۰۷ خرداد ۱۳۹۵ - ۲۰:۰۲
کد خبر: ۴۲۹۲۱۶
مجاهد گمنام ۳/ خاطرات رییس موسسه امام باقر در گفت‌وگو با رسا؛

از پیکان‌سواری آیت‌الله آصفی تا لقمه گرفتن برای ایتام/ چرا نماینده رهبری شدید؟ "چون به این کار افتخار می‌کنم"

آیت الله آصفی در تواضع و اخلاق کم نظیر بود،همانگونه که در زهد مانند او کم پیدا می‌شد. ایشان به اینکه نماینده رهبر معظم انقلاب در نجف باشند افتخار می‌کرد.
آیت الله آصفی


 

فرارسیدن اولین سالگرد ارتحال آیت الله آصفی که رهبر انقلاب زهد و بی رغبتی به تمتعات مادی و زیست فقیرانه طلبگی را در بیانیه ارتحال این عالم از صفات ایشان به شمار آورده است ما را برا آن داشت که در مورد اخلاق و تواضع و زهد او با یکی از یاران دیرینه آیت الله آصفی به گفت‌وگو بنشینیم. آقای قیس ربیعی، رییس موسسه خیریه امام باقر (ع) که از سوی آیت الله آصفی تاسیس شده است با بیش از دو دهه همکاری با آیت الله آصفی بهترین کسی بود که می‌توانست خاطرات مختلفی را در این زمینه ذکر کند. در ادامه گفت‌وگوی صمیمی گروه بین الملل خبرگزاری رسا را با این یار و همراه آقای آصفی می‌خوانید:


بسم الله الرحمن الرحیم.
نزدیک به یک سال از فقدان آیت الله حاج شیخ مهدی آصفی می‌گذرد. شخصی که واقعا با وجود اینکه دارای ابعاد مختلفی است اما کم تر درباره او سخن به میان آمده است. به عنوان مقدمه ابعاد مختلف شخصیت این مجاهد گمنام را تبین کنید.
فقدان آیت الله آصفی در این یک سال حقیقتا روزهای سختی را برای ما رقم زد. در همه زمینه‌های اجتماعی، سیاسی و علمی جای خالی این عالم بزرگوار احساس می‌شود. بدون اغراق آیت الله آصفی شخصیت کم نظیر و دارای ویژگی‌هایی‌ست که کمتر  عالمی از آن برخوردار است. در عرصه سیاست به دنبال وحدت جهان اسلام بود. در عرصه های اجتماعی پشتکار و فعالیت‌های مستمر شیخ شهره خاص و عام بود. از هیچ تلاشی برای خدمت به توده‌های محروم جامعه فروگذاری نمی‌کرد. از لحاظ علمی هم تالیفات او بار علمی و دقت نظر ایشان را نشان می‌دهد.

بدون شک سخن گفتن درباره آیت الله آصفی گستره وسیعی را در بر می‌گیرد. بنده اما در اینجا سعی می‌کنم که بعد علمی و سیاسی آیت الله را به علما و نخبگان واگذار کنم و در مورد خدمات آیت الله آصفی به آوارگان و ایتام سخن بگویم. اما به طور خلاصه باید عرض کنم که این عالم بزرگوار به امور همه مسلمانان  اهمیت می‌داد و در گیر و بند  طایفه یا قومیت خاصی نبود. به افغانی‌هایی که از سوی شوروی و آمریکا با ظلم مواجه شدند، کمک کرد. برای پاکستانی‌هایی که با ظلم طالبان و گروه‌های تکفیری روبه رو بودند، اهمیت قائل می‌شد. به مردم یمن که از سوی آل سعود با جنگ مواجه شدند توجه نشان می‌داد. از انقلاب ملت بحرین حمایت می‌کرد. شیخ آصفی در همه بزنگاه‌های سیاسی و اجتماعی موضع گیری می‌کرد. حمایت او از عالم شهید شیخ نمر نیز در همین راستا بود. حتی در آخرین روزهای عمر خود با نخبگان و علمای حجاز به صورت مستمر در تماس بود و از آنها می‌خواست که به فعالیت‌های خود برای جلوگیری از اعدام ادامه دهند. همینطور که نقش بالایی در مقابله با اشغالگری آمریکا در عراق و حمایت از روند سیاسی در این کشور داشت و با همه جریان‌ها و احزاب عراق به ویژه جریان‌های شیعه در ارتباط بود و تلاش می‌کرد از اختلافات جلوگیری کند. در آخرین روزهای عمر پربرکتشان هم مجاهدان حشد الشعبی را تنها نگذاشت و از آنها سرکشی و حمایت می‌کرد. ایشان همیشه در صحنه بود، حتی در زمانی که بین آمریکا و جریان صدر درگیری‌هایی در نجف روی داده بود هم این شهر را ترک نکرد و به فعالیت‌های خود برای مقابله با آمریکایی‌ها ادامه داد.


شما مدت زیادی را در کنار آیت الله آصفی بودید، شخصیت اخلاقی این عالم بزرگوار را در این مدت چگونه دیدید؟
خدواند متعال بیش از دو دهه توفیق همکاری با این عالم مجاهد را به بنده داد که این مدت طولانی برای من و دیگران عبرت‌های زیادی را به همراه داشت. این مرد متواضع در بلندترین مرتبه اخلاق و زهد قرار داشت. آیت الله آصفی بی شک یک معلم بود. چه بسا افرادی که درباره تواضع، اخلاق و حفاظت از بیت المال حرف زیاد بزنند اما آنگونه که باید و شاید به عمل نکنند. اما در رابطه با آیت الله آصفی باید تاکید کنم که ایشان حرف کم می‌زد و با رفتار خود اخلاق و زهد و تواضع را به ما گوشزد می‌کرد. هرگز مشاهده نکردم شیخ آصفی به خاطر خودش عصبانی شود بلکه به خاطر فقرا و ایتام عصبانی می‌شد. هیچ گاه برای خودش اموال و رفاه را نمی‌خواست بلکه همیشه به خود سخت می‌گرفت،  چرا که آیت الله آصفی خود را وقف اسلام و مسلمین، وقف ایتام و فقرا کرده بود.

حقیقتا جسم این عالم ربانی با سختی‌های فراوانی مواجه بود اما دیگران جز خوبی از او چیزی ندیدند. من بارها با ایشان مسافرت کردم و به چشم خودم می‌دیدم چگونه تلاش دارد برای کمک به مردم بی بضاعت خود را به مناطق مختلف برساند. با وسایل نقلیه فرسوده هم مسافرت‌های خود را نجام می‌داد. خب، من اگر می‌خواستم به تنهایی مسافرت کنم مطمئنا از چنین ماشین‌های فرسوده ای استفاده نمی‌کردم اما نگاه شیخ آصفی کاملا متفاومت بود. باور کنید حاج آقا در اوج گرما هم اصرار می‌کرد که با همان پیکان فرسوده و قراضه به مسافرت برویم در حالی که به راحتی می‌توانست با وسیله‌های بسیار مرفه تر سفر خود را راحت تر و سریع تر انجام دهد. خورد و خوراک او در طول مسیر همه داستانی بود برای خودش. واقعا غذای او غذای زاهدان بود. من این حرف را میزنم چون به چشم دیده‌ام چه زمانی چه چیزی را تناول می‌کند. ایشان برای انجام کارهای موسسه امام باقر (ع) مسافرت می‌کرد و می‎توانست در مسیر مسافرت به خود راحت گیرد اما در این باره حساسیت به خرج می‌داد.


عبادت و مطالعه ایشان هم همینطور بود؟
بله، بارها شده بود که از من اجازه می‌گرفت و همانگونه که نشسته بود در طول مسیر که بنده رانندگی می‌کردم ایشان نماز شب یا نماز جعفر الطیار می‌خواند. به چشم خود تضرع و عبادت او را می‌دیدم و واقعا به حال او غبطه می‌خوردم.

