اندیشه و عقبه حاکم بر حال و هوای این روزهای مذاکرات؛
الاکلنگ مذاکرات بر سر یک درصد خاک خرمشهر
خبرگزاری رسا ـ اگر سال ها پیش صدام معدوم بعد از اشغال خرمشهر پیشنهاد مذاکره میداد و سپس توافقی شکل میگرفت که در آن صدام نود و نه درصد شهر را به ایران پس میداد و تنها یک درصد آن را تا همیشه به خاک عراق ملحق میکرد آیا دیپلماتهای ایرانی میتوانستند از نتیجه برد- برد سخن بگویند؟
به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، ماراتن مذاکرات هسته ای پس از ایستگاه لوزان این روزها به لحظات حساسی رسیده است. روزهایی که پس از ماه عسل بیانیه سوییس، با اقدام نمایندگان کنگره و سنای ایالات متحده و تهدیدات نظامی دولتمردان آمریکایی در هاله ای از ابهام فرو رفته است. فارغ از آنچه پشت درهای بسته اتاق مذاکرات می گذرد، آنچه مهم به نظر میرسد نگاهی دوباره به نظریه حاکم بر تفکر هیات مذاکره کننده ایرانی است، آنجا که از شعار "بازی با نتیجه برد- برد" سخن می گوید.
از آغاز روی کار آمدن دولت یازدهم و تغییر سکانداران مذاکرات آنچه همراه با نطقهای "روحانی" و لبخندهای "ظریف" پیوسته شنیده میشد، عبارت " برد- برد" بود. عبارتی که به نماد دیپلماسی دولت تبدیل شد. این شعار اگر واقعا مبنای نظری رفتار دیپلماسی دولت یازدهم و نقشه راه گفتگو با غربی ها باشد و نه صرفا یک مانور دیپلماتیک، جای تأمل را باقی می گذارد که نخست مذاکره با نتیجه برد- برد چه مفهومی دارد و در چه صورتی تحقق میپذیرد؟ و سپس آیا مذاکره ایران با شش کشور میتواند نتیجه ی برد- برد داشته باشد؟
با نگاهی به تاریخ مذاکرات سیاسی جهان می توان فهمید با فرض قدرت نسبتا یکسان دو سوی ماجرا، یک مذاکره تنها در سه حالت می تواند به نتیجه برد-برد برسد:
اول آنکه دو طرف هر کدام حقی در موضوع مورد مذاکره داشته باشند و نتیجه مذاکره، حصول طرفین به حق خود بر مبنای موازین بینالمللی باشد. به عنوان مثال میتوان به نحوه تقسیم میادین نفتی مشترک بین کشورهای همسایه اشاره کرد. زیرا در این حالت، نفس اشتراک یک میدان نفتی بین دو کشور از یک سو و وجود قوانین مشخص مرزی بینالمللی از سوی دیگر، امکان رسیدن به توافقی بر مبنای حق حاکمیتی کشورها را محتمل می سازد.
دوم آنکه دو طرف بر سر حل بحرانی مشترک بر سر میز مذاکره بنشینند و رفع یا تقلیل اثرات این بحران دو سویه، نتیجه برد- برد را برای هر یک به همراه داشته باشد. به عنوان مثال می توان مذاکرات بین ایران و عراق را برای مبادله اسیران جنگ تحمیلی نمونه آورد یا به مذاکرات سران شوروی و آمریکا در جریان جنگ سرد بر سر مسابقه تسلیحاتی اشاره کرد که در پایان منجر به پیمان سالت گردید.
سوم آنکه دو طرف بر سر تقسیم منافع یک کشور ثالث پای میز مذاکره بیایند و به نسبت قدرت خود، هر یک سودی از تقسیم این منافع ببرند. در این حالت نه اشتراک حقوق و نه اشتراک بحران بلکه اشتراک منافع که ممکن است نامشروع باشد محرک گفتگو و تعامل است. مذاکرات شوروی و آمریکا بر سر تقسیم آلمان پس از جنگ جهانی دوم از این دسته تعاملهای دیپلماتیک است.
