۱۰ مهر ۱۳۹۶ - ۱۶:۲۱
کد خبر: ۵۲۹۳۴۹
در ایام شهادت امام حسین(ع)

معرفی کتاب ضیافت بلا، نوشته آیت‎الله سید محمد مهدی میرباقری

می‎توان ایده‎ی محوری کتاب را ایده‎ای ناب قلمداد کرد که در حوزه‎ی اخلاق و سلوک اگر بی‎سابقه نباشد، لااقل با این محوریت هیچ‎گاه به طور جدی بسط نیافته است.
ضیافت

به گزارش خبرگزاری رسا، کتاب ضیافت بلا، نوشته آیتالله سید محمد مهدی میرباقری که به مقامات سلوکی در زیارت عاشورا اختصاص دارد، میکوشد تا پس از مروری بر روند سلوک رایج و اشاراتی اجمالی به آسیبهای آن، نظریهی سلوک بر محور تولی به ولی خدا را بسط و شرح دهد. از این حیث میتوان ایدهی محوری کتاب را ایدهای ناب قلمداد کرد که در حوزهی اخلاق و سلوک اگر بیسابقه نباشد، لااقل با این محوریت هیچگاه به طور جدی بسط نیافته است.

سلوک رایج با عزم و تصمیم آغاز میشود. آیتالله میرباقری تصریح دارند که:«عزم با تفکر و تأمل به دست میآید... اگر انسان به سرمایههای خود توجه نکند، برای انتخاب مقاصد بلند و تجارتهای رفیع آماده نمیشود. اگر خود را در حد و اندازهی دنیا یا یک تودهی ماده، یا هفتاد سال عمر، یا غرایز و شهوات بداند و استمرار وجود خویش را بیش از این دنیا تا قیامت نبیند و حد وجودی خویش را که میتواند از همه تعلقات بزرگتر دست یابد، نشناسد، به طور طبیعی به دلیل نشناختن سرمایههای قطعی و محتمل، موفق به تجارتهای بزرگ نمیشود

سرآغاز راه در اندیشه نسبت به گذشته و حال و آینده است و اینکه این همه تلاشهای شبانهروزی چقدر میارزد و به کجا خواهد انجامید. مشکل این است که ما اساساً خودمان را در میانهی راه نمیبینیم. چون مقصد نداریم، سرگردانیم و گرفتار روزمرگی. دنبال فراز رفتن و رشد نیستیم؛ در جا میزنیم. اساساً مسئلهمان، رشد نیست. درد دوری از محبوب نداریم.

از اینجاست که پای قضاوت در خصوص معبودها به میان میآید. هر انسانی خواسته یا ناخواسته معبودها و مقصودهایی دارد و خویشنِ خویش را در مسیر وصول به آنان تعریف میکند. پرسش این است که کدامین معبود ارزش دارد تمامی عمر را برای رسیدن به او صرف کنیم. اینجاست که همان ماجرای ابراهیم نبی نیز فراروی نظر میآید و استدلالی که در مورد سزاوار پرستش نبودن خورشید و ماه به واسطهی افولشان مطرح شد.

استاد تصریح میکند :«گاهی خوف و محبتهای انسان، نابالغ و کودکانه است؛ اما اگر به بیش از دنیا طمع داشته باشد، به راحتی از دنیا جدا خواهد شدتفکر، خوف و حبهای انسان را هم بزرگ میکند. جدا شدن قبرستانهایی که روزگاری در میانهی شهرها بودند از میان مردم، انگار قرار است این اندیشیدنها را تعلیق کند و آدمی را بیش از هر چیز به خویش مشغول سازد.

وقتی مقصد انتخاب شد، تازه پای نزاع با نفس به میان میآید. از این منظر کسی که نزاعی با نفسش حس نمیکند، اساساً وارد راه نشده است. توهم میکند که در راه است! استاد تصریح دارد:«عالم بزرگواری میفرمود: در ایام جوانی روزهای جمعه برای درس خواندن و رفع کسالت به روستاهای اطراف قم میرفتیم. بالای کوه در آن روستا، امامزادهای بود. دوست تنومندی داشتیم که نمیتوانست بالای کوه بیاید؛ به همین خاطر برای او الاغی کرایه میکردیم. ورودی ده، دوراههای قرار گرفته بود که یکی به سمت پایینِ ده و آغل الاغ میرفت؛ یکی دیگر هم به سمت بالای کوه و امامزاده منتهی میشد. یکی از جمعهها، سر دوراهی که رسیدیم، حیوان میخواست به آغل برود و ما میخواستیم به امامزاده برویم؛ درگیری شروع شد؛ فقط به این دلیل که مقصدها دو تا شده بودند! حیوان لگدی زد و رفیقمان را انداخت و اثاثیه را هم به پایین دره فرستاد!»

