامیه متزلزل و بعد رو به نابودی رفت.
روایت تفسیری مشهوری در منابع شیعه و سنی در توصیف جامعه پس از پیامبر(ص) و جامعه اموی ذیل آیه 60 سوره اسراء میبینیم؛ خداوند در این آیه میفرماید: «وَ إِذْ قُلْنا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحاطَ بِالنَّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتی أَرَیْناکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما یَزیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیاناً کَبیراً؛ و [ یاد کن ] هنگامى را که به تو گفتیم: یقیناً پروردگارت [ از هر جهت ] به مردم احاطه کامل دارد و آن خوابى را که به تو نشان دادیم و نیز درخت لعنت شده در قرآن را [ که مصداقش درخت زقّوم و بنىامیه و طاغیاناند ] جز براى آزمایش مردم قرار ندادیم و ما آنان را [ از عاقبت شرک و کفر ] هشدار مىدهیم ، اما در آنان جز طغیانى بزرگ نمىافزاید.» در منابع روایی شیعه و سنی، آن میمونهای رؤیای پیامبر را "بنی امیه" معرفی میکند که یکی بعد از دیگری بر جای پیامبر نشستند، در حالی که از یکدیگر تقلید میکنند و حکومت اسلامی و خلافت رسولالله را به فساد کشیدند.» (به نقل از تفسیر نمونه، ج12، ص 172)
قیام امام حسین(ع) جهت شکستن سد سقیفه و سد اَمویان
این تنها اندک توصیفی از اوضاع اسفبار جامعه اسلامی در صدر اسلام بود؛ جامعهای که نه تنها از سنت نبوی فاصله گرفته بود بلکه تا عمق رذالت پیش رفت تا جایی که امیرالمؤمنین و امام حسن مجتبی را به قتل رساند؛ در چنین شرایطی است که امام حسین(ع) درباره فلسفه قیام خویش میفرماید: «جز این نیست که من به منظور ایجاد صلح و سازش در میان امت جدم خارج شدم، من در نظر دارم امر بمعروف و نهى از منکر کنم؛ من میخواهم مطابق سیره جدم رسول خدا و پدرم على بن ابى طالب رفتار کنم؛ انَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ اْلاَ صْلاحِ فی امَّةِ جَدّی اریدُ انْ امُرَ بِالْمَعْروُفِ وَ انْهى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اسیرُ بِسیرَةِ جَدّی وَ ابی».
پس از ماجرای شهادت امامحسین(ع) در روز عاشورا این مطالبات با نقشآفرینی امام سجاد و خطابههای حضرت زینب به اوج خود رسید تا حدی که جوششی در بین مسلمانان آن زمان شکل گرفت و به صورت قیامهای متعددی نمود یافت؛ قیام مردم مدینه که به واقعه حَرِّه شهرت یافت، قیام توابین، قیام مختار و قیام زید از مشهورترین این قیامهاست. این قیامها طلیعه یک رویداد مبارکی بود که طی آن بسیاری از مردم با فضایل عترت آشنا شدند و اگر میبینیم تا زمان امام رضا(ع) این همه استقبال از فرزند رسول خدا از سوی مسلمانان شکل گرفت، نتیجه جانفشانی اباعبدالله(ع) و مسیرگشایی ایشان در روز عاشورا بود.
اگر قیام اباعبدالله و ماجرای ثاراللّهی حضرت شکل نمیگرفت، سدی که در سقیفه در مقابل نور امامت و ولایت ایجاد شد و فسادی که بنیاُمیه در جوامع اسلامی ایجاد کردند، هیچگاه برچیده نمیشد و مؤمنان مرتدّ با کشتن سایر امامان امت به سوی اضمحلال و عمق رذالت حرکت میکرد و در این شرایط به تعبیر امام حسین(ع) باید فاتحه اسلام خوانده میشد.
----------
پاورقی:
1ـ لَیلَةُ الهَریر شبی از شبهای جنگ صفین. در این شب درگیری شدیدی بین سپاه امام علی(ع) و معاویه رخ داد و از طرفین بسیاری کشته شدند. به دلیل صدای ناله زخمیها تا صبح، این شب را لیلةُ الهریر گویند. با توجه به تعداد کشتگان، بهانهای به دست عمروعاص آمد تا قرآنها را به نیزه کند و نیز بهانهای به دست گروهی از سپاه حضرت علی(ع) آمد تا حکمیت را بر امام تحمیل کنند. شبی در جنگ قادسیه را نیز لیلة الهریر گویند.
/1360/