دو رکن اسلام که مورد تجاوز یهود واقع شدند/ منع کتابت حدیث میراث یهود بود
به گزارش خبرنگار سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، حجتالاسلام عبدالقادر سعادتی از حوزویانی است که در عرصه تاریخ نیز به پژوهش و تحقیق مشغول است. وی از مدرسان حوزه بوده که موضوع پایان نامه سطح چهارش به موضوع نفوذ یهود در خلافت اسلامی اختصاصا داشت.
در گفتوگو با این محقق و پژوهشگر حوزوی به بررسی اخلالگری و نفوذ فرهنگی یهود پس از رحلت پیامبر(ص) اسلام پرداختیم که در ادامه متن آن را ملاحظه میکنید؛
رسا - ابتدا اجمالا مبحث نفوذ فرهنگی یهود، پس از پیامبر(ص) را تبیین کنید.
با ظهور اسلام و شروع رسالت نبی مکرم اسلام(ص)، سران یهود موقعیت خود را در معرض خطر دیدند. لذا از همان ابتدا در صدد مقابله با اسلام برآمدند. روش مقابله یهود با اسلام را میتوان به دو بخش تقسیم کرد. یک، روش مقابله مستقیم. دو، روش غیر مستقیم. منظور از روش مستقیم، همان جنگهایی بود که یهود بر علیه پیامبر(ص) تحمیل کردند. در این راستا یهود جنگهایی را همچون جنگ خیبر و جنگ بنی قریظه و جنگ بنی قینقاع به راه انداختند.
یهود چون میدانست که در این مقابله مستقیم پیروز نخواهد شد و این پیامبر جدید در امر رسالت خود موفق خواهد شد، بنابراین از روش مقابله غیر مستقیم و یا همان نفوذ در مسلمین استفاده کردند. یهود بعد از وفات پیامبر(ص) توانست در میان مسلمین و به خصوص نظام حاکم آن زمان نفوذ کند. شناخت میزان و گستردگی این نفوذ و همچنین ابعاد تاثیرگذاری آن اهمیت فراوانی دارد.
یکی از مسائل مورد اهمیت در اسلام، مسئله امامت است. از همان صدر اسلام، انحراف از مسیر امامت شروع شد و این مسئله باعث اختلاف مسلمین در طول تاریخ شده است. یکی از حوزههایی که یهود به آن نفوذ کرد و باعث انحراف مسیر آن شد، همین مسئله امامت است. یعنی ما در پشت پرده جریان سقیفه و عدم خلافت امیرالمومنین(ع) رد پای یهود را مشاهده میکنیم. ما با شناخت فتنههای یهود و روشهای نفوذ آنها، میتوانیم بفهمیم که یهود در چه حوزههایی موفق به ایجاد انحراف شده است.
یهود در حوزههای سیاسی، اجتماعی، اعتقادی و فرهنگی امت اسلام در بعد از وفات پیامبر(ص) اثرگذاری داشتند. چون یهود در دستگاه سیاسی پس از پیامبر(ص) نفوذ کرده بودند و دارای مناصب سیاسی و اجتماعی شده بودند، توانستند در ابعاد مختلفی بر امت اسلام اثرگذاری داشته باشند.
رسا - شما به نفوذ یهود در امت اسلام اشاره کردید. سوال من از شما این است که مولفهها و حوزههای نفوذ فرهنگی یهود چه مواردی را شامل میشود؟
مهمترین حوزهای که در جریان نفوذ فرهنگی از طرف یهود مورد حمله واقع شده است، قرآن و حدیث است. قرآن و حدیث دو رکن اساسی دین اسلام است. همه احکام و اعتقادات مسلمین ماخوذ از قرآن و حدیث است. اگر کسی بخواهد بر اعتقادات مسلمین اثرگذاری داشته باشد، باید در حوزه قرآن و حدیث وارد بشود و یهود این مسئله را میدانست. یهود از همان صدر اسلام بر روی این مسئله سرمایهگذاری کرد و سعی کرد تا معارف قرآن و حدیث را تحریف کند.
یکی از مهمترین مسائلی که بعد از وفات پیامبر(ص) اتفاق افتاد، مسئله منع تدوین حدیث بود. خلفای بعد از پیامبر(ص) از تدوین احادیث پیامبر(ص) منع کردند و حتی مسئله منع تدوین حدیث در زمان خود پیامبر(ص) هم اتفاق افتاد. پیامبر(ص) در واپسین لحظات زندگی خود، درخواست کرد که کاغذ و قلمی فراهم بشود تا مطلبی را بیان کند که مسلمین بعد از من و تا ابد گمراه نشوند؛ اما خلیفه دوم مانع از این اقدام شد و گفت: کتاب خدا برای ما کافی است! یعنی خلیفه دوم از همان زمان مانع از نوشتن حدیث پیامبر(ص) شد و این ریشه در تعالیم یهود دارد.
یهودیان درباره مسئله کتابت کلمات شفاهی حضرت موسی(ع) به دو گروه تقسیم میشوند. یک گروه از اینها معتقدند غیر از تورات که از طرف خدا نازل شده است، هیچ کلمهای نباید از حضرت موسی(ع) نوشته بشود. این گروه را قرائیم میگویند. گروه دیگری از یهود به نان فریسین معتقد هستند که در کنار تورات نازل شده از طرف خدا، کلمات حضرت موسی هم نوشته میشود. کعب الاحبار از جمله یهودیانی بود که در دستگاه خلافت نفوذ کرده بود و بر اساس برخی شواهد تاریخی، اعتقادی مانند قرائین داشت. یعنی کعب الاحبار معتقد بود کلمات شفاهی پیامبر(ص) را نباید نوشت. خلفا هم اعتقاد عدم نگاشت حدیث را از یهودیانی گرفتند که قبل از ظهور اسلام و حتی بعد از ظهور اسلام تحت تعلیم آنها بودند.
بعد از رحلت پیامبر(ص) اسلام، ابوبکر دستور داد که احادیث نگاشته شده از پیامبر(ص) را جمعآوری کنند. بعد از اینکه این نوشتهها جمع شد، ابوبکر دستور داد همه آنها را آتش بزنند. بعد از او هم عمر همین راه را ادامه داد و در تاریخ بیان شده است که او کسانی را که به نقل و یا کتابت حدیث مبادرت میکردند را حبس و تبعید میکرد و یا آنها را شلاق میزد. زمانی که عثمان به خلافت رسید، دستور داد که فقط احادیثی که در زمان ابوبکر و عمر نوشته شده است، مجاز به نقل و کتابت است. در بعضی از منابع این مطلب بیان شده است که خلفا اجازه نوشتن بعضی از احادیث را میدادند.
مثلا احادیثی را کتابت میکردند که به امور جزئی مروبط میشد، ولی از کتابت احادیثی که به مسائل اعتقادی از جمله فضائل اهلبیت(ع) میپرداخت، جلوگیری میکردند. جریان منع تدوین حدیث تا حدود صد سال بعد از وفات پیامبر(ص) هم برقرار بود. بنابراین این جریان منع نقل و کتابت حدیث، ریشه در افکار یهود داشت. جریان منع حدیث، یک خلاء عظیم در معارف اسلام به وجود آورد. یهود از این خلاء ایجاد شده استفاده کرد و داستانهای خود را به جای احادیث پیامبر(ص) وارد فرهنگ اسلامی کرد.
شخصی به نام تمیم داری از یهودیانی بود که به ظاهر اسلام آورده بود، از عمر مجوز نقل داستانهای ادیان گذشته را گرفت. این شخص شروع به نقل این داستانها قبل از نماز جمعه کرد. یکی از رسومات و روشهای فرهنگی یهود، قصهگویی بود. در آن زمان فرهنگ قصهگویی در میان مسلمانان وجود نداشت. تمیم داری به عنوان اولین شخصی که این قصههای یهودی را وارد فرهنگ اسلام کرد، در ابتدا هفتهای یک بار این داستانها را برای مردم تعریف میکرد و سپس تعداد روزهای نقل این داستان افزایش یافت و کار به جایی رسید که این قصهگویی به یکی از مناصب حکومتی در دوره بنیامیه تبدیل شد.
این داستانسراییها تاثیر بزرگی بر روی فرهنگ اسلامی گذاشت، از جمله اینکه باعث ترویج خرافات یهود و جعل حدیث در میان مسلمین شد. بعضی از بزرگان اهل سنت مانند ابن قتیبه گفتهاند که هیچ گروهی مانند این قصهگوها، حدیث پیامبر(ص) را تحریف نکردند. چون اینها بعضا داستانهای خود را به پیامبر(ص) نسبت میدادند! این جریان در منابع اهل سنت آمده است که روزی احمد بن حنبل به همراه ابن معین در مسجد نشسته بودند که یکی از همین قصهگوها بر منبر قرار گرفت و داستانی را به نقل از عدهای از جمله احمد بن حنبل و ابن معین نقل کرد که اینها نقل کردهاند که پیامبر(ص) چنین فرمود و سپس داستان عجیب و غریبی را به پیامبر(ص) نسبت داد.