همین جاست که تازه پای شکایت از نفس نزد خدای متعال باز میشود:«إلهی إلیک اشکو نفساً بالسوء أمّارةً و ألی الخطئةِ مُبادِرَةً، و بمعاصیکَ مُولَعَةً و لِسَخَطِکَ مُتَعَرِّضَة.» این آدمی دیگر در کالبد بدن نیز به سختی میگنجد.

 استاد تصریح دارد: «تا زمانی که انسان با نفس خود همراه است، نه درگیری و اختلافی وجود دارد و نه درک صحیحی از نفس و عقل؛ اما با انتخابِ خدای متعال و آغاز جهاد اکبر، صفآرایی جنود عقل و جهل در درون و حق و باطل در بیرون شکل میگیرد.»

وقتی انسان وارد راه شد، تازه داستان شروع میشود. اینجا تازه بحث از محاسبه پیش میآید و کار میرسد به آنجا که:«انسان کمکم متوجه میشود که عباداتش هم گناه هستند و نمازش هزار عیب دارد!» آدمی، خود را متهم میبیند و در مقابل لطف بیکران و عظمت پروردگارش درمییابد که هیچ نکرده است.

استاد تصریح دارد: «سه احساس در پیدا شدن حال توبه در انسان جایگاه مهمی دارند: "احساس وسعت ذنب و درک از آن"، "درک وسعت رحمت حق" و "انتساب ذنوب به خود و نه به خداوند؛ و تنزیه و تسبیح حضرت حق".»

اعتدال در خوراک، سخن و خواب و نیز توجهاتی خاص مثلاً به بیداری بینالطلوعین در همینجاست که مطرح میشود. دیگر راه آغاز شده است. آدمی با ذکر حضرت حق عجین میشود و تمامی وجودش را این ذکر و حضور فرامیگیرد و چه حلاوتی است در این حضور. آنگاه که نوبت به همنشینیِ یک خاکنشینِ حقیرِ کوچک با معبودی جلیل و باعظمت میرسد:«أنا جلیس مَن ذکرنی.» بالاترین مقام نیز در این میان مقام حب الهی است. همه چیز در این میدان نشانهای از معشوق قلمداد میشود. سالک به هر جا که مینگرد، معشوق میبیند. غرق در توجه به اوست. چه زشت است آدمی در این میانه عاشق همه چیز شده باشد اما طعم واقعی حب خدا را دست آخر نیز نچشد!

این روند با تفصیلاتی بیشتر از سوی علمای اخلاق نیز مطرح میشود و کتابی چون منازل السائرین نیز بر همین پایه به نگارش درآمده است.

نویسنده ضمن ارج نهادنِ برخی آموزههای این مسیر، آسیبهای متعددی را نیز بر سر راهِ آن قلمداد میکند و معتقد است رشد واقعی بر محور تولی به ولی خداست که شکل میگیرد. انگار تمامی آن عشق و عاشقی با عاشورایی شدن در منظومهای دیگر معنایی جدید مییابند و اینبار آدمی را نه استقلالاً که با تربیتِ و هدایتِ امام رهنمون میشوند. آن محبت، باید حسینی و بر محور امام باشد تا آدمی را عاشورایی کند و از صف یزدیان یا سجادهنشینانِ بیطرف باز دارد. استاد به صراحت تأکید دارد:«اساس سلوک انسان، سلوک با ولایت خدای متعال است.» او بر این باور است که:«بلای سیدالشهداء محور تهذیب تاریخ است.» انگار باید آن بر سجاده نشستنها هم حسینی باشد و با درک جایگاه ولایت قرین شود و بی او بیمعناست. انگار اگر ارادهات را ذوب در ارادهی ولیّ خدا ندیدی، به بهانهی سلوک، بتی جدید برای خویش ساختهای.

استاد تصریح دارد :«سلوک با بلای امام معصوم، برخلاف سلوک با ریاضتهای غیرشرعی، از انسان درویش نمیسازد. سالک بلای سیدالشهداء خودش محور درگیری با باطل در عالم میشود و در مقام سلم لمن سالمکم و حربٌ لمن حاربکم قرار میگیرد. سالک در یک جبهه، سرشار از وفا و در جبههی دیگر یکپارچه آتش است. این سلوک، لعن و سلام و رحمت به دنبال میآورد... اگر چه عاشورا ضیافت است، اما ضیافت بلا است؛ شرط ورود به چنین ضیافتی گریه است؛ حتی گریهای تا سر حدّ مرگ. مراحل سلوک با بلای معصوم از مدخلِ پیوند عاطفی و روحی و گریه آغاز میشود.»

