ماهنامه سلام بچهها به ایستگاه سیصد و دوازدهم رسید
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، سیصد و دوازدهمین شماره ماهنامه فرهنگی نوجوانان ایران با عنوان سلام بچهها ویژه اسفندماه 1394 به مدیرمسؤولی محمد حسنی از سوی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم منتشر شد.
در این شماره میخوانیم: «صفحه خدا»، «سرمقاله/ یک، دو، سه...»، «سرمقاله/ اسمها»، «قصههای قرآن»، «شعر»، «با گذشتگان قدمی بزنیم»، «روزهای جهانی»، «داستان»، «علمی» و «در کوچه پسکوچههای نوجوانی».
در سرمقالهاین ماهنامه با عنوان قصههای قرآن در ذیل موضوع بتپرستهای گمراه آمده است: «ما یک گروه بتپرست بودیم. بتها خدایان ما بودند و ما بندههای دلبسته و دوستدار آنها. ما ثروتمند بودیم؛ چه ثروتی بالاتر از آن بتهای بزرگ که با پول و طلا و به سفارش ما ساخته شده بودند! همان بتهای آرام و بیآزاری که شب و روز چشمهایشان باز بود، به زندگی ما نگاه میکردند و به رفتارهای ما کاری نداشتند؛ نه ما را امر میکردند، نه نهی؛ نه از دستمان عصبانی میشدند، نه خوشحال. اصلا مگر سنگ و چوب میتواند فکر داشته باشد؟
ما چند نفر آنقدر بتهایمان را دوست داشتیم که ابوجهل و ابولهب و بزرگان مکه هم از حال و روزمان خبر داشتند و به کار ما حسودی میکردند. چه کسی دیده ابوجهل یا ابولهب ساعتها پای یک بت بیفتد و جلویش سجده کند؟ اما ما این کار را به خوبی بلد بودیم. بیچاره بتهای بیزبان که فقط نگاهمان میکردند و هیچ کاری از دستشان برنمیآمد!
وقتی محمد در مکه صدای پیامبری سر داد، ما چند نفر بتپرست مثل همه بتپرستها به خونِ او تشنه شدیم و با هم عهد کریم تا او و آن چند مسلمان فقیر دور و برش را از بین ببریم؛ اما محمد زندگی فقیرانه نداشت. همسر او خدیجه، بانویی ثروتمند بود و خود محمد هم چند بار برای تجارت، به جاهای دور و نزدیک رفته بود.
او وقتی گفت من پیامبر خدا هستم، اول از همه آدمهای فقیر و مستضعف به صف مسلمانان پیوستند؛ چرا که اسلام بین آدمها فرقی نمیگذاشت و بین فقیر و غنی فاصلهای نمیدید. ما ثروتمندان بتپرست از این اتفاق خشمگین بودیم و به فقیران و بردگان اجازه نمیدادیم به سمت مسلمانان بروند. یک روز، چند نفر دور هم جمع شدیم و تصمیم تازهای گرفتیم.
محمد برای اینکه آیین قوم خود را ترک کرده، حتما فقیر خواهد شد. بهتر است با او صحبت کنیم و به این بهانه، به او بگوییم دست از خدای خود بردارد؛ آنوقت ما او را ثروتمند میکنیم و بتهایمان در امان هستند. در مکه، به دیدن محمد رفتیم و گفتیم: ای محمد! تو آیین قوم خود را ترک گفتی و این کار، باعث فقر و نداریات میشود... ما حاضریم اموال خود را با تو تقسیم و تو را ثروتمند کنیم تا دیگر به خدایان بد نگویی و به آیین ما روی آوری!
میدانید چه شد؟ آیا محمد به استقبال حرفهای ما آمد؟ آیا او به ما احترام کرد و از دین خود دست کشید؟ آیا ما بتپرستها بر او و آن گروه کمِ مسلمان پیروز شدیم؟ هرگز.
محمد از سخنان ما ناراحت شد و روی برگرداند؛ سپس حرفهای خدایش را که آیههای تازهای از قرآن بود، برای ما خواند؛ آیههایی که او را از ما بتپرستها دور میساخت و از عذاب خدایش سخن میگفت. اما باز هم اصرار کردیم که بتپرست بمانیم؛ چرا که هر چه میخواستیم در مکه انجام میدادیم و هیچکس جلودارمان نبود. ما زور و ثروت داشتیم، خیلی زیاد؛ اما.»
«شیخ بهایی، مهندس فقیه»، «روزی روزگاری ایران»، «این یک نفر»، «معرفی کتاب»، «ایران را بگردیم» «آگهی»، «طنز»، «نثر ادبی»، «داستان» و «جاده بهشت» از دیگر موضوعات مطرحشده در این ماهنامه است.
در بخش پایانی ماهنامه سلام بچهها نیز موضوعاتی همچون «گفتوگو»، «اتاق مشاور»، «علمی»، «فرم اشتراک» و «فهرست موضوعی سال 1394» مورد بررسی قرار گرفته است.
شماره 312 ماهنامه فرهنگی نوجوانان ایران با عنوان سلام بچهها ویژه اسفندماه 1394 به مدیر مسؤولی محمد حسنی از سوی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم در 60 صفحه به قیمت 3500 تومان چاپ و روانه بازار نشر شد./907/پ202/ق