زمانی که از منبر پایین آمد، احمد بن حنبل و ابن معین نزد او رفتند و خودشان را به او معرفی کردند و گفتند این داستانی که تو از ما نقل میکنی را ما نه از کسی شنیدهایم و نه در جایی خواندهایم. شخص قصهگو بعد از اینکه کمی تامل کرد گفت که مگر شما تنها احمد بن حنبل و ابن معین دنیا هستید؟ من حدیثم را از احمد بن حنبل و ابن معین دیگری نقل کردم!
این قصهگوها احادیثی را که به پیامبر(ص) منتسب میکردند، مستندسازی هم میکردند. یعنی احادیثی که تحت عنوان اسرائیلیات در منابع اهل سنت آمده است، بعضا ممکن است که صحیحالسند هم باشند؛ چون رجال سند این گونه احادیث ساختگی است. بنابراین بعد از رحلت پیامبر(ص) به جای تدوین و نقل حدیث، خرافات یهود در بین جامعه اسلام ترویج شد. پس اولین حوزهای که اینها بدان حمله کردند، حوزه حدیث و روایت بود.
دومین حوزهای که از طرف اینها مورد حمله قرار گرفت، خود قرآن بود. چون این قصههایی که اینها سعی در ترویج آن داشتند را به عنوان تفسیر آیات قرآن بیان میکردند. به عنوان مثال یهود داستان حضرت داوود را به صورت تحریفشدهای از کتب خودشان وارد تفاسیر کردند و در این داستان ساختگی، نسبتهای ناروایی به حضرت داوود(ع) وارد کردند.
رسا - شما از یکی از نفوذیان یهود به نام تمیم داری نام بردید. میخواستم سوال کنم که آیا کسان دیگری مانند او بودند که به اسلام نفوذ کرده باشند و اساسا نحوه نفوذ آنها به درون جامعه اسلامی چگونه بود؟
محققین در کتب خودشان به این گونه از یهودیانی که اظهار اسلام کردند، ولی در عمل قصد نفوذ در درون اسلام را داشتهاند، اشاره کردهاند و از مهمترین اشخاصی که در این زمینه مطرح است، کعبالاحبار است. کعبالاحبار در زمان خلافت عمر اظهار اسلام کرد. این شخص از بزرگان یهود ساکن یمن بود. عمر هم نسبت به او علاقه داشت و او را به عناون مشاور خود تعیین کرد. عمر در هر کاری با او مشورت میکرد. حتی این شخص در مسائل مهمی همچون تعیین خلیفه هم اظهارنظر میکرد.
نقل شده است که عمر از کعبالحبار سوال کرد که به نظر تو چه کسی برای جانشینی من مناسبتر است. کعبالحبار هم اسامی اشخاصی را برد. عمر از او پرسید که نظر تو درباره علی(ع) چیست؟ کعب الحبار پاسخ داد که علی(ع) نمیتواند خلیفه بشود؛ چون علی(ع) در دین خود محکم و استوار است، ولی حکومت به کسی نیاز دارد که به رای و نظر و سیاست خود عمل کند. کعبالحبار از مخالفان حضرت علی(ع) بود. او همچنین پیشبینیها و پیشگوییهایی داشت و بارها اتفاق میافتاد که خلیفه دوم هم از او تقاضای پیشگویی میکرد.
این جماعت یهودیانی که به دروغ اظهار اسلام میکردند، همگی با حضرت علی(ع) دشمن بودند. افرادی همچون کعبالاحبار، تمیم داری، عبدالله بن سلام و افراد دیگری که با خلافت رسیدن حضرت علی(ع) از مدینه به شام رفتند. همین کعبالاحبار در زمان خلافت حضرت علی(ع) به شام رفت و مشاور معاویه شد. حضرت علی(ع) و شیعیان ایشان، کعبالاحبار را کذاب میدانستند.
نقل شده است که بارها ابوذر با او بر سر مسائل دینی درگیر شد. به عنوان مثال نقل شده است که یک بار ابوذر از کعبالاحبار درباره یک مسئله اقتصادی سوال کرد. کعبالاحبار احکام را به صورتی مطرح میکرد و به شکلی فتوا میداد که مورد رضایت خلیفه باشد. ابوذر هم که دید کعبالاحبار در این مسئله فقهی به دروغ و به نفع خلیفه حکم میکند، با عصای خودش بر سر کعبالاحبار کوبید و به او گفت که تو یک نفر یهودی و یهودیزاده میخواهی احکام اسلام را برای ما بیان کنی؟ دقت کنید که ابوذری که پیامبر(ص) درباره او فرمود که زیر این آسمان، راستگوتر از ابوذر وجود ندارد، کعبالاحبار را یهودی خطاب میکند. با اینکه کعبالاحبار در آن زمان به حسب ظاهر اسلام آورده بود.
در ماجرای دیگری به امام باقر(ع) عرض کردند که آیا روایتی که میگوید هر صبح، کعبه در مقابل بیتالمقدس سجده میکند، صحت دارد؟ حضرت فرمود چه کسی این روایت را نقل کرده است؟ عرض کردند کعبالاحبار. حضرت در پاسخ فرمود: کعبالاحبار دروغ گفته و کسانی هم که او را تائید میکنند دروغگو هستند. شخصیتهای معروفی همچون ابن مسعود، حذیفه، ابن عباس و شیعیان علی(ع) عوامل یهود را میشناختند و با آنها مقابله میکردند. اما چون اینها عمدتا در دستگاه خلافت دارای مناصب حکومتی بودند، توانستند که بر روی فرهنگ مردم اثرگذاری داشته باشند. محققینی از اهل سنت در قرون اخیر هم به این جریان یهودیان منافق صدر اسلام اشاره کردهاند. کسانی مانند رشید رضا، احمد امین مصری، محمود ابوریه و بعضی دیگر به این معنا اشاره کردهاند که افرادی مانند کعبالاحبار عامل نفوذی یهود بودهاند.
رسا - اگر ممکن است کمی درباره راهکارها و روشهای نفوذ جریان یهود به اسلام بیشتر صحبت کنید.
یهود میدانست که پیامبر(ص) ظهور خواهد کرد و تشکیل حکومت خواهد داد. یهود با استفاده از پیشبینیهایی که در کتب گذشته نسبت به آمدن پیامبر آخرالزمان شده بود، میدانستند که نمیتوانند اسلام را به طور کلی از بین ببرند؛ لذا راهبردهای یهود به دو محور تقسیم میشود. راهبرد اول آنها، راهبرد کوتاهمدت بود و مربوط به برخوردهایی بود که اینها در همان ابتدا با پیامبر(ص) کردند و هر چه در توان داشتند برای مقابله با پیامبر(ص) به کار بستند، ولی موفق نشدند.
راهبرد دوم، راهبرد بلند مدت بود. اینها در این راهبرد، برنامهریزی کردند که محتوای اسلام را به نفع خودشان تغییر بدهند. این راهبرد به دو طریق صورت پذیرفت؛ طریقه اول به صورت راهیابی منافقانه یهودیان به داخل اسلام و به دست گرفتن مناصب فرهنگی توسط آنان انجام پذیرفت. بزرگان یهود که به این طریق وارد جامعه اسلامی میشدند، شروع به جعل حدیث و تفسیر منحرفانه از آیات قرآن کردند.
دومین راهی که یهود برای ضربه زدن به اسلام و در بلند مدت از آن بهره برد، استفاده از منافقین بود. یهود از منافقین و افراد ضعیفالایمان برای رسیدن به اهداف خود استفاده کرد. اینها قبل از اسلام به یهود با چشم بزرگ نگاه میکردند. یهود قبل از اسلام جایگاه خاصی در مدینه داشت. خلفا این جایگاه را برای یهودیان بعد از اسلام هم قائل بودند. به همین خاطر عمر به جای انتخاب مسلمانانی که از ابتدای بعثت پیامبر(ص) ایمان آورده بودند و پیامبر(ص) ایمان آنها را تایید کرده بود، کعبالاحبار را به عنوان مشاور خود در نظر گرفت؛ چون جایگاه خاصی برای یهود قائل بود.
یهود از این افراد در رسیدن به خواستههای خود و ضربه زدن به اسلام استفاده ابزاری کردند. بنابراین یهود از منافقین استفاده کردند. این منافقین شامل کسانی میشود که آشکارا به نفاق شهرت داشتند، مانند عبدالله بن ابی سلول و همچنین کسانی که از منافقین پنهانی محسوب میشدند.
