خاطرهای زیبا از نخستین سفر یکی از علمای اهل سنت عراق به قم
به گزارش خبرگزاری رسا، چندی پیش بود که شیخ محمدالنوری از علمای اهل سنت عراق و نایب رییس شورای علمای پیوند محمدی با بنده تماس گرفت و از برنامه خود برای سفر به ایران به منظور مشارکت در کنفرانس ضد افراط گرایی خبر داد و خواست تا دیداری تازه کنیم.
پس از آمدن به ایران به دیدار وی در هتل رفتم و تا ساعت قریب به دو نیمه شب با وی و جمعی از اساتید عراقی و تونسی در خصوص تحولات منطقه و به ویژه مسأله تکفیر بحث و گفتوگو کردیم. بنا داشت دو روز دیگر ایران را ترک کند؛ با توجه به اصرار قبلی من برای سفر به قم و دیدن مراکز علمی آن، برنامه بازگشت خود را به تأخیر انداخت.
این دومین سفر وی به ایران و نخستین سفرش به قم بود. سفر اولش 10 روز پیش تر و برای کنفرانس وحدت صورت گرفته بود. در طول مسیر گله داشت که در کمتر از دو هفته دو بار به ایران دعوت شده است ولی در آن مدت صرفا مسیر هتل به محل برگزاری نشست را پیموده و نسبتا هیچ شناختی از جامعه ایران به دست نیاورده بود.
در طول مسیر مسأله ای ذهنم را درگیر کرده بود که با توجه به سبک خاص لباس علمای اهل سنت اگر هجمه لسانی یا تمسخری از سوی افرادی که عموما گرایش منفی به مسأله اهل سنت و اتحاد میان شیعه و سنی دارند، رخ دهد چه باید کرد؟ به نظرم رسید که بهترین راهکار توجیه شیخ است. به وی توضیح دادم که گرایش غالب و اصلی قم نسبت به اهل سنت و مقوله اتحاد دو مذهب منفتح است ولی به هر حال جریان هایی هم هستند که نگاه منفی دارند و احیانا میان ایشان و جریان اتحادگرای نزدیک به حاکمیت جمهوری اسلامی تنش هایی وجود دارد.
در حین توضیح این مسأله بودم که وارد قم شدیم. اندکی مضطرب بودم! به هر حال ضیف و مهمان است و حرمتش واجب.
در نخستین گام جهت ادای نماز مغرب و عشاء به حرم فاطمه معصومه(س) رفتیم. چون وقت نماز جماعت گذشته بود طبیعتا در گوشه ای از شبستان امام(ره) به نماز ایستادیم و من به وی اقتدا کردم. بیشتر از آن که به فکر نماز باشم در بیم بودم که نکند کسی خرده ای بگیرد بر این اقتدا!
افرادی کنارمان نشسته بودند با تعجب حضور یک روحانی سنی مذهب را در حرم دختر موسی بن جعفر(ع) می نگریستند. نمازمان که تمام شد برخی از من سوال می کردند که این شیخ سنی مذهب اهل کجاست؟ پس از آنکه پاسخ می دادم، کنجکاو می شدند و ضمن سؤال و احترام از داعش و تحولات عراق می پرسیدند و ساعتی ما را زمین گیر می کردند!
پس از آن به زیارت رفتیم و من همچنان نگران برخوردهای سلبی بودم؛ در این فکر بودم که صدای«مساکم الله بالخیر» گفتن برخی از روحانیون شیعه به شیخ نوری مرا به خود می آورد، شیخ هم از سلام های مکرر و لبخندهای شیوخ شیعه اندکی غافلگیر شد و به من گفت که توقع این اندازه احترام را نداشتم؛ من لبخندی زدم و در دل گفتم اگر این سریال احترام ها ادامه داشته باشد و به مشکلی برنخوریم، شب خوبی را سپری کرده ایم.
در همین گیر و دار به ضریح رسیدیم و شیخ بلند بلند سلام می داد و زیارت می خواند و ناگهان بغض می کرد و به گریه افتاد. بسیاری از زائران با تعجب به او نگاه می کردند. شاید باورشان نمی شد که یک شیخ سنی این گونه اظهار شیفتگی کند.
سپس به زیارت قبور علما رفتیم و یکی یکی درباره شخصیت بزرگان توضیح می دادم. جالب بود که اسم هیچ یک از علمای مدفون در حرم حتی مراجع عظام تقلید را نیز نشنیده بود؛ این مصیبتی است که از فقدان ترابط و تواصل پدید آمده است. پس از زیارت قبور اندکی به بازدید از صحن های حرم پرداختیم. شکوه معماری حرم جذب اش کرده بود.
در مسیر بازگشت از من خواست که اگر مغازه ای برای فروش لباس روحانیت سراغ دارم، راهنمایی اش کنم تا عمامه و لباده ای بخرد؛ ترسم دو چندان شد چراکه بیشتر مغازه های مربوطه در گذرخان قم هستند، محله ای است که عراقی ها در آن مشغول به کسب و کارند. این بازار در نزدیکی و مجاورت بیت سیدصادق شیرازی است و افزون بر آن شیعیان عراق از کسانی که مدعی زعامت اهل تسنن بوده اند، مصیبت کم نکشیده اند و بالطبع رفتار ایشان را به پیروان نیز توسعه می دهند. حال آن که شیخ خود جزو رهبران مذهبی است و نه پیروان عادی!
با اکراه و از سر جبر قبول کردم به آن سمت راه افتادیم. دلشوره گرفتم. اما گذر زمان نشان داد که یا من دچار توهم بودم و یا از بخت بلند ما مخالفان تقریبی همگی غایب بودند. خرید را سریع انجام دادیم و به ضرورت بازگشت به منزل و خروج از مثلث برمودای قم تاکید کردم. شیخ هم که گویا همچنان سودای خرید سوغات و لباس را داشت ظاهرا از سر تعارف و رودربایستی مجبور به قبول شد.
به منزل رفتیم تا سد جوعی کرده و استراحتی کنیم! تا نیمه های شب باهم در خصوص تحولات پیش روی عراق و ریشه های بحران جاری حرف زدیم تا وقتی که هر دو خسته شدیم و عزم استراحت کردیم.
صبح روز جمعه پس از صرف صبحانه اندکی تور قم گردی داشتیم و پس از آن به نماز جمعه قم رفتیم.
خطبه ها را گوش داد و همراه دیگران به نماز ایستاد؛ بسیاری با تعجب به وی نگاه می کردند. پس از نماز بسیاری برای سلام و خوش آمدگویی به سمت وی آمدند. لااقل در آن فضا خیالم راحت بود که در نمازهای جمعه دیگر اثری از جریان مخالف اتحاد با اهل تسنن نیست!!!
ساعتی را پس از نماز به پرسش های مردم اختصاص دادیم. از عراق، داعش و موصل می پرسیدند و دیدگاه شیخ را در این خصوص جویا می شدند.
داشتیم خارج می شدیم که از پشت سر عکسی از شیخ گرفتم. ناگهان جوانی به سمت من آمد و ممنوعیت تصویربرداری در مصلی را گوشزد کرد و از من خواست که در حضور وی تصویر را پاک کنم. پرسیدم مگر اینجا پایگاه نظامی یا هسته ای است که تصویربرداری ممنوع باشد؟! گفت همین که گفتم.
برای ناهار به منزل بازگشتیم و پس از ساعتی استراحت به قصد بازدید از کوه خضر نبی(ع) و مسجد جمکران خارج شدیم. شیخ از منظره کوه خضر نبی(ع) بسیار شگفت زده شد و گفت چرا از صبح نیامدیم اینجا؟! حوالی غروب بود و وقت نبود که به مسجد کوه خضر صعود کنیم. وعده دادم که شنبه دوباره به آنجا برویم و او را راضی کردم که به جمکران برویم.
از دور که جمکران را دید آن را به مسجد الحرام تشبیه کرد؛ من خندیدم و گفتم شیخنا تو را به جدت گزک به دست تکفیرگرایان نده! کم مانده که بگویند شعبه مسجد الحرام را در قم افتتاح کرده اند و کم مانده بشنوند مکه ای ساخته اند فارس های مجوس در ولایت قم! او هم از این حرف خنده اش گرفت.
به جمکران رسیدیم و در این غروب جمعه وارد مسجد شدیم. باز اضطراب قبلی به سراغم آمد که کسی کار را خراب نکرده و تجربه شیرین این سفر را تلخ نکند.
صحن مسجد خلوت بود اما با توجه به آن که غروب جمعه بود، داخل مسجد مملو از جمعیت بود. وارد شدیم و به امام جماعت مسجد اقتدا کردیم.
شیخ به تربت سجده کرد! وقتی علتش را پرسیدم،گفت وقتی که فرقی ندارد بر چه چیزی سجده کنیم، خب تربت بهتر از سایر چیزهاست. هم خاک است و هم طاهر!
پس از نماز باز هم برخی از روحانیون قم با کنجکاوی پیش آمدند و همان سؤالات قبلی تکرار شد. با خنده به شیخ گفتم بهتر است چند بروشور به تفکیک سؤالات تهیه کنیم و میان پرسشگران توزیع کنیم.
نیم ساعتی را گرفتار بودیم که خدایش خیر دهد یکی از خدام جمکران پیش آمد و پرسید می توانیم ساعتی را میزبان شیخ در واحد تشریفات باشیم؟! گفتم چرا که نه!
