بچههای امالرصاص مظلومانه به شهادت رسیدند
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از سوره مهر، حجتالاسلام محمود شیرافکن، راوی کتاب «زمین ناله میکند»، دربارة عملیات کربلای 4 گفت: «در عملیات کربلای 4، من در تیپ الحدید، لشکر 25 کربلا بودم. ما قبل از شروع عملیات حدود یک هفته در امالرصاص، که سمت اسکلة خرمشهر بود، مستقر بودیم تا خط را برای عملیات آماده کنیم. نزدیک عملیات بچهها خیلی تب و تاب داشتند و دائم در رفت و آمد بودند، ولی خط عراقیها خیلی آرام بود و فقط غروب، که هوا رو به تاریکی میرفت، شروع به تیراندازی با گلولههای رسام (نورانی) میکردند».
وی در ادامه افزود: «به علت آسفالت بودن اسکلة ما، تیرهایی که عراقیها میزدند کمانه میکرد و به سمت پایین میخورد؛ بهطوریکه بچهها حتی برای وضو گرفتن خیلی مشکل داشتند، زیرا احتمال تیر خوردنشان زیاد بود».
این رزمنده همچنین گفت: «تیپ الحدید لشکر 25 کربلا، تیپ سلاحهای سنگین نظیر خمپاره 120، دوشکا، و... بود. وظیفة ما مستقر کردن این سلاحها در خط بود تا گردان پیاده بتواند از امالرصاص، که فقط 400 متر با آب فاصله داشت، به خط دشمن بزند. غروب عملیات، بچهها گلولهها و خرجها را آماده کردند و همه در جای خود مستقر شدند تا گلولهها را بر سر دشمن بریزند و بچههای پیاده وارد عمل شوند. در این بین، بچههای پیاده، که یکسری غواص بودند، به دل آب زدند و در کانالها مستقر و مشغول خواندن زیارت عاشورا و مناجات شدند».
حجتالاسلام شیرافکن ادامه داد: «ما منتظر رمز عملیات بودیم و تقریباً بین بچههای 27 رسول و بچههای کرمان قرار داشتیم. هنوز رمز عملیات گفته نشده بود که متوجه شدیم در طرف راست و چپمان عملیات آغاز شده. کاملاً مشخص بود عملیات لو رفته؛ بهطوریکه احساس کردیم عراقیها دارند عملیات میکنند. عراقیها روی بچههای ما آتش میریختند؛ طوریکه حتی بچهها فرصت بیرون آمدن از سنگرهایشان را نداشتند. تقریباً ساعت یازده بود که عملیات با رمز یا محمد رسولالله آغاز شد. پس از شروع عملیات، غواصهایی که به دل آب زده بودند وسط آب ماندند و به خاطر آتشهای دشمن نتوانستند جلوتر بروند. این امر باعث شد خیلی از بچهها زخمی و شهید شوند. عملیات لو رفت و با ناکامی مواجه شد. آن شب بهسختی گذشت. دم صبح، خط تقریباً آرام شده بود. آنطور که بچههای 25 کربلا گفتند خط اول عراقیها خالی بود و در خط دوم، که دو طرفش نیزار بود، عراقیها بچهها را از عقب با گلولههای دولول مستقیم میزدند و به شهادت میرساندند».
نویسندة کتاب «زمین ناله میکند» افزود: «شب عملیات خیلی از بچهها توی باتلاق ماندند و خیلیهای دیگر به علت جراحتهای زیاد و خونریزی به شهادت رسیدند. تقریباً بعد از اذان صبح، که هوا روشن شده بود، به طرف اسکله رفتیم. دیدم یکی از بچههای غواص روی برانکاردی نزدیک آب خوابیده است. در نگاه اول احساس کردم هنوز زندهاند، ولی وقتی لباسهای غواصیاش را باز کردم، دیدم که آنقدر تیرهای ریز به بدنش اصابت کرده که به شهادت رسیده. یک نامه از ایشان پیدا کردیم که مشخص شد از بچههای گرگان است. این نامه را برای نامزدش نوشته بود و در آن وصیت کرده بود انگشتری را که در دست دارد از دستش درنیاورند تا به دست نامزدش برسانند. بچهها با خواندن این نامه خیلی تحتتأثیر قرار گرفتند. متأسفانه بسیاری از بچههای غواص در آن عملیات به شهادت رسیدند و تعدادی از بچهها هم اسیر و زخمی شدند. بعدها متوجه شدیم عراقیها زخمیها را در گورهای دستهجمعی زنده به گور کرده بودند. بچههای امالرصاص مظلومانه به شهادت رسیدند. این 175 شهید غواصی که پیکرشان پیدا شده به احتمال زیاد همانهایی بودند که اسیر و دستهجمعی زنده به گور شدند.»/907/د102/ق