انگار برخلاف مسیر عادی سلوک که به حب ختم میشود، این مسیر از حب آغاز میشود. در این مسیر باید حب و بغضت حسینی شود و نسبت به امام سِلم و تسلیم باشی. باید خودت را نبینی و از تعلقات جدا شوی. حب اگر واقعاً حب باشد، خود به خود تو را اینگونه میکند و پیش میبرد.

ابتلاء برخلاف مسیر عادی سلوک، عُجب نمیآورد؛ انکسار و شکستگی به دنبال دارد. کسی که گرفتار بیماری یا مبتلا به مصیبت یا فقری میشود با این ابتلاء رشد میکند اما عُجبی که عمل به برخی مستحبات میتواند در پی داشته باشد را ندارد. این بلا حتی انبیاء بزرگ الهی را نیز رشد داده و بهرهمند ساخته و این در حالی بوده که گاه سالها پیش از آن به راز و نیاز و ضجّه مشغول بودهاند. از این زاویه باید گفت اگر چه آن ضجّه را باید داشت اماسیر و سلوک با بلای اولیای الهی، سریعالوصولتر است

این توجه پشتوانهای فلسفه تاریخی نیز دارد و معتقد است سیدالشهداء در روز عاشورا یک تاریخ را از مسیر انحراف نجات داد و شهادت آن حضرت اسبابی برای دستگیری از یک تاریخ است. «بَذَلَ مُهجَتَهُ فیک لیَستنقذَ عبادک من الجهالة و حَیرَة الضلاله.» توجه دادن معصومین به گریه و بکاء بر سیدالشهداء نیز به منزلهی دعوت به ورود در وادی سلوک با عاشورایی است که به بیان حضرت امام، اسلام را زنده نگه داشته است.

این دستگیری با ابتلای به بلای ولی خدا آغاز میشود. استاد فرازهای مختلف زیارت عاشورا را برمیشمرد و جایگاه این فرازها را در این مسیر نورانی به زیبایی ترسیم میکند. او تأکید دارد که حتی: «عبودیت از مسیر ولایت امام حسین(ع) میگذرد.» 

وقتی که سخن از شرح عبارت وتر الموتور به میان میآید، استاد به شرایطی اشاره میکند که به تنهاییِ ولی خدا انجامید. آنگونه که مردم، حتی حسین(ع) را به اندازهی یک مسئلهگو هم قبول نداشتند! بحث در اینجا از کسانی به میان میآید که میخواستند بین دنیا و آخرت جمع کنند یا گمان میکردند حضرت، محتاج اسب و شمشیر آنهاست. کسانی که شوق گندم ری را داشتند و نیز کسانی که با خود میگفتند: «به کربلا برویم؛ انشاءالله که اتفاقی نمیافتد.»

این همه ناشی از عدم درک احتیاج به ولی خداست. عاشورا با بازخوانی سرنوشت طرمّاحهایی که به دنبال آذوقه رفتند و دیر به کربلا رسیدند، اینگونه میآموزاند:«اگر ما در پی آیتالله شدن باشیم و دیگری به دنبال خانه خریدن و هر کی به دنبال چیزی، شکی نیست که این تعلقات ما را از ولیّ خدا دور میکند. همت و فکر مؤمن از آغاز صبح باید این باشد که کجای اردوگاه ولیّ خدا خالی است و خود را به آنجا برساند. اگر این حالت تهیّأ و انتظار به وجود آمد، آنگاه انسان میتواند ولیّ خدا را یاری کندوتر الموتور انگار تکلیفی به وسعت یک تاریخ میآفریند.

اینجا پس از ابتلای به ولی خدا و درک مصیبت او، شوق به او، احساس احتیاج به او و اشتیاق فنای در راه او زبانه میکشد و آدمی را از انانیّت خویش رهایی میبخشد. دیگر اینجا سالک خودش را نمیبیند. همه چیز در مسیر او معنا دارد و او هر لحظه خویشتن را در مأموریتی از ناحیهی محبوب قلمداد میکند. مدام دنبال این است که چگونه توجه و رضایت محبوب را به خود جلب کند.

اشتیاق به شهادت در اینجا رخ مینماید. همان زهیر که از حسین میگریخت، میگوید: «اگر دنیا جاودانه بود و بنا بود ما همیشه در دنیا زنده باشیم، و اگر عیش دنیا هم جاودانه بود، باز هم شهادت در رکاب شما را بر عیش جاودانه ترجیح میدادیم.»

