برقراری مصالحه در نزاع های شخصی واجب است
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حجت الاسلام والمسلمین مهدی طائب، استاد حوزه علمیه قم در صد و یکمین و صد و دومین جلسه درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر که یکشنبه و دوشنبه مورخ 1 و 2 آذر ماه 1394 در مدرس ساحلی مدرسه فیضیه قم برگزار شد، با بیان این که اگر منکر از اموری باشد که میدانیم شارع به هیچ وجه راضی به تحقق آن نیست، در این صورت برای همه جایز، بلکه واجب است که دخالت کنند گفت: فتوای امام راحل در تحریر این است که اگر در موردی، جان کسی در خطر است و کسی قتل دیگری را هدف گرفته، واجب است در اینجا دخالت کنیم؛ حتی اگر منجر به قتل قاصد قتل شود.
وی برای این مساله سه صورت متصور شد و بیان داشت: صورت اول این که یکی معیناً مظلوم است و دیگری ظالم؛ ظلم طرف ظالم هم تحت عناوینی محقق شده است؛ یا سرقت است یا زورگویی. صورت دوم این که بر یک مطلبی که هنوز معلوم نیست حق با کدام است، هر دو ادعای حق دارند و سر این مطلب با هم درگیر میشوند. صورت سوم یک مورد هم هست که اصلاً احدالاطراف کافر است که این مورد هم به ما مربوط نیست.
استاد سطح عالی حوزه علمیه قم درباره آنجایی که یکی از دو طرف درگیر، به طور علی الاطلاق ظالم و دیگری هم به طور علی الاطلاق، مظلوم است، گفت: اینجا کار ظالم، اثم و نجات مظلوم برّ است؛ بنابراین ورود میکنیم.
وی با اشاره به صور مختلف اصلاح ذات البین ادامه داد: در مواردی که دو نفر بر سر حقی دعوایشان میشود، ورود اولیه باید برای مصالحه باشد. اما اگر هر چه تلاش کنید، ببینید از هم جدا نمیشوند، در اینجا دو صورت دارد.
حجت الاسلام و المسلمین طائب افزود: صورت یک این که احدهما به مصالحه شما تمکین میکند و دست از دعوا برمیدارد، ولی دیگری بر حرف خودش باقی میماند و شروع به کتک زدن او میکند و میگوید باید قبول کنی. صورت دو اینکه هیچ کدام زیر بار صلح شما نمیروند و هر دو به دعوا ادامه میدهند. اگر احدهما تمکین کرد، دیگری تمکین نمیکند، آن دیگری ظالم میشود و باید او را از ظلمش باز داریم. در حقیقت وقتی این دو نفر بر سر مسئلهای با هم دعوا دارند، مصداق این آیه میشوند که خدای متعال فرمود: «وَ إِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا ۖ فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّىٰ تَفِیءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّهِ ۚ فَإِن فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ».
وی این آیه را یک مسئله داخلی بین مؤمنین خواند و اظهار داشت: وظیفه اول این است از دعوا جلوگیری کنید. اگر یکی از دو طرف، زیر بار مصالحه رفت، ولی دیگری زیر بار نرفت، در اینجا خدای متعال می فرماید با آن کسی که زیر بار مصالحه نرفت و بر سر حرف خودش ایستاد، بجنگ تا زمانی که به امر خدا بازگردد.
اهم مطالب استاد مهدی طائب در این دو جلسه بدین شرح است:
تقریر جلسه 101:
عرض کردیم که در باب امر به معروف و نهی از منکر، مرتبه یدوی، مطلقا با عنوان امر به معروف و نهی از منکر برای عموم جایز نیست. چون موجب تصرف است و تصرف در مال و جان دیگران، متوقف بر اذن الهی است. چنین اذنی از ادله استفاده نمیشود؛ بلکه این مقام مخصوص امام المسلمین است.
موارد وجوب دفع منکر بر عموم
منع عملی از منکر با عنوان نهی از منکر، تکلیف امام المسلمین است؛ اما اگر بر منکر، عنوانی دیگر صدق کرد که آن عنوان، واجب الدفع از ناحیه همه مسلمانهاست، قضیه فرق خواهد کرد. اگر منکر، منکر دارای عنوان واجب الدفع باشد، در آن صورت اقدام عملی واجب است؛ اما نه از باب نهی از منکر، بلکه از باب عنوان مخصوص.[1]
منکر دارای عنوان، از نظر شارع قابل دفع است و باید از تحقق آن از ناحیه هر کس که باشد جلوگیری کرد. در این صورت بر همه واجب است؛ اما به دلیل آن عنوان خاص. مثل این که در جایی، منکر، قتل مسلمان و جنایت و ظلم بر مسلمان باشد. در این صورت، جلوگیری از آن واجب است؛ از باب وجوب دفع ظلم.
ابواب طرح بحث «نهی از منکر با عنوان خاص»
این مسئله در بیان فقها تفکیک نشده است؛ بنابراین در ذیل مسائل نهی از منکر بیان کردهاند. در حالی که این مطلب باید تحت عناوین دفاع مطرح شود.
به این نکته دقت کنید که اکثر منکرات، مواردی هستند که ربطی به ظلم ندارند که عبارتند از معاصی فردیه؛ مانند بیحجابی، شرب خمر، سرقت و غیره. ما قبلا این موارد را منحصر در امر به معروف و نهی از منکر قولی دانستیم و گفتیم اقدام عملی منحصراً در اختیار حاکم است.
اقدام عملی حاکم هم عنوان خاص پیدا میکند و آن تعزیرات، تأدیبات و حدود است. صاحب یک معصیت، بیش از آن حدی که شارع برای مجازاتش تعیین کرده مجازات نمیشود؛ چرا که شارع محترم برای هر معصیتی، مجازاتی تعیین کرده است و او را نمیشود بیش از آن مجازات کرد.
جلوگیری از منکر با تعزیر
کسی به نامحرم نگاه میکند، ولی نه از منظر حرام[2]؛ مثلا در خیابان به خانمی که رد میشود نگاه میکند. شما به او میگویید نگاه نکن! به حرف شما گوش نمیکند. به گوشش سیلی میزنید، باز هم گوش نمیکند. حد کتک را بالا میبرید تا در آخر دیگر نگاه نمیکند.
سؤال این است که این نگاهی که این شخص کرد و این گناه علنی هم در نزد حاکم ثابت شد، آیا این گناه تعزیر دارد ؟ همه گناهانی که در جامعه به صورت علنی اتفاق بیفتند و برای حاکم ثابت شود و شاهد داشته باشد، دارای تعزیر است. این معصیت دارای تعزیر است. شلاق دارد. حاکم هم شلاقش را میزند؛ اما تکلیف آن سیلی و کتکی که آنجا خورده بود چه میشود؟ در کجا حساب میشود و به چه دلیل است؟
اگر خود حاکم یا مأمور حاکم برای مأمور حکومت آن تعزیر را تعریف کرده و گفته اگر دیدید کسی در خیابان چشم چرانی میکند، به او بگویید «نگاه نکن!» اگر گوش نکرد، با باتوم او را بزنید تا دیگر نگاه نکند. در این صورت اگر آن مأمور زد و دیگر آن فرد نگاه نکرد، این دیگر در نزد حاکم تعزیر ندارد؛ چون اینهایی که به امر حاکم اجرا کرد، تعزیر حساب میشوند؛ اما اگر دیگران زدند، آن دیگر تعزیر نمیشود.
قرار گرفتن امر و نهی یدوی در ذیل مبحث دفاع
در باب امر به معروف و نهی از منکر بیشترین بحث در امر به معروف و نهی از منکر به معنای اعم است. آن مرتبه از امر به معروف و نهی از منکر که برای عموم الناس است، فقط لسانی است. یک مرتبه هم برای حاکم است که شامل مراتب لسانی و یدی میشود.
اما آن مواردی از منکرات که منجر به جنایت میشوند، معمولاً در اجتماع اندکاند. در جامعه خودمان اگر در خیابان حرکت کنید، مواردی از منکر که مصداق جنایت باشند، النادر کالمعدوماند. برای آن موارد هم شارع محترم ادله خاص خودش را گذاشته که در مسئله دفاع[3] مطرح میشوند.
امام(ره) مسئله را اینگونه مطرح میکنند: «لو کان المنکر مما لا یرضى المولى بوجوده مطلقا کقتل النفس المحترمة، جاز بل وجب الدفع ولو انجر إلى جرح الفاعل و قتله، فوجب الدفاع عن النفس المحترمة بجرح الفاعل أو قتله لو لم یمکن بغیر ذلک من غیر احتیاج إلى إذن الإمام علیه السلام أو الفقیه مع حصول الشرائط، فلو هجم شخص على آخر لیقتله وجب دفعه ولو بقتله مع الأمن من الفساد و لیس على القاتل حینئذ شئ.»
امام(ره) در این مسئله، به منکری اشاره میکنند که شارع محترم به هیچ وجه راضی به تحقق آن نیست؛ مانند کشته شدن نفس محترمه.[4]
«لو کان المنکر مما لا یرضى المولى بوجوده مطلقا کقتل النفس المحترمة، جاز بل وجب الدفع.» دقت کنید که خود امام(ره) در اینجا ذیل عنوان مسئله، مسئله دفع را آوردهاند که جزء مسائل دفاع است. اینجا عنوان خاص دفع قتل از مسلمان را دارد که در باب دفاع خواهیم گفت دفاع نه اذن میخواهد، نه مذکر و مؤنث بودن و نه پیر و جوان بودن مطرح است. همین که شما توانایی دفاع داشته باشید، دفاع واجب است.
جواز ایراد جرح در حال دفاع
بعد ایشان میفرماید: «ولو انجر إلى جرح الفاعل و قتله، فوجب الدفاع عن النفس المحترمة بجرح الفاعل أو قتله» شما میخواهید جلوی قتل را بگیرید و این جلوگیری شما، موجب میشود که این مهاجم مجروح شود؛ این ایراد جرح اشکالی ندارد.
قبلا گفتیم وقتی در مدافعه دیهای واجب شد، آن دیه بر عهده سبب است. در اینجا وقتی شما در دفاع از یک مسلمان، جراحتی بر او وارد میکنید، سبب الجرح خود اوست؛چون شما در حال انجام تکلیفتان هستید. تکلیف شما نجات جان مؤمن است. نجات جان آن مؤمن بر این متوقف است که این کسی که نیت قتل دارد، مجروح شود. پس سبب اوست.
جواز قتل در حال دفاع
بعد امام(ره) میفرماید حتی برای نجات جان فرد مورد احترام، کشتن فاعل هم جایز است. اما باید دید آیا این فتوا را به صورت علی الاطلاق میشود قبول کرد یا نه.
شارع محترم میخواهد قتل اتفاق نیفتد. شما ورود کردهاید که از قتل او جلوگیری کنید، مرتکب قتل دیگری شدید. در اینجا آن فرد هنوز کسی را نکشته و فقط نیت قتل دارد، ولی ما برای جلوگیری از این مسئله، خود او را میکشیم!
شبهه این است که این چه مزیتی است؟ مجوز قتل چیست؟ یک نفس محترمه با یک نفس محترمه دیگر درگیر شده ما یکی را بکشیم؛ پاسخ این شبهه چیست؟ قتل او هنوز اتفاق نیفتاده، چون اگر اتفاق افتاده بود، قصاص میشد. هنوز ظلم قتلی اتفاق نیفتاده است؛ آیا در اینجا دفع فاسد به افسد است یا خیر؟ و اگر کسی نیت قتل دیگری را داشت، آیا نفسش از نفس محترمه بیرون میآید؟
دو نفر بر سر یک مالی با هم اختلاف کردهاند و هر دو هم افراد خوبی هستند.ناگهان یکی از اینها عصبانی میشود. یک چوبی برمیدارد که شما میبینید این چوب تیغ دارد؛ اگر در سر کسی بزند، میکشد. شما هم هر کاری کنید آن را زمین نمیگذارد، الا این که یک چنین چیزی بر سر خودش بزنید تا بمیرد. سؤال اینجا است که آیا جایز است که او را بکشیم تا دیگری کشته نشود؟
همین مسئله را جایی در نظر بگیرید که دو نفر با هم دعوایشان شده و هر دو هم قصد قتل یکدیگر را دارند، ولی زور یکی نمیرسد. هر دو هم آهنی برداشتهاند، ولی از دست یکی آهن افتاده اما در دست دیگری هنوز آهن هست. ما هم اگر بخواهیم او را از کشته شدن نجات دهیم، راهی نداریم جز این که با همین آهن در سر او بزنیم.
زوال احترام نفس با قصد قتل نفس دیگر
حال باید دید آیا این کشتن جایز است یا خیر؟ آیا محترم بودن نفس از بین میرود؟ ظاهر فتوای امام(ره) این است که اطلاق دارد. ایشان قائل به این است که از نفس محترمه بودن میافتد؛ والا اگر کماکان نفس محترمه باشد، قتلش جایز نخواهد بود.
بر خلاف آنجایی که نفس محترمهای هست و نیت جنگ هم ندارد. یک نفس غیر محترمه، مثل یک کافر حربی، میخواهد او را بکشد. در آنجا اگر شما آن نفس محترمه را نجات دادید، همه عقلا شما را تأیید میکنند.
بحث بر سر این است که آیا کسی که در عصبانیت، نیت کشتن دیگری را دارد، احترام نفسش از بین میرود و عقلا میگویند این کسی که عصبانی شده است، دیگر نفس محترمه نیست؟
فرض ما این است که اگر طرف مقابل هم زورش میرسید، او را میکشت. قصد هم داشت. عرض کردیم که این دو نفر صرف نظر از دعوا، هر دو نفس محترمه و مسلمان هستند. عصبانی شدهاند و با هم دعوایشان شده است.
دلیل احترام نداشتن نفس به هنگام منازعه به قصد قتل
ما یک روایتی داریم که شاید بشود از آن استفاده کرد که با آن نیت(نیت قتل دیگری)، شخص از نفس محترمه بودن بیرون میرود. روایت داریم که «اگر دو مؤمن بر سر یک قضیهای دعوایشان شد و یکی دیگری را کشت، هر دو در آتشاند.»
سؤال این است که اگر آن کسی که دیگری را کشته، به جهنم میرود، چرا کشته شده هم باید به جهنم برود؟ جواب این است که در نیت آن کشته شده هم این بود که اگر بتواند، دیگری را بکشد. بنابراین هر دو از احترام بیرون میروند و هر دو مهدور الدماند. بنابراین شما برای این که احدهما را بکشید، مشکلی ندارید.
حال چرا قاتل را بزنیم؟ برای این که قاتل نیتش را دارد بالفعل اجرا میکند ولی هنوز نیت آن دیگری بالفعل نشده است.
این استدلال را می توانیم برای اطلاق این فتوا بیاوریم؛ اگر آن کسی که زورش زیاد است چاقو را کنار بگذارد، دیگری هم کنار بگذارد، دعوا حل میشود و ادامه پیدا نمیکند. آن کسی که موجب تداوم دعوا است، فردی است که زور زیادتری دارد.
یک سؤالی در اینجا مطرح میشود و آن این که اگر در این دعوا آن کسی که زورش نمیرسد، نفس محترمه هست، ولی فاسق است، اما این کسی که عصبانی شده، یک نفس محترمه عالم و مفید برای جامعه است، آیا در اینجا میتوان اولویتها را در نظر گرفت؟ به هر تقدیر وقتی این قتل را انجام داد، قصاص میشود. علت این که در این مسئله توقف کردیم، این است که بدانید در مسائل دفاع و دماء، نمیشود به این سادگی مسئله را بیان کرد و گذشت. باید به همه جوانب آن دقت داشت.
عدم نیاز به اذن امام در دفاع
بعد در ادامه این مسئله، امام(ره) میفرماید: «لم یمکن بغیر ذلک من غیر احتیاج إلى إذن الإمام علیه السلام أو الفقیه مع حصول الشرائط، فلو هