۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۵:۲۲
کد خبر: ۴۹۶۹۹۹

رویارویی منفعلانه آمریکا با تحولات جهانی

در یک فراتحلیل درباره‌ی اقدامات آمریکا در سال‌های اخیر باید گفت که کنش‌ و واکنش‌های آمریکا در صحنه‌ی بین‌المللی حکایت از ناتوانی این کشور در حفظ هژمونی و سیطره‌ی خود بر دنیا دارد و این کشور به رفتارهایی دست می‌زند که نه تنها اعاده‌گر نظم سابق نیست، بلکه روند تحولات موجود در نظام بین‌الملل برای فروپاشی نظم موجود را سرعت می‌بخشد.
آمریکا

 

به گزارش خبرگزاری رسا، تغییر در نظام بین‌الملل موضوعی است که به باور نظریه‌پردازان نظام جهانی همچون امانوئل والرشتاین از دهه ۱۹۸۰ میلادی شروع شده است. حال با مفروض دانستن این تغییر، طبیعی است که سردمدارن نظم کنونی، بویژه ایالات متحده‌ی آمریکا در مقابل این تغییر مقاومت خواهند کرد و براحتی اجازه نخواهند داد که نظم موجود در جهتی خلاف منافع و هژمونی آنها تغییر کند. به عبارت دیگر، از آنجا که نظم حاکم بر روابط بین‌المللی در راستای حفظ و تقویت هژمونی قدرت‌هایی چون آمریکا پایه‌ریزی و حتی تئوریزه شده است، طبیعی است که آنها باهرگونه تغییر در این نظم، که به معنای زیرسؤال رفتن منافع، هژمونی و سلطه‌ی آنها خواهد بود، مخالفت کنند. بنابراین، ضمن مفروض دانستن مخالفت آمریکا و قدرت‌های بزرگ با تغییر نظم موجود، سؤال اساسی این است که الگوی رفتاری آنها در شرایط تغییر نظم بین‌المللی چگونه خواهد بود؟

براساس تحلیل سیستمی، قدرت‌های بزرگ و سردمداران نظم موجود، در صورت مشاهده‌ی آنتروپی(بی‌نظمی) در سیستم که در نهایت می‌تواند به تغییر سیستم منجر شود، از خود مقاومت نشان می‌دهند و به هر اقدامی برای اعاده‌ی نظم سابق دست می‌زنند. به عبارتی، در شرایط افزایش آنتروپی، قدرت‌های بزرگ دچار ابهام و سردرگمی شده و نمی‌توانند اولویت‌های خود را بدقت تشخیص دهند، بنابراین، بزعم خود به اقداماتی برای اعاده‌ی نظم دست می‌زنند، حال آنکه این اقدامات بیش از آنکه اثربخش باشد، مخلِّ نظم موجود بوده و درجه‌ی بی‌نظمی آن را بالا می‌برند.

براین اساس، در یک فراتحلیل درباره‌ی اقدامات آمریکا در سال‌های اخیر باید گفت که کنش‌ و واکنش‌های آمریکا در صحنه‌ی بین‌المللی حکایت از ناتوانی این کشور در حفظ هژمونی و سیطره‌ی خود بر دنیا دارد و از این‌رو، این کشور در بسیاری از مواقع، برای حفظ نظم سیستمی مطلوب خود و به تعبیری برای اعاده‌ی نظم از دست‌رفته‌ی پیشین، به رفتارهایی دست می‌زند که نه تنها اعاده‌گر نظم سابق نیست، بلکه روند تحولات موجود در نظام بین‌الملل برای فروپاشی نظم موجود را سرعت می‌بخشد. به عنوان مثال می‌توان به ورود ناموفق آمریکا به بحران اوکراین، بحران سوریه و عراق اشاره کرد که در هیچ‌یک از این موارد آمریکا نتوانسته است موفقیتی به دست آورد و صرفاً به یک بازیگر دسته‌چندم تبدیل شده است. به طور مشخص‌تر باید گفت که با ورود موفق روسیه به تحولات اوکراین و موفقیت این کشور در الحاق شبه‌جزیره کریمه به خاک خود، آمریکا نتوانست علیه او کاری انجام دهد و در یک واکنش انفعالی، صرفاً به تحریم اقتصادی روسیه روی آورد و یا در بحران سوریه، با ورود موفق جمهوری اسلامی ایران و روسیه به معادله‌ی تحولات این کشور و حمایت آنها از بشاراسد، عملاً نقش‌آفرینی آمریکا به مناطق کردنشین سوریه معطوف شده و وی بازیگری تعیین‌کننده در معادله تحولات سوریه محسوب نمی‌شود. در بحران عراق نیز این کشور با تشکیل ائتلاق ضدداعش و گذشت حدود سه سال از تشکیل این ائتلاف به هیچ‌وجه یک مبارزه‌ی موفق با تروریسم در عراق نداشته است.

بر این فهرست می‌توان اقدامات اخیر آمریکا در حمله به پایگاه هوایی الشعیرات در سوریه، تهدید کره‌شمالی به حمله نظامی، تهدیدهای روزافزون ایران در زمینه‌های نظامی و اقتصادی، افزایش منازعات با چین، استفاده از قوی‌ترین بمب غیرهسته‌ای در افغانستان و... اشاره کرد. همه‌ی این موارد نشان می‌دهد که روند تحولات در مناطق مختلف دنیا در جهتی خلاف منافع و میل آمریکا به پیش می‌رود و آمریکایی که اکنون ناتوان از کنترل تحرکات رقبا در سایر نقاط دنیا است، به ناچار به واکنش‌هایی انفعالی در قبال این تحولات روی می‌آورد. تداوم این روند به معنای ناتوانی ابزارهای قدرت آمریکا مانند تحریم اقتصادی علیه رقبا و تهدید به حمله نظامی است و آمریکا برای رهایی از این مخمصه چاره‌ای ندارد که پایان نظامی تک‌قطبی و روند ظهور و قدرت‌یابی و در نتیجه چالش‌آفرینی قدرت‌هایی مانند روسیه، جمهوری اسلامی ایران و چین برای خود را بپذیرد و با آنها کنار آید./۹۱۶/ ۱۰۲/ع

مصطفی قربانی

ارسال نظرات