چنین عاشقی میخواهد همه چیزش را در راه معشوق ارزانی دارد:«بأبی انت و أمیاو کرامت را نه در تمتعها که در همراهی با ولی خدا میبیند:«فأسال الله الذی اکرم مقامک و اکرمنی أن یرزقنی طلب ثارک مع امام منصور من اهل بیت محمد صل الله علیه و آله.» عاشق، حتی آبرومندی و وجاهتش را نیز در این معیت معنا میکند: «اللهم اجعلنی عندک وجیها بالحسین علیه السلام فی الدنیا و الآخره.»

استاد معتقد است: «حقیقت عبودیت هم همین تولی و تبری است.» او تصریح داردبدون سوختن در آتش عاشورا امکان قرب منتفی است. عملِ بدون پذیرش ولایت، مقبول نیست؛ پذیرش ولایت هم صرفاً به زبان نیست. پذیرفتن ولایت نیازمند مبتلا شدن، همراهی، محبت، جنگ، درگیری و ِسلم است. تقاضای قرب نیز به دو واسطه اتفاق میافتد: محبت و پذیرش تام ولایت سیدالشهداء و برائت تام از تمامی ارکان، افعال و دستاوردهای باطل»»

از این منظر: «زیارت عاشورا معراجنامهای است که مراحل سلوک شیعه را تا رسیدن به مقام توحید بیان میکند. مقام توحید، مقام حیات و ممات محمد و آل محمد صلیاللهعلیهوآله استاینجا دیگر مرگ، خط تقاطعی نیست که دنیا را قطع کند؛ پلی است که این زندگی را به زندگی بعدی متصل مینماید. استاد تصریح دارد:«زندگی چنین انسانی، انس و اشتیاق به مرگ است.»

وقتی زینب کبری از حسین(ع) میپرسد که آیا به اینهایی که ماندهاند، اعتماد داری، حضرت یک جمله جواب میدهد: «یستأنسون بالمنیّه دونی أستیناسَ الطفل إلی محالب أمّه. اینها با مرگ مأنوس هستند؛ انس آنها با مرگ بیش از انس طفل به سینهی مادر است.»

اینجاست که دیگر آن خطبههای عاشورایی معنادار میشود برای سالکی که از خود هیچ نمیبیند و تمامی وجودش وقف امام شده: «صبراً بنی الکرام، فما الموت إلا قنطرة تعبُرُ بکم عن البُؤسِ و الضُّر إلی الجنان الواسعة و النِّعَمِ الدّائمَه، فأیّکم یکره أن یَنتَقِلَ مِن سجنٍ ألی قصر، و هؤلاء أعدائکم کَمَن ینتقل من قصرٍ ألی سجن و عذاب الیم.»

استاد تصریح دارد: «چنین انسانی حیات و مماتش برای خداست؛ یعنی همه حیات او، مقدمهی مردنی است که هر دو نیز برای خداست. لذا نه زندگی اصل است و نه مرگ، بلکه هدف والاتری هر دو را میپوشاند؛ هدفی که میتواند هم مرگ و هم زندگی را تغییر دهد.» از اینجاست که زیستن مانند حسین، محبت را به مقصد پروردگار میرساند و تهجد و ضجّه از فراق را معنادار میکند.

او ادامه میدهدبه هر میزانی که انسان به سیدالشهداء نزدیک شود و با مصیبت آن حضرت همراه گردد و روح او تحت تأثیر مصیبت آن حضرت قرار گیرد، محبت و عشق به دنیا و مقام از بین میرود. این مصیبت همه چیز را میسوزاند. از این روست که فرمودند: نفس المهموم لظلمنا تسبیح. کار تسبیح چیزی جز تطهیر و مقدمهسازی برای مغفرت نیست.»

استاد تأکید دارد:Kتنها راه همین است و سایر راهها آدم را یکبُعدی بار میآورند؛ یعنی تبری در آنها نیست و فقط تولی استتمامی مراحل سلوک عادی مانند تفکر، یقضه، عزم، محاسبه و مانند آن باید در این مسیر قرار گیرد تا معنادار شود نه اینکه راهی بدون امام را فراروی نظر قرار دهد.

آخر راه در سجدهی زیارت عاشورا حمد است به واسطهی بلایی که دیگر بلای خودِ سالک شده است:«الحمد لله علی عظیم رزیّتی.l

علاقه مندان می توانند این کتاب را از انتشارات تمدن نوین اسلامی به آدرس قم، قم - میدان رسالت - خیابان رسالت (حریم خط راه‌آهن به سمت یزدانشهر) - نبش کوچه ۲۹ و شماره تلفن ۰۹۱۰۴۶۴۶۲۱۲ تهیه نموده و یا برای خرید اینترنتی به سایت اینترنتی انتشارات، به آدرس http://nicbook.org مراجعه نمایند/۹۲۵/ د ۱۰۳/ش.

منبع: http://www.rajanews.com

ارسال نظرات