وارد اتاقی شدیم که یک روحانی جوان در آنجا حضور داشت و پرچم کشورهای مختلف بر روی میزش بود. پاکستانی بود ولی می توانست به عربی فصیح حرف بزند. خوش آمدی گفت و کمی خوش و بش کرد. سپس عکس یادگاری گرفتیم و تصویری از مسجد جمکران را به شیخ اعطا کرد.
از جمکران خارج شدیم و من باز خوشحال بودم که در قلب تشیع، کسی طعنه ای چیزی نزد و دشنامی حواله شیخ سنی داستان ما نکرد.
برای شام به منزل بازگشتیم. پس از صرف شام، دو ساعتی را به بحث های مرتبط با حوزه اهل سنت در عراق و منطقه پرداختیم. از شیخ خواستم همچون همیشه بی تعارف و صریح باشد و من هم بتوانم راحت حرف هایم را بزنم.
پرسیدم تعریف شما از اتحاد شیعه و سنی چیست؟ گفت «بازگشت به مشترکات در عین تحفظ بر وجوه افتراق» گفتم با نظر شما کاملا همراه هستم ولی ظاهرا عده ای آن چنان شیفته اتحاد دو مذهب شده اند که گاه انسان احساس می کند مکتب جدیدی در حال تاسیس است و همین مسأله بهترین بستر را برای مخالفان اتحاد فراهم کرده است تا با شوراندن عوام و خواص، اتحادگرایان را به تنازل از مسلمات مذهبی خود متهم سازند و طبیعتا تحریک احساسات و عواطف عوام به نتیجه ای عکسِ اتحاد و تشدید خصومت ها می انجامد.
قبول کرد و از من خواست در این زمینه مثالی بزنم. گفتم حرفی نیست فقط قول دادید که رنجشی از بابت صراحتم نداشته باشید و صراحتم را به صداقتم ببخشایید. خندید و گفت در بحث علمی که جای رنجیدن نیست جای محاجه و استدلال است.
گفتم ببین شیخنا حقیقت آن است که شیعیان علی ابن ابی طالب(ع) را شایسته خلافت پس از نبی(ص) می دانستند و این امری مخفی نیست و خلفای ثلاثه را غاصب حق علی(ع) که فراتر از این، دو خلیفه اول را مسؤول شهادت همسر علی(ع) می دانند. شما اگر دنبال اتحاد با شیعیان هستید باید این را جزو معتقدات شیعه در نظر بگیرید و با توجه به این قدم به جلو بگذارید. تا بعدها از شنیدن این گونه مسائل غافلگیر نشوید.
گفتم حالا در میان شیعیان به طور مشهود بخشی از جریان اتحادگرا به جای توجیه طرف سنی اتحادگرای خود، به گونه ای رفتار کرده است که طرف شیعی مخالف تقریب به راحتی توانسته اتهام و برچسب سنی گری به او بزند. و همین بسیاری از توده های متدین را نگران کرده است که نکند اتحاد به قیمت عقب نشینی از مسلمات مذهب و ارزش های آن تمام شود.
او نیز به تأیید حرف من از طرف مقابل مثال هایی آورد که جریان مخالف اتحاد در میان اهل تسنن نیز اتهام های اینچنینی به امثال وی که مدافع همگرایی دو مذهب اسلامی هستند می زنند و ایشان را به شیعه گری متهم می سازند.
گفت حرفت سلیم است و به عنوان مثال از همین رو من در دیدارهای خود از مراکز شیعی همواره بر صحابه رسول خدا(ص) صلوات می فرستم و با این کار تقدس ایشان در جهان بینی اهل سنت را به طرف شیعی خود گوشزد می کنم و التزام خود به باورهای مذهبی خویش را نیز به توده های اهل تسنن می قبولانم.
صحبت به داعش رسید پرسیدم چرا پدیده ای همچون داعش در طول تاریخ علیه اهل سنت پدید نیامده است؟ خندید و گفت علتش روشن است؛ وجود برخی از روایات غلط و برداشت های غلطی که در مصادر و منابع روایی ما وجود داشته است موجد پیدایش یک رویکرد کاملا خشن و تکفیرگرا از متون دینی شده است. چیزی که در مصادر روایی شما وجود ندارد؛ منابع شما لبریز از روایاتی است مبنی بر لزوم برادری با اهل تسنن و مشارکت در نمازهای ایشان و . . .
آخر شب بود و تنهایش گذاشتم تا استراحت کند. برای صبح چند برنامه فشرده در نظر دارم تا بیشتر با فضای علمی قم آشنا شود./928/ب۳۰۱/ف
هادی معصومی زارع، پژوشگر مسائل خاورمیانه