به عبارت دیگر تنها در صورتی نتیجه یک مذاکره برد- برد است که اولا هر دو سوی ماجرا از قدرت نسبتا یکسانی برخوردار باشند و دوما موضوع مورد مذاکره یک حق، بحران یا منفعت مشترک باشد. اگر این منطق را بپذیریم سوال بعدی پیش می آید: در گفتگوهای هستهای کدام یک از سه حالت فوق موضوعیت دارد؟ حق، بحران یا منفعت مشترک؟
آیا طرف غربی در موضوع مذاکرات ذی حق است؟ چه کسی به این کشورها حق داده است برای فعالیت های هسته ای یک کشور تحت قوانین آژانس بین المللی شرط و شروط بگذارند؟ آیا فعالیت هسته ای ایران حقی از این کشورها ضایع کرده است تا با مذاکره آن را استیفا کنند؟
اگر چنین نیست که صد البته نیست آیا مسئله هسته ای ایران در سال های گذشته برای این کشورها بحرانی ایجاد کرده است؟ آیا ایران این کشورها را تهدید هستهای کرده است؟ آیا برای ساخت یا خرید بمب هستهای هیچ تلاش قابل اثباتی داشته است؟ آیا ایران برای حفظ حقوق هستهای خود دست به خرابکاری صنعتی در این کشورها زده است؟ آیا دانشمندان هستهای آنها ترور شدهاند؟ آیا ایران تحریمهای اقتصادی همه جانبه علیه آنها وضع کرده است؟ آیا با انقلاب رنگی برای براندازی نظامشان تلاش کرده است؟ یا قضیه کاملا برعکس بوده و کشور ما هدف بحران آفرینیهای سیاسی، امنیتی، صنعتی و اقتصادی طرف غربی بوده است؟
اگر حق یا بحران مشترکی وجود ندارد، آیا این مذاکره بین ایران و کشورهای غربی بر سر موضوع کشوری ثالث است؟ آیا منفعت مشترکی در حال تقسیم است؟ یا مذاکره بر سر موضوع حیثیتی ایرانیان است؟ آیا این مذاکره، بین دو دشمن است بر سر یک مسأله استراتژیک یا تعاملی است بین دو رقیب بر سر یک سود اقتصادی- سیاسی؟
واقعیت این است که در این الاکلنگ مذاکرات، آنچه ابدا پدید نمی آید، نتیجه ی برد-برد خواهد بود. هیچ یک از پیش شرط های یک مذاکره برد- برد، در این ماراتن مذاکرات دیده نمی شود. یک طرف این نبرد خواهد باخت، حتی اگر نام این باخت را "برد" بگذارد. یک طرف این میز باید در تاریخ خود، افسوس شکست دیپلماتیکی را بخورد که احتمالا مثل افتادن اولین قطعه دومینو، ادامه دار خواهد بود و البته در طرف مقابل، یک برد شیرین در انتظار برنده خواهد بود. در این میان الاکلنگی هست که سرنوشت محتوم یکی از طرفین، معلق ماندن است، سرنوشت تعلیق!
اگر سال ها پیش صدام معدوم بعد از اشغال خرمشهر پیشنهاد مذاکره می داد و سپس توافقی شکل می گرفت که در آن صدام نود و نه درصد شهر را به ایران پس می داد و تنها یک درصد آن را تا همیشه به خاک عراق ملحق می کرد آیا دیپلمات های ایرانی می توانستند از نتیجه ی برد- برد سخن بگویند؟ آیا مذاکرات سازش بین فلسطینی ها و اسراییلی ها بر سر کشور از نهر تا بحر فلسطینی هرگز می تواند نتیجه برد- برد داشته باشد؟ وقتی اشغال شصت و چند ساله ی فلسطین، "حق" مسلم فلسطینی ها را ضایع کرده است و "بحرانی" عمیق برای مردم آواره اش آفریده است آیا حالتی را می توان تصور کرد که هر دو سوی ماجرا به یک اندازه "نفع" ببرند؟
بدیهی است ما نیز همچون امام خامنهای عزیز، پشتیبان دیپلماتهای کشورمان هستیم و برای موفقیت آنها دعا می کنیم ولی این حمایت نافی آن نیست که به این فرزندان انقلاب یادآور شویم تاسیسات هستهای فردو و مجتمع آب سنگین اراک و سانترفیوژهای نسل جدید از یک درصد خاک خرمشهر کمتر نیستند!
حامد ملحانی
/300/9466/م
ارسال نظرات