یکی از کسانی که احادیث مجعول کعبالاحبار را نشر میدهد، ابوهریره است. در کتاب التمییز اثر مسلم نیشابوری و صاحب صحیح مسلم این مطلب عنوان شده است که گاهی ابوهریره، حدیث پیامبر(ص) را به نام کعبالاحبار نقل میکند و گاهی حدیث پیامبر(ص) را به نام کعبالاحبار! یهود از افراد ضعیفالایمانی همچون ابوهریره برای نشر روایات جعلی و خرافات کعبالاحبار استفاده کردند.
رسا - مهمترین آثار نفوذ فرهنگی یهود در جامعه اسلامی، شامل چه مواردی میشد؟
مهمترین اثر نفوذ فرهنگی یهود، همان جریان منع تدوین حدیث بود که باعث از دست رفتن احادیث پیامبر(ص) شد و به جای آن احادیث جعلی وارد فرهنگ مسلمین شد. دومین اثر نفوذ فرهنگی این جریان، ورود اسرائیلیات به عقائد مسلمین بود. اسرائیلیات آن دسته از عقائدی است که از سوی یهود و یا نصاری وارد عقائد اسلامی شده است. عنوان اسرائیلیات هم به این دلیل وضع شده است که بیشتر جعل حدیث از سوی یهودیان وارد فرهنگ اسلامی شد.
یکی از موارد اسرائیلیات، مسئله تشبیه و تجسیم پروردگار بود. ما میدانیم که بر اساس آیات و روایات معصومین(ع) خدای متعال منزه از داشتن جسم و تشبیه به چیزی است؛ ولی یهودیان معتقد بودند که خدای متعال شبیه به انسان است. در آیات قرآن هم به این مسئله اشاره شده است. مثلا یهودیان معتقد بودند که عزیر فرزند خداست و یا اینکه یهودیان میگفتند: ید الله مغلولة و با این عبارت خدای متعال را محدود میپنداشتند.
بزرگان اهلسنت مانند ابن کثیر و شهرستانی و دیگران، به این مطلب تصریح کردهاند که روایاتی دال بر تجسیم و تشبیه خدای متعال است، توسط یهود وارد کتب اسلامی شده است. الته روایات تشبیه و تجسیم در کتب صحیح اهل سنت هم وارد شده است و علت آن هم همان مطلبی است که به آن اشاره کردم. یعنی جاعلان حدیث برای جعل روایت، سند صحیحی هم جعل میکردند. دومین مطلبی که در اسرائیلیات زیاد مطرح بود، تنقیص مقام انبیاء بود. یهود نمیتوانست عصمت پیامبر(ص) و همچنین افضلیت ایشان را نسبت به سایر پیامبران قبول کند.
ما اگر به تورات انجیل فعلی مراجعه کنیم، میبینیم که اینها مطالب عجیب و غریب و همچنین گناهان کبیرهای را به پیامبران گذشته نسبت دادهاند. یهود همین اعتقاد خود را به پیامبران که برگرفته شده از تورات تحریفشده بود، وارد روایات اسلامی کردند و سعی کرد که با این کار مقام پیامبر اسلام را هم مورد خدشه قرار بدهد. لذا در منابع اهلسنت، این روایات وارد شد و در این روایات، کارهای زشت و سخیفی به پیامبر(ص) نسبت داده شده است.
باب دیگری که اسرائیلیات در آن خیلی فعال بوده است، تقدسبخشی به خود یهود است. اینها داستانها و خرافاتی را نقل کردهاند که در این داستانها شخصیتها و مکانهای یهودی مقدس قلمداد بشوند. مثلا روایات فضیلت بیتالمقدس نسبت به مکه و همچنین روایات فضیلت شهر شام به شهر مکه و یا مثلا برای کسانی مانند عبدالله بن سلام، فضیلتتراشی کردند و حتی بیان کردن که او در جنگ بدر حضور داشته است، در حالی که او سالها بعد از جنگ بدر اسلام آورد. برای همین روایات جعلی در فضیلت چهرههای یهودی است که برخی از علمای اهلسنت نمیتوانند منافق بودن افرادی مانند کعبالاحبار و یا تمیم داری را بپذیرند.
رسا - میخواستم کمی درباره زمینههای نفوذ یهود صحبت کنید.
زمینه نفوذ یهود به اسلام به قبل از پیدایش اسلام برمیگردد. یهود قبل از اسلام به دلیل بهرهمندی از سواد و دانش و کتابت و داشتن کتاب آسمانی نسبت به مشرکین آن زمان که در مدینه حضور داشتند، به عنوان مرجع علمی شناخته میشدند. جایگاه یهود در قبل از اسلام به حدی بود که نقل شده است که در آن زمان اگر کسی فرزنددار نمیشد، نذر میکرد که در صورت بچهدار شدن، فرزند خود را برای درس خواندن در میان یهودیان بگذارد.
یهودیان به لحاظ فرهنگی نسبت به سایرین دارای برتری بودند. حتی زمانی که پیامبر(ص) دعوت خود را علنی کرد، قریش هیئتی را نزد یهودیان فرستاد تا در این باره با آنها مشورت کنند. یا مثلا وقتی پیامبر(ص) قبیله بنیکنده را به اسلام دعوت کرد، این قبیله ابتدا با یهود مشورت میکنند و سپس اسلام میآورند. لذا یهودیان در نظر مردمان آن زمان، بزرگ شمرده میشدند. بعضی از مسلمین بعد از اسلام هم نسبت به یهود چنین دیدگاهی داشتند. بنابراین وقتی که مردم بعد از وفات پیامبر(ص) میدیدند یک عالم یهودی مطلبی را از پیامبر(ص) نقل میکند، به خاطر زمینه گذشته به حرف او اعتماد میکردند. دومین زمینه نفوذ یهود به داخل فرهنگ مسلمین، جاهلیت و همچنین ضعف ایمان مردم نسبت به پیامبر(ص) بود. عدهای از مردم در ایمان خود، دچار تردیدها و ضعفهایی بودند.
عدهای هم به طمع و غرض خاصی اسلام آورده بودند. اینها کسانی بودند که زمینه نفوذ یهود را فراهم کردند. مهمترین عامل نفوذ یهود به فرهنگ اسلامی این بود که مردم بعد از وفات پیامبر(ص) از اهلبیت(ع) دور ماندند. در زمان خود پیامبر(ص) منافقین و در راس آنها یکی از خلفا، از پیامبر(ص) خواستند که تورات را به عربی ترجمه کنند و در قرآن را در کنار تورات قرار دهند و البته این درخواست با واکنش تند پیامبر(ص) روبرو شد. تا زمان حیات پیامبر(ص) یهودیان نمیتوانستند در فرهنگ اسلامی نفوذ کنند. چون پیامبر(ص) اجازه نفوذ آنها را نمیدادند. ولی در زمان خلفا به دلیل اینکه یهود دارای مقام و منصب اجتماعی شد و از طرف دیگر مردم از اهل بیت(ع) دور شده بودند، زمینه بسیار خوبی برای نفوذ یهود به وجود آمد.
رسا - به نظر میرسد اگر مردم از نفوذ یهود آگاه بودند، در قبال این حرکت از خود عکسالعمل نشان میدادند. میخواستم از شما سوال کنم که آیا آگاهی از این نفوذ یهود در بین مردم ایجاد شده بود؟
جریان نفوذ یهود به دلیل اینکه جریانی منافقانه بود، به طور طبیعی پنهانی صورت میگرفت و تشخیص این حرکت برای همه مردم ممکن نبود. اهلبیت(ع) و شیعیان هم به تبع آنها، متوجه این جریان بودند. لذا همانطوری که عرض کردم، شخص حضرت علی(ع) و ابوذر با کعبالاحبار برخورد کردند و بعضی گفتهاند که دلیل تبعید ابوذر همان برخورد با کعبالاحبار و در حضور خلیفه بوده است.
بنابراین آن کسانی که با اهل بیت(ع) ارتباط داشتند و از خواص به شمار میرفتند، متوجه نفوذ یهود بودند. اما عموم مردم چون چشم به دستگاه خلافت داشتند، درکی از این حرکت نداشتند. لذا شناخت این جریان در صدر اسلام و برای عموم مردم اتفاق نیفتاد. بعد از گذشت قرنها، بعضی از علمای اهلسنت، وقتی آثار و افعال اینها را مورد مداقه قرار دادند، پی به نفوذی بودن آنها بردند؛ ولی در قرون اولیه و به خصوص حکومت بنیامیه و بنیعباس، عموم مردم متوجه این جریان نبودند.
رسا - سخن پایانی دارید بفرمایید.
از شما و همکارانتان تقدیر و تشکر میکنم که این موضوعاتی را پیگیری میکنید.
975/402/ر