هیچگاه وقت خود را به بطالت نمی‌گذراند. در بدترین حالت هم به مطالعه و نوشتن ادامه می‌داد؛ چه در مسافرت و چه در وضعیت نامناسب دست از مطالعه برنمی‌داشت. تلف کردن وقت در قاموس این عالم ربانی نمی‌گنجید. در این باره یکی از خاطره های من از ایشان مربوط به آخرین روزهای حیاتشان است. در یکی از بیمارستان‌های تهران منتظر انجام عمل قلب باز بودیم. در همان حال دکتر خبر داد که عمل بیمار قبلی یک ساعت بیشتر به طول می‌انجامد. آیت الله آصفی به محض شنیدن این خبر از من خواست که کیف او را بیاورم. کیف را باز کرد و کاغذ و خودکار خود را درآورد و شروع به نوشتن کرد. من با تعجب از او پرسیدم شیخ وضعیت شما ایجاب نمی‌کند الان این فعالیت را انجام دهید و این کار را بگذارید بعد از عمل. آیت الله آصفی لبخندی زد و گفت می‌ترسم زنده از اتاق عمل خارج نشوم و نوشته های من ناقص بماند و بعدا کسی نتواند از آن سر در بیاورد. ببینید نگاه این عالم با دیگران چقدر متفاومت است. با وجود اینکه عمل خطرناکی را در پیش دارد بازهم با خیال راحت دست به قلم می‌شود و می‌نویسد. واقعا شخصیت حاج آقای آصفی کم نظیر بود. بعید بدانم در آینده نزدیک کسی مانند آیت الله آصفی پیدا شود، با همه وجود این حرف ها را میزنم.


عملکرد ایشان را در موسسه امام باقر (ع) ایتام چگونه ارزیابی می‌کنید؟
ببینید، مرحوم آصفی با پیشنهادهای وسوسه انگیز بسیاری مواجه بود. انواع خانه ها و ماشین‌های خوب را به او پیشنهاد می‌کردند. افرادی جلوی چشم من به او می‌گفتند این مال تحت تصرف شماست. نه اینکه بگویند وقف ایتام و فقرا است. می‌گفتند این اموال برای شماست هرکاری که می‌خواهید با آن انجام دهید. اما با این وجود هرگز به خود اجازه نداد سهمی از آن پول‌ها را به خود اختصاص دهد.
روزی در سفری که با او به بیت الله الحرام داشتیم. جمعی از شیعیان به دیدار او ‌آمدند و اموال بسیار هنگفتی را در اختیار شیخ گذاشتند. همین که آنها از پیش شیخ رفتند، ایشان از ما درخواست کرد که زود پول‌ها را بشماریم و از او بگیریم. یک جوری گفت که انگار بو و رائحه پول او را آزار می‌دهد. باور کنید با یک حالت خاصی از ما خواست آن همه پول‌ را از او بگیریم. آیت الله آصفی در زمینه بیت المال واقعا مانند پیشوای خود، امیرالمومین (ع) رفتار می‌کرد. دلار آمریکایی و دینار سعودی یا کویتی و یوری اروپایی از نظر ایشان پشیزی ارزش نداشت.


فعالیت او در حمایت از ایتام چگونه بود؟
نگاه آیت الله آصفی به ایتام نگاهی پر مهر و محبت بود. هرکاری که در توانش بود برای رضایت و رفاه آنها انجام می‌داد. از هیچ کمکی فروگذاری نمی‌کرد. وقتی که مطمئن می‌شد یک خانواده از لحاظ مالی در مضیقه است، به ما می‌گفت هرچه دارید به این خانواده بدهید. نمی‌گفت مقداری به او بدهید بلکه از ما درخواست می‌کرد آنقدر به آنها بدهیم که مشکلات این خانواده برطرف شود. زمانی که می‌شنید برای یک خانواده منزلی تهیه شده یا مشکلاتش مرتفع شده است بسیار آسوده خاطر می‌شد، شادی در صورتش موج می‌زد و برای ما دعا می‌کرد. به ما می‌گفت نمی‌دانید این خستگی‌‎های شما چه ارزشی نزد خداوند متعال دارد. حتی در کارهای روزمره موسسه به ما کمک می‌کرد و در بازدید از مناطق گرم و صعب العبور همراه ما می‌آمد. یادم هست در زمان انتفاضه شعبانیه با وجود اینکه در "اهوار" هوا بسیار گرم و مرطوب بود و جز اهالی آنجا کسی نمی‌توانست در آن منطقه فعالیت کند، مجدانه به آوارگان کمک می‌کرد. هیچگاه آن سفر را فراموش نمی‌کنم. مرحوم آصفی در آن سفر خدمات بسیاری را به آورگانی کرد که  از ظلم حزب بعث به جمهوری اسلامی ایران پناه آورده بودند.

یادم هست سال 1991 در خوزستان، همکاران موسسه امام باقر (ع) در یک خانه قدیمی برای کمک به خانواده های فقیر و بی سرپرست فعالیت می‌کردند. روزی یک زن با چند بچه به آنجا آمد و درخواست کمک کرد. آن خانه به هیچ وجه مسکونی نبود. زن با کودکان خود روی زمین حیاط نشست. گویا آیت الله آصفی از پنجره اتاق خود آن زن را دیده بود. زود پیش ما آمد و پرسید این زن کیست؟ از کجا آمده؟ مشکلش چیست؟ ما هم مشکلات آن زن را با او در جریان گذاشتیم. ایشان زود پیش کودکان آن زن رفت و کنار آنها روی زمین نشست. از ما خواست که برای آنها غذا بیاوریم. هنوز یادم هست که برای کودکان لقمه می‌گرفت و به آنها غذا می‌داد و بعد از آن تلاش کرد که به زندگی آنها سر و سامان بدهد. بنده آن صحنه را که دیدم به خودم گفتم فلانی در مسیر درستی قدم گذاشتی!

 

شنیده ایم کمک‌های بسیاری را هم به خانواده مجاهدان می‌کرد.
بله، همینطور است. مسأله جهاد و مجاهدان هم از دغدغه‌های آیت الله آصفی بود. ایشان از زمانی که در عراق زندگی می‌کرد تا اینکه به ایران آمد و پس از آن دوباره به عراق منتقل شد، همواره به مجاهدان نگاه ویژه ای داشت. هیچگاه خانواده شهدا را فراموش نکرد، هر طور می‌توانست به آنها کمک می‌کرد و نمی‌گذاشت تنها بماند. مجاهدان را چه در زمان زندگی و چه بعد از شهادت فراموش نمی‌کرد. این کار را در جنگ ایران و عراق به اوج رساند و در مراحل مختلف به آن ادامه داد.

 

در رابطه با بیت المال چقدر حساسیت به خرج می‌داد؟
خیلی زیاد. او در بیش از یکسال ریاست در مجمع جهانی اهل بیت (ع) بود باید برای سرکشی از دفتر تهران از قم به تهران رفت و آمد می‌کرد. در این مدت با وجود اینکه انواع و اقسام ماشین‌ها در اختیار ایشان بود اما به میدان هفتاد و دو تن قم می‌رفت و با اتوبوس‌های بین شهری به تهران مسافرت می‌کرد. ببینید حتی همین اندازه نمی‌خواست که برای بیت المال هزینه بتراشد. این کار را زمانی انجام می‌داد که رییس مجمع بود و هیچ کس از او بازخواست نمی‌کرد. باور بفرمایید با رفتار خود به دیگران آموزش می‌داد که استفاده بیت المال چقدر حساس است.

 

در پایان اگر خاطره ای دیگری دارید بفرمایید.
میدانید ایشان نسبت به ولایت فقیه خیلی معتقد بود. باور بفرمایید ایشان خودشان یک شخصیت بود و می‌توانست به مناصب زیادی برسد. اما نخواست. می‌توانست، اما خودش نخواست. در مورد نمایندگی حضرت آیت الله خامنه ای در نجف روزی برای من سوال پیش آمده بود که دلیلش چیست. میدانید که این وظیفه، مشغله های زیادی را دارد و وظیفه ساده ای نست. برای بنده سوال پیش آمده بود که چه ضرورتی دارد آیت الله آصفی این وظیفه را برعهده گیرد. همین مسئله را از او پرسیدم. در جواب به من گفت: " آیت الله خامنه ای دستاوردهای زیادی برای مسلمانان داشته و واقعا به آنها خدمت کرده است. رهبر انقلاب بر گردن من دینی دارد و من وظیفه خودم می‌دانم که در عراق نماینده ایشان باشم و این کمترین کاری است که می‌توانم برای ایشان انجام دهم.من به این کار افتخار می‌کنم." این سخنان و نگاه ایشان نسبت به ولایت فقیه واقعا بنده را تحت تاثیر قرار داد./983/ب961/ک

ارسال نظرات