۰۴ آبان ۱۳۹۴ - ۰۶:۰۳
کد خبر: ۲۹۷۷۴۷
در گفت‌وگو با آیت‌الله مؤمن قمی مطرح شد؛

منش اجتماعی و سیاسی شهید حاج آقا مصطفی / عدم همراهی برخی از علما با ظلم ستیزی امام خمینی

خبرگزاری رسا ـ آیت الله مؤمن قمی با اشاره به پشتکار و دقت علمی حاج‌آقا مصطفی در تحصیل علم و رنج‌های امام خمینی(ره) در تبعید گفت: امام خمینی(ره) از برخورد بعضی از معممان نجف که شایع کرده بودند ایشان آمده‌اند تا رونق درس و محافل آنها را کم کنند، به‌شدت ناراحت بودند، امام(ره) می‌گفتند «من آمده‌ام که آنان را آگاه کنم به رژیم‌های غاصب و کثیف شاه و بعثی‌ها تن ندهند، گفته‌اند من با کمونیست‌ها ارتباط دارم و آنها را دور خودم جمع کرده‌ام.«
آيت الله مؤمن

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، عالم مفضال و فقیه گرانمایه، حضرت آیت‌الله حاج شیخ محمد مومن قمی، از شاگردان شهید آیت‌الله سید‌مصطفی خمینی است و در دوره‌ای نزد وی فلسفه تلمذ کرده است. همین دین به استاد موجب می‌شود که وی در شرایطی که معمولا مجال و علاقه‌ای برای گفت‌وشنود با مطبوعات ندارد، مصاحبه درباره فرزند امام را بپذیرد و حدود یک ساعت برای ما خاطرات خویش از استاد را بیان دارد. امید می‌بریم که این گفت‌‌وشنود پرنکته پژوهندگان تاریخ انقلاب را به کارآید و موجب آشنایی افزون‌تر ایشان با خصال علمی و عملی فرزند نامدار امام گردد.

 

با تشکر از حضرتعالی به لحاظ شرکت در این گفت‌و‌شنود، لطفاً در آغاز بفرمایید که از چه مقطعی و چگونه با شهیدآیت‌الله حاج‌آقا مصطفی خمینی آشنا شدید؟ و چه خصال و ویژگی هایی را در ایشان برجسته دیدید؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین(ع). در سال‌های 1336، 1337 که بنده می‌خواستم درس خارج را شروع کنم، مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی(رضوان الله تعالی علیه) مرجع علی‌الاطلاق بودند و حوزه درسی ایشان بسیار گسترده بود. حضرت امام هم در آن برهه تدریس می‌کردند. می‌دانستیم چنانچه بخواهیم درس خارج بخوانیم، از درس حضرت امام بهره‌های فراوانی خواهیم برد. بنده درس اصول را به محضر امام رفتم. حاج‌آقا مصطفی هم که طلبه فاضلی بود، در این درس شرکت می‌کرد و بنده در آنجا با ایشان آشنا شدم. البته درس فقه را قبلاً محضر آیت‌الله بروجردی می‌رفتم، ولی بعد از یک ماه آنجا را رها کردم و به درس حضرت امام رفتم. آشنایی‌ام با حاج‌آقا مصطفی در این دو درس پیش آمد. شخصیت ایشان ابعاد و جنبه‌های گوناگون و ارزشمندی داشت که باید یک به یک به آنها وارد شد و مورد بررسی قرار داد.

 

ایشان در زمینه علمی چه ویژگی‌های بارزی داشت؟چه چیز دراین‌باره، ایشان را از دیگران متمایز می‌کرد؟

 

بسیار اهل مطالعه، تفکر، درس و بحث و انصافاً شخصیت فاضلی بود. درس‌ها را هم بسیار مرتب و منظم می‌آمد و در مباحث فلسفی هم ید طولایی داشت و اهل بحث هم بود. یادم هست در‌باره اسفار ملاصدرا در مدرسه حجتیه با بسیاری از فضلا بحث‌های مفصلی داشت. خیلی هم صدای رسا و بلندی داشت و به اصطلاح موقع بحث، مدرسه را روی سرش می‌گذاشت!

