حکایت تلخ دیکته غربی در مراکز علمی ام القرای اسلامی/ احیای علوم انسانی اسلامی از رویکردهای سطحی تا حرکت جدی علمی
به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، موضوع علوم انسانی با قید اسلامی یکی از بحثهای جدی و عمیق و پردامنهای است که طی سالهای اخیر و از سوی عالیترین مقامات علمی، سیاسی و مدیران فکری و نخبگان جامعه اسلامی ایران مورد توجه قرار گرفته است.
این مباحثات در حوزههای مختلفی پیگیری شده است؛ اما عموماً به یکی از این دو محمل سوق یافته است که اولاً علوم انسانی اسلامی چه بازتعریفی دارند و حد و رسم آن چیست و مبانی آن کدام است و از سوی دیگر این نکته که جایگاه این علوم در محافل علمی و جامعه فکری امروز ایران چیست و کجاست.
ایجاد موج رسانهای بر مبنای نورانیت کلام حق و دیگر... هیچ!
حقیقت آن است که موج جدید مربوط به موضوع علوم انسانی اسلامی پس از بیانات چند سال پیش مقام معظم رهبری در این خصوص به راه افتاد که ایشان در آن سخنرانی نگرانی عمیق خویش را از روند جاری در محافل علمی بر مبنای علوم انسانی برآمده از غرب ابراز داشتند.
اما حقیقت آن است که واقعیت تلخ در طی سالهای دور و نزدیک و در حیطه مباحث مختلف علمی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی حول بیانات و رهنمودهای ولی امر مسلمین جهان، بیش و پیش از آنکه در وادی فکر، اندیشه، راهکارها و رهیافتهای واقعی و زمینهسازیهای جدی در روند اجرایی شدن آن منویات باشد، بیشتر بر محور شعارها و تبلیغات سطحی و برنامههای روتین و مقطعی برنامه ریزی و اجرا میشود و همین مسئله هم باعث شده است که منویات حضرت آقا در سطوح مختلف جامعه ما بیشتر در وادی بهره برداریهای تبلیغاتی به فرجام و سرانجام برسد تا کارهای جدی، همه جانبه، جامع، مانع، دقیق و اصولی.
از نامگذاری سالها تا بهره گیری نهادها... جای خالی تعمیق و تدقیق
کافیست حضرت آقا سالی را به نامی نامگذاری کنند یا موضوعی را در جلسه و سخنرانی مطرح نمایند؛ آنوقت است که موجی عجیب و فراگیر و خیره کننده از سوی همگان در رسانهها، ادارات، نهادها، سازمانها، مطبوعات و نشریات به راه میافتد و بعد از مدتی هم موج بازمیایستد و میخوابد و همه چیز به فراموشی و یا وادی کلیشه و تکرار کشیده میشود.
شاید بشود با عناوین نامگذاری سالها این کار را کرد؛ اما حقیقت آن است که با مقولهای همچون سبک زندگی و یا علوم انسانی اسلامی نمیتوان و نباید این کار را کرد.
حوادث دنیا محکوم نظر دانشمندان علوم انسانی است
چرا که این امور با جدیترین و ریشهایترین زمینهها و ساحتهای زیست فکری و فرهنگی و تنفس اندیشگی یک جامعه سر و کار دارند و شوخیبردار نیستند.
«بسیاری از حوادث دنیا حتّی در زمینههای اقتصادی، سیاسی و غیره، محکوم نظرات صاحبنظران در علوم انسانی است؛ در جامعهشناسی، در روانشناسی، در فلسفه؛ آنها هستند که شاخصها را مشخص میکنند.»
در واقع میتوان گفت علوم انسانی ریشه و زمینه همه علوم دیگر و تعیین کننده افق حرکتی یک جامعه است؛ حرکتی که از همه آبشخورهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و... نشأت میگیرد؛ اما ریشه همه درک و دریافتهایش فکر، ذهن، اندیشه و فهم و بنابراین زیر چتر علوم انسانی است.
ارجحیت ذاتی علوم انسانی بر ساحتهای دیگر علم و فن آوری
در اینجا بایستی به یک مقوله اجتماعی و منظر و دیدگاه عمومی هم در باب علوم انسانی اشاره نمود و آن ارجحیت ذاتی است که در نگاه عمومی به عرصههایی همچون پزشکی و مهندسی در برابر علوم انسانی و میدان فکر و اندیشه و خرد انسانی وجود دارد.
این نکته آنقدر حائز اهمیت است که در بیانات مقام معظم رهبری به صورت خاص به آن اشاره شده است. «در همین علوم انسانی، مثلاً تاریخ، جامعه شناسی و روان شناسیای که خودتان گفتید، پیشرفت کنید، حقیقتاً بدانید ارزش شما در جامعه و در سطح بینالمللی، از یک پزشک پیشرفته یقیناً کمتر نیست؛ بلکه بیشتر هم هست. شما الان نگاه کنید، ببینید در این چهرههای علمی معروف دنیا چند تا پزشک هستند، چند تا جامعهشناس یا مورخ وجود دارند. میبینید که تعداد و برجستگی این دومی بیشتر است. منتها باید کار کنید تا پیش بروید.»
مثال معروف و قابل تأملی که در این خصوص بارها و بارها گفته شده است، همان حکایت دیسیپلین و شأنیت اجتماعی گروه پزشکان و مهندسان در جامعه و اعتماد و اطمینانی است که عموم مردم به آنها روا میدارند؛ در حالی که در عرصه علوم انسانی و دانشهای بنیانی و بنیادین فکری و اندیشگی، نه تنها این شأنیت را قائل نیستند، بلکه هر کس در هر مرتبهای خود را دارای صلاحیت اظهار نظر در این باره میداند.
عموم مردم با مراجعه به پزشک و با اطمینان کامل به شنیدن نظرات او و رعایت نظراتش، میدانند در حالی که طیف وسیعی از آنها مثلاً در خصوص مباحث جدی و عمیق اعتقادی داد سخن میرانند و به اظهار نظرهای معمولاً قاطع و لاینقطع میپردازند و تکلیف سکولاریسم و لاییسم و بهشت و جهنم و دنیا و عقبی را یه طور یکپارچهای معین و روشن میکنند.
تلخی نوع نگاهی که به علوم انسانی در جامعه ما جاری است
شاید یکی از جدیترین دلایل و معانی مستتر در این مقوله، نوع نگاهی باشد که حتی در میان نخبگان و اهل خبره ما در این خصوص و درباره این علوم وجود داشته و دارد.
از همین جا میتوان به یکی دیگر از مواقف مهم و سرنوشت ساز در بحث علوم انسانی پل زد که عبارت است از موضوع معاداندیشی و مرگ آگاهی و توجه و تأمل و البته «ایمان» به مسئله دنیا و عقبی.
در وادی علوم انسانی به راستی و درستی باید گفت اینکه «منبع اصلی» و «ارجاع اولی» به لحاظ مبنای فهم و افق یابی دقیق و شناخت مؤلفههای راهبردی، این طیف از علوم است که سرنوشت ساز و تعیین کننده است.
و خط تفارق و مرز جدا کننده میان دین و بی دینی، اسلام و غرب، اومانیسم و توحید، ولایت و سرگشتگی و... همین ایمان به معاد و تنبه به عالم غیب و توجه داشتن به دنیا و آخرت نه صرفاً به عنوان یک اعتقاد صرفاً ذهنی، بلکه به عنوان عاملی حیاتی و تعیین کننده و سرنوشت ساز در حیات دنیوی و سبک زندگی انسانی بشر در این مسیر از آن یاد کرد.
همه دعوا بر سر مادیگری و خدامحوری است؛ بر سر دنیا و عقبی؛ پوچی و معاد
«اسلام انسان را موجودی دوساحتی میداند؛ دارای دنیا و آخرت؛ این پایه همه مطالبی است که در باب پیشرفت باید در نظر گرفته شود؛ شاخص عمده این است؛ فارقِ عمده این است. اگر یک تمدنی، یک فرهنگ و آئینی، انسان را تک ساحتی دانست و خوشبختی او را فقط در زندگی مادی دنیائی به حساب آورد، طبعاً پیشرفت در منطق او، با پیشرفت در منطق اسلام -که انسان را دو ساحتی میداندـ به کلی متفاوت خواهد بود. کشور ما و جامعه اسلامی، آن وقتی پیشرفته است که نه فقط دنیای مردم را آباد کند، بلکه آخرت مردم را هم آباد کند. پیغمبران این را میخواهند: دنیا و آخرت.»
و زمانی که دنباله این اعتقاد و بیاعتقادی را در مسیر حرکت بشر در ادوار مختلف تاریخی میسنجیم، به دستاوردها و خروجیهای مختلف آن نائل میآییم که در دو سوی مرز میان آدمیت و حیوانیت و درجات بهشت رستگاری و درکات دوزخ مادیگری در نوسان و لغزان است.
«بسیاری از مباحث علوم انسانی، مبتنی بر فلسفههایی هستند که مبنایش مادیگری است، مبنایش حیوان انگاشتن انسان است، عدم مسئولیت انسان در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه معنوی به انسان و جهان است. خوب، این علوم انسانی را ترجمه کنیم، آنچه را که غربیها گفتند و نوشتند، عیناً ما همان را بیاوریم به جوان خودمان تعلیم بدهیم، در واقع شکاکیت و تردید و بیاعتقادی به مبانی الهی و اسلامی و ارزشهای خودمان را در قالبهای درسی به جوانها منتقل کنیم؛ این چیز خیلی مطلوبی نیست.»
و غرب از این شکاکیت خود ساخته بهره برد و جهان را با رمان و سینما، فتح کرد
و همین شکاکیت است که مورد بهره مندی غرب به خصوص در وادی ادبیات و هنر در حوزهها و میدانهای مختلفش شده است و بشر امروز را در غرقابهای از پلیدی و دهشت و مسخ شدگی، مبتلا و گرفتار کرده است.
و اینجاست که جای گلایههای بجا و تذکرهای درخور و تنبهدهیهای ضروری و حیاتی دیدهبان انقلاب اسلامی در این خصوص باز میشود و به خصوص مراکز دانشگاهی که میدان اصلی رشد و نمو و بازدهی مثبت و منفی در این عرصههاست مورد خطاب قرار میگیرد.
«من درباره علوم انسانی گلایهای از مجموعههای دانشگاهی کردم -بارها، این اواخر هم همین جور- ما علوم انسانیمان بر مبادی و مبانی متعارض با مبانی قرآنی و اسلامی بنا شده است. علوم انسانی غرب مبتنی بر جهانبینی دیگری است؛ مبتنی بر فهم دیگری از عالم آفرینش است و غالباً مبتنی بر نگاه مادی است. خوب، این نگاه، نگاه غلطی است؛ این مبنا، مبنای غلطی است.»
گلایههایی که بازگشت اصلیاش به خلأ و فقدانی است که در حوزه سیستم بندی و مدون سازی عرصه تولید علم و نشر فکر در مراکز علمی ما احساس میشود و نمایه واقعی و نگران کنندهاش میشود همین چیزی که اکنون و البته سالهاست که در برابر ماست؛ دیکتهای که از غرب برای ما به ارمغان آوردهاند.
«با این همه تأکیدی که بر علوم انسانی شده، تقریباً علوم انسانی هم به همان شکلِ علوم پایه اداره میشود و باز همچنان همان اشکال به قوّت خودش باقی است. ما آغوشمان را باز کردهایم و حرفهایی که الان در زمینههای جامعهشناسی، روانشناسی، تاریخ و حتّی فلسفه و ادبیات مطرح است، از خارج برای ما دیکته میشود!»
پرهیز از کارهای سطحی و توجه به رویکردهای جدی با استفاده از اساتید مجرب
در این بخش از مقال تأملاتی در علوم انسانی اسلامی به عنوان یکی از سرفصلهای مهمی که در بیانات مقام معظم رهبری مورد تأکید قرار گرفته است میپردازیم که همانا پرهیز از کارهای سطحی و توجه به رویکردهای جدی آن هم با استفاده از اساتید مجرب و نیروهای کارشناس است.
آنجا که ایشان عمیقاً دیگران را از امور سطحی و شعاری در باب علوم انسانی برحذر میدارند و یادآور میشوند که برداشتهای ظاهری و صرفاً اجرایی از بیانات و منویات ایشان، راه به خطا بردن است و عمق استراتژیک اندیشههای معظم له در باب علوم انسانی اسلامی نه در «حذف و اضافه یک یا چند واحد درسی»، بلکه در «کار عمیق» به توسط «صاحبان فکر و اندیشه» است.
ایشان در این باره یادآوری میکنند: «در مورد علوم انسانی که صحبت شد، این نکته را من عرض بکنم؛ آنچه که ما در باب علوم انسانی گفتیم و من تکرار میکنم، همان چیزی است که عرض شد: ما بایستی در علوم انسانی اجتهاد کنیم؛ نباید مقلد باشیم. اما حالا فرض کنید که فلان رشتههای علوم انسانی در دانشگاه حذف بشود یا حذف نشود یا کم بشود؛ من روی این چیزها هیچ نظری ندارم. من نه نفی میکنم، نه اثبات میکنم؛ یعنی کار من نیست، کار مسئولین است.
ممکن است مصلحت بدانند بعضی از رشتهها را حذف کنند یا نکنند؛ حرف من این نیست؛ حرف من این است که در باب علوم انسانی کار عمیق انجام بگیرد و صاحبان فکر و اندیشه در این زمینهها کار کنند.» (19/5/1390 بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان)
رویکرد عملیاتی؛ پاشنه آشیل تئوریهای اندیشگی
در حقیقت میتوان گفت آنچه در بیان رهبر معظم انقلاب مورد توجه و بیان قرار گرفته یکی از پاشنه آشیلهای رویکردهای فکری و عملیاتی خاصه در حوزه مسئولیت مدیران علمی و فرهنگی کشور در حوزه علوم انسانی است.
اینکه برداشتها از بیانات مقام عالی نظام در حد سطوح ابتدایی اجرایی باقی بماند و به جای عملیاتی شدن جدی و همه جانبه و جامع و مانع آنها، به کارهای ظاهری و ابتدایی و در سطحیترین حالت ممکن بسنده شود، بیتردید یکی از غم انگیزترین و تلخترین بخشهای مربوط به بحث علوم انسانی اسلامی است.
البته متأسفانه باید گفت این رویکرد در مواجهه با بسیاری از مواقع و با بسیاری از بیانات و منویات بزرگان رخ میدهد.
توجه به کار عمیق و به وسیله صاحبان فکر و اندیشه
اما نکته مهمی که در بیان مقام معظم رهبری مطرح است، توجه به کار عمیق و به وسیله صاحبان فکر و اندیشه است.
مفهوم کار عمیقی که در این حوزه بایستی به دست و فکر بزرگان اندیشه صورت بگیرد قطعاً خارج از محدوده تنگ و تاریک امور روزمره و کارهای شعاری و تبلیغاتی و سطحی است؛ آنهم در حیطهای همچون علوم انسانی که با جدیترین و عمیقترین مفاهیم هستی شناسانه و انسان شناسانه مواجهه دارد.
اگر بناست به فرموده مقام معظم رهبری، در این خصوص کار عمیق صورت بگیرد پس بایستی در خصوص اتاق فکر راه اندازی مسیر احیای این علوم و نیز راهکارهای عملیاتی شدن آن فکر جدی شود؛ فکری که حتماً باید درون زا و از دل علوم انسانی و محیطهای علمی این عرصه باشد و الا با بخشنامه و تزریق مانیفستهای کاغذی از این سو و آن سو، هیچ اتفاق مثبتی رخ نخواهد داد.
این همان چیزی است که در ادامه بیانات رهبری به آن اشارهای جدی و دقیق و موشکافانه شده است.
جایگاه اساتید نخبه با روحیه بسیجی در اجرای منویات علمی رهبری
باری، بر همین اساس، یکی از راهها، تقویت اساتید نخبه و با تفکر بسیجی است که به راستی و درستی معتقد به حقیقت اسلام ناب باشند و در عین حال دستی جدی هم در آتش این علوم داشته باشند.
بی تردید این راه به عنوان مسیری که از دل محیطهای علمی و مراکز فکری بیرون آمده و در عین حال، مبتنی بر ارزشهای الهی و آسمانی دین و به توسط نیروهای مخلص صورت میگیرد، میتواند تبدیل به یکی از شاهراههای رسیدن به علوم انسانی اسلامی شود.
این همان نکته مهم و خطیر و راهگشایی است که در بیانات مقام معظم رهبری نیز نمود روشنی دارد: «در دانشگاه پرورش انسانِ در تراز شهید چمران لازم است؛ این را لازم داریم. خب پس استاد بسیجی میداند در دانشگاه بایست چه کار کند؛ این حضور دائم، این حضور به جا و به هنگام، این حضور مخلصانه و مجاهدانه برای استاد بسیجی به این معناهاست که گفته شد و استاد خیلی نقش دارد. نقش استاد در محیطهای آموزشی نقش بسیار برجسته و مهمی است. استاد فقط آموزندهٔ دانش نیست؛ بلکه منش استاد و روش استاد میتواند مربی باشد؛ استاد، تربیت کننده است. تأثیر استاد روی شاگرد، علیالظاهر از تأثیر بقیه عوامل مؤثر در پیشرفت علمی و معنوی و مادی متعلم بیشتر است؛ از بعضی که خیلی بیشتر است.
گاهی استاد میتواند یک کلاس را، یک مجموعه دانشجو یا دانشآموز را با یک جمله به جا تبدیل کند به انسانهای متدین. لازم هم نیست حتماً رشته علوم دینی یا معارف را تدریس کند؛ نه، شما گاهی یک جا در درس فیزیک، یا در درس ریاضی، یا در هر درس دیگری - علوم انسانی و غیر انسانی – میتوانید یک کلمه بر زبانتان جاری کنید، یا یک استفاده خوب از یک آیه قرآن بکنید، یا یک انگشت اشاره به قدرت پروردگار و صنع الهی بکنید که در دل این جوان میماند و او را تبدیل میکند به یک انسان مؤمن. استاد اینجوری است.
واقعیت تلخ وجود اساتیدی که در برابر آموزههای دینی و انقلابی میایستند
عکسش هم البته هست. متأسفانه اساتیدی در دانشگاههای امروز ما هستند - اگر چه کمند - که درست نقطهٔ مقابل عمل میکنند - حالا درسشان هرچی هم که است؛ مربوط است یا نیست - و با یک کلمه، این جوان را از آینده خودش ناامید میکنند، از آینده کشورش ناامید میکنند، از آینده حضورش در کشور ناامید میکنند، او را به میراث گذشته خودش بیاعتنا میکنند، او را تشنه نوشیدن از سرچشمههای ناسالم و آلوده بیگانگان میکنند و رها میکنند.
از این قبیل هم داریم. استاد یک چنین نقشی دارد. بنابراین با معنائی که برای بسیج میکنیم، با معنائی که برای استاد میکنیم و با تلقیای که از استاد بسیجی داریم، معلوم میشود که نقش شماها در دانشگاه چقدر نقش حساسی است.»
(2/4/1389 بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیأت علمی دانشگاهها)
بیان رهبری؛ هم تبیین اصول و هم ارائه طریق
ارزش و اهمیت منویات رهبر معظم انقلاب این است که در عین مشخص نمودن کلیات و سرفصلها و امهات کار، گاه به رویکردها و اجرائیات و نحوه عملیاتی کردن موضوعات نیز اشاره مینمایند.
این در حالی است که سرفصلهای عنوان شده از جانب حضرت آقا، در حقیقت نشان از پختگی اظهار نظر ایشان و منطبق بودن آن با شرایط و مقتضیات و برآیندی از فرآیندها و دستاوردهای حقیقی موضوع مورد بحث دارد؛ مثلاً در همین بحث علوم انسانی اسلامی، ایشان به یکی از مهمترین مواقف و مواضع اشاره کرده و مرکزیت بحث اساتید دانشگاه و مجاری فکری و پتانسیلهای عمیق و گستردهای که از ناحیه این گروه مرجع و مؤثر میتواند مورد توجه قرار بگیرد را تذکر و تنبه دادهاند.
اساتید و جهت حرکت علمی؛ مرکز ثقل پویش علوم انسانی
در حقیقت ایشان بر روی یکی از مهمترین اجزاء و مؤلفههای ظهور و بروز علوم انسانی دست گذاشته و به عبارتی مرکز ثقل این موضوع را که میتواند سرنوشت این عرصه را دستخوش تغییر قرار دهد مورد توجه قرار دادهاند.
به راستی باید گفت اگر اساتید مراکز علمی ما و به خصوص در دانشگاهها به حقیقت علوم انسانی اسلامی ایمان داشته باشند و با حضور جدی و همه جانبه خود راههای احیا و شکوفایی و ارتقای این علوم را با مستمسک قرار دادن شیوههای استاندارد و طی نمودن مسیرهای درست و اصولی فراهم آورند، خواهند توانست اولین و شاید هم مهمترین گام را برای اجرایی شدن منویات عالیقدر مقام معظم رهبری در حوزه علوم انسانی اسلامی فراهم آورند.
/1327/704/ر