 

در آن دوره خودتان هم به فلسفه علاقه داشتید؟

وقتی می‌دیدم ایشان طلبه بسیار فاضلی است و فلسفه می‌داند، تصمیم گرفتم منظومه حاج‌ملا‌هادی سبزواری را نزدش بخوانم. منطق را هم نزد استاد دیگری خوانده بودم. با یکی، دو نفر از دوستان به مدرسه حجتیه می‌رفتیم و یکی، دو ساعت مانده به اذان مغرب، از حاج‌آقا مصطفی درس منظومه می‌گرفتیم. بعد به درس امام می‌رفتیم. بسیار جلسات مفیدی بود و ایشان تسلط بسیار خوبی بر مباحثی داشت که تدریس می‌کرد. این اولین ارتباط علمی و مستمر بنده با ایشان بود.

 

اشاره‌ای به ویژگی‌های تدریس حاج‌آقا مصطفی کنید؟ایشان در تدریس از چه خصالی بهره می‌برد؟

ایشان در فلسفه بسیار شخصیت توانایی بود و بر ادبیات عرب هم تسلط بالایی داشت. منظومه حاج ملاهادی سبزواری پس از کتاب اسفار مرحوم ملاصدرا، مرتبه بسیار بالایی دارد. مرحوم حاج‌ملاهادی بسیار به ملاصدرا اعتقاد داشت و می‌شود این را از حاشیه‌ای که بر اسفار نوشته است به‌خوبی فهمید. اسفار در دست حاج‌آقا مصطفی همانند موم بود و انصافاً در تدریس آن استاد به تمام معنا بود. کاملاً به فلسفه و مخصوصاً آثار ملاصدرا تسلط داشت. حاج‌آقا مصطفی بسیار خوش‌ذوق و خوش‌فهم بود. ایشان هر مبحثی را که مطرح می‌کرد، با دقت و جامع بود.

 

بیان بسیار خوبی هم داشت و مطلب را به‌خوبی تفهیم می‌کرد. بر مباحث فلسفی و به‌خصوص ادبیات عرب تسلط بسیار داشت و گاهی هم از الفیه ابن مالک، شاعر مشهور عرب، شعری به تناسب می‌خواند. همه چیز در حاج‌آقا مصطفی طبیعی بود و هرگز حرفی را برای اثبات علم خود نمی‌زد. شعر هم که می‌خواند به مناسبت و نه برای به رخ کشیدن معلومات بود. بسیار انسان متواضعی بود و ذره‌ای تکبر و خودنمایی نداشت. حتی یک بار ندیدم خودش را بگیرد که پسر فلانی هستم! یادم هست یک بار گفت: می‌خواهم دیگر شعر نخوانم که یادم برود، چون روایت است هر کسی ذهن خود را از شعر پر کند، انگار از چرک پر کرده است! حتی به این نکات ظریف هم توجه می‌کرد.

 

به دوره حضور در درس حضرت امام اشاره کردید ویژگی‌های تدریس ایشان چه بود؟

بنده هر چه از فقه و اصول بلد هستم، از درس حضرت امام است. ایشان تا وقتی در قم تشریف داشتند، به درس ایشان می‌رفتم. نمی‌خواهم درس علمای دیگر را نفی کنم، ولی شخصاً از حضرت امام بسیار آموختم. امام فوق‌العاده خوش‌فهم بودند و مخصوصاً تقوای ایشان بی‌نظیر بود. بنده از سال 1337 تا 1368 کوچک‌ترین کاری که حتی سر سوزنی به شائبه تمایل به دنیا در آن وجود داشته باشد در ایشان ندیدم. درک بالا، دقت در مسائل دینی و تقوای کم‌نظیری که در امام مشاهده می‌شد، عیناً در حاج‌آقا مصطفی هم بود. بعد از درس آیت‌الله بروجردی، درس امام از همه پرجمعیت‌تر بود. ایشان یک ساعت و نیم بعد از طلوع آفتاب، درس را شروع می‌کردند که حدود 50 دقیقه طول می‌کشید. آیت‌الله بروجردی دو ساعت و نیم پس از طلوع آفتاب درس را آغاز می‌کردند و ما از مسجد سلماسی که امام تدریس می‌کردند، به مسجد بالاسر می‌رفتیم و در درس آیت‌الله بروجردی شرکت می‌کردیم. آن روزها درس حضرت امام (حاج‌آقا روح‌الله) بسیار جایگاه و اعتبار بالایی داشت، ولی هرگز کسی ندید ایشان از بابت علمشان تفاخر کنند. از امام جز معنویت و تواضع چیزی ندیدیم. همه طلبه‌های درسخوان در درس امام حاضر می‌شدند، از جمله حاج‌آقا مصطفی که خیلی هم اشکال می‌کرد و به خاطر اینکه پدرش سرشناس و جامع‌الشرایط بود، سکوت نمی‌کرد. اشکالاتی هم که می‌گرفت، بسیار علمی و دقیق بودند.

 

امام هم روی حرف خود می‌ایستادند و بحث در می‌گرفت. حضرت امام به پشتکار و دقت علمی حاج‌آقا مصطفی بسیار عنایت داشتند و علاقه ایشان غیر از علاقه پدر و فرزندی، علاقه استاد به شاگرد ساعی و دقیق خود هم بود. با این همه هرگز امتیاز خاصی برای حاج‌آقا مصطفی قائل نمی‌شدند.

 

مصداقی را هم در این‌باره بیان بفرمایید. دراین‌باره چه خاطراتی دارید؟

مثلا هنگامی که قرار شده بود صبیه مرحوم آیت‌الله حاج‌آقا مرتضی حائری را برای حاج‌آقا مصطفی خواستگاری کنند، امام چون تشکیلات و مال و اموالی نداشتند، دو اتاق بیرونی خانه‌شان را به حاج‌آقا مصطفی دادند که در آن زندگی کند. در اواخر سال 1340 و بعد از رحلت آیت‌الله بروجردی منزل امام محل رفت و آمد و بحث‌های سیاسی و مبارزاتی شده بود، به همین دلیل امام منزل کوچکی برای حاج‌آقا مصطفی و خانواده‌اش گرفتند، چون معتقد بودند او باید قبل از هر کاری درست درس بخواند و رفت و آمد به خانه امام، در این امر وقفه ایجاد می‌کرد. همیشه به حاج‌آقا مصطفی توصیه می‌کردند در مبارزات و این‌گونه مسائل دخالت نکن و درست را بخوان و نگذار وقتت تلف شود!

 

در 13 خرداد 1342، حضرت امام آن سخنرانی را در مدرسه فیضیه ایراد کردند و در پی آن دستگیر شدند. واکنش شهید حاج‌آقا مصطفی چه بود؟

حضرت امام را پس از آن سخنرانی تاریخی دستگیر کردند که این سرآغاز نهضت امام و مبارزه علیه رژیم پهلوی بود. از دستگیری امام خبر نداشتم و یکی از دوستان به من خبر داد. با مردم همگی به منزل آیت‌الله آسید‌احمد زنجانی رفتیم تا کسب تکلیف کنیم. بالاخره آقایان مشورت کردند و به این نتیجه رسیدند باید به صحن حضرت معصومه(س) برویم. حاج‌آقا مصطفی در مقابل دیوان آیینه و راهرویی که به سمت خیابان ارم می‌رفت در میان عده‌ای از ارادتمندان امام ایستاده بود و با آنها صحبت می‌کرد که ناگهان از سوی خیابان حضرتی جنازه‌ای را وارد صحن کردند.

ناگهان جمعیت به خروش آمد و تظاهرات شد و علما به مردم دستور دادند از حرم بیرون بروند. حاج‌آقا مصطفی هم به مردم گفت: پراکنده شوند و ساعت پنج عصر مجدداً به حرم بیایند، اما حکومت نظامی برقرار شد و اجازه ندادند مردم در حرم جمع شوند. آن روز امام را به زندانی در تهران بردند و ایشان یک سال در حبس بودند.

 

در این مدت مدیریت بیت امام تماماً به عهده حاج‌آقا مصطفی بود. ایشان همراه خانواده به منزل امام آمد و اداره همه امور را به دست گرفت. ارادتمندان امام اصرار داشتند همواره به بیت امام بروند و نام ایشان را زنده نگه دارند و هرگز بیت را خالی نگذارند. ما تصور می‌کردیم زندان حضرت امام خیلی طول نکشد، ولی دو ماه پس از دستگیری، ایشان را از زندان به منزلی در قیطریه منتقل کردند. در آنجا ملاقات آزاد بود و عصر همان روز عده‌ای از برادران به ملاقات ایشان رفتند. من هم فردا صبح رفتم که راهم ندادند و فقط به چند تن از علمای شاخص اجازه ملاقات دادند.

 

در این دوره حاج‌آقا مصطفی همچنان تدریس می‌کرد؟

نمی‌دانم. اگر هم درس می‌داد، من شرکت نکردم، ولی تصور می‌کنم اداره بیت و تدریس با هم کار دشواری بود.

 

در فاصله‌ای که امام در حصر بودند، رابطه حاج‌آقا مصطفی و بیت امام با بیوت سایر مراجع چگونه بود؟

حاج‌آقا مصطفی با اینکه خود و پدر بزرگوارش مجتهد بودند، اما احکام سایر علما را بی‌چون و چرا اجرا می‌کردند، از جمله مرحوم آیت‌الله خویی در جهت مبارزه با رژیم شاه، مصرف قند و شکر را حرام اعلام کردند!حاج‌آقا مصطفی بلافاصله مصرف چای را در بیت امام ممنوع کرد و به‌جای چای، با سرکه شیره از مهمانان پذیرایی می‌شد. خود امام هم همواره بر وحدت بین روحانیون تأکید داشتند تا جایی که می‌فرمودند: حتی اگر با هم موافق هم نیستید، دور هم بنشینید و یک چای بخورید! دشمن همین که شما را با هم ببیند، وحشت می‌کند. حاج‌آقا مصطفی هم همواره تلاش می‌کرد این دستور پدر بزرگوارش را نصب‌العین خود قرار دهد.

 

امام پس از یک سال از زندان آزاد شدند. واکنش مردم چگونه بود؟

آن موقع در نجف بودم و در مدرسه آیت‌الله بروجردی جشن گرفتیم. دوره‌ای بود که شاه دستور داده بود به طلبه‌های مشمول نظام وظیفه گذرنامه ندهند و من در اسفند 1342 به نحوی خود را به عراق رساندم و تا مرداد 1343 در آنجا بودم. گمانم امام در خرداد 1343 آزاد شدند.

 

طلاب طرفدار امام در نجف هم بودند؟

بله، چون رژیم شاه مزاحم طلاب می‌شد و در نتیجه عده زیادی از آنها به نجف رفتند طلاب ایرانی از نظر علمی پیشرفت بیشتری داشتند و با حضور آنها حوزه نجف تقویت شد. ارادتمندان حضرت امام عمدتاً در مدرسه آقای بروجردی که یک ساختمان سه طبقه بود حضور داشتند. رهبری مبارزات هم با مرحوم حاج شیخ نصرالله خلخالی بود. ما در همین مدرسه جشن گرفتیم.

 

کی به ایران برگشتید؟

مرداد 1343 و توفیق شرکت در درس خارج امام را پیدا کردم.

 

پس از تبعید امام، باز هم توفیق ملاقات با ایشان را یافتید؟

بله، موقعی که در عراق بودم در آنجا گذرنامه عراقی گرفتم و برای اینکه باطل نشود، باید سالی دو بار به عراق می‌رفتم، ولی چون مشمول نظام وظیفه بودم، ناگزیر باید قاچاقی می‌رفتم. در سفر دوم، هنوز امام و حاج‌آقا مصطفی در ترکیه بودند و به عراق نیامده بودند. در آن سفر موقعی که برگشتم، در ایران متوجه شدند قاچاقی رفته‌ام و محاکمه‌ام کردند.

 

در آن سال‌ها 100 تومان که پول زیادی بود می‌گرفتند و معافی می‌دادند. به هر زحمتی این مبلغ را تهیه کردم و معافی گرفتم و پس از آن شاید، حدود بیش از 20 بار به عراق رفتم! در همانجا هم ازدواج کردم. درس امام در نجف در مدرسه شیخ انصاری تشکیل می‌شد و بسیار پرجمعیت بود. حاج‌آقا مصطفی هم همچنان مستشکل اول این جلسات بود.

 

بیت امام را هم اداره می‌کرد؟

خیر، چندان در این امور دخالتی نداشت. به‌شدت اهل تحصیل، مطالعه و تدریس بود. در درس بعضی از علما شرکت می‌کرد و به عنوان یک مدرس عالم و دقیق هم شهرت خوبی پیدا کرده و بسیار هم اهل مباحثات پرشور علمی بود. حضرت امام تمایلی نداشتند وقت حاج‌آقا مصطفی صرف اداره بیت شود. خود ایشان هم تمایلی به این کار نداشت.

 

آخرین ملاقاتی که با حاج‌آقا مصطفی داشتید کی بود؟

در تابستان سال 1349 به عراق رفتم و سراغ ایشان را گرفتم، گفتند: یکی از آقایان نجف در باره ایشان مطلب نابجایی را گفت و حاج‌آقا مصطفی ترجیح داد در نجف نماند و به لبنان رفت! بعضی از افراد مرتبط با رژیم شاه حضرت امام و حاج‌آقا مصطفی را خیلی اذیت می‌کردند.

 

 بنده در آن سفر خدمت امام رفتم و اخباری را خدمت ایشان بیان کردم. ایشان بسیار ناراحت بودند. آقای حکیم فوت شده بود و برخی از فضلا و مدرسین حوزه علمیه قم اعلامیه داده و مردم را به تقلید از امام ارجاع داده بودند. فکر می‌کردم این اعلامیه به دست امام رسیده است و ایشان در جریان امر قرار دارند، ولی آنجا که رفتم متوجه شدم اینطور نیست. خبر را شنیده، اما اعلامیه را ندیده بودند. امام بسیار از این کار عصبانی شدند و پرسیدند:‌«چه کسانی این کار را کرده‌اند؟» آنها 13 نفر بودند که نام بردم. ایشان با عصبانیت سؤال کردند:‌«به چه مناسبت این کار را کرده‌اند؟» عرض کردم: «چون رژیم شاه در برابر اسلام ایستاده و لازم است کسی در دهان آن بزند و این آقایان تکلیف شرعی خود می‌دانستند که به تکلیف خود عمل کنند.‌» هر وقتی صحبت از وظیفه شرعی و ادای تکلیف می‌شد، امام دیگر بحث نمی‌کردند.

 

علت ناراحتی امام چه بود؟

ایشان از برخورد بعضی از معممان نجف که شایع کرده بودند ایشان آمده‌اند تا رونق درس و محافل آنها را کم کنند، به‌شدت ناراحت بودند. امام می‌گفتند «من آمده‌ام که آنان را آگاه کنم به رژیم‌های غاصب و کثیف شاه و بعثی‌ها تن ندهند، گفته‌اند من با کمونیست‌ها ارتباط دارم و آنها را دور خودم جمع کرده‌ام

 

شایعه‌پردازان را می‌شناختید؟

یکی از آنها را می‌شناختم و در نجف که بودم همراه با چند تن از دوستان او را برای ناهار دعوت کردیم. می‌گفت: حرکت امام سیاسی و غیر‌الهی است! رفتار و سخنان آن فرد، برای ما خیلی عجیب بود. خیلی امام را اذیت کرد.

 

در ایران به خاطر ملاقات‌ با امام مشکلی پیش نیامد؟

چرا، ساواک احضارم کرد و گفت: چرا گفته‌ای آیت‌الله خمینی اعلم است؟ گفتم جز حقیقت نگفته‌ام. آنها هم گذرنامه‌ام را گرفتند و برایم محدودیت‌هایی را ایجاد کردند. اما به لطف خدا تحمل کردیم تا بالاخره انقلاب اسلامی به پیروزی رسید./998/د102/س

منبع : روزنامه جوان

 

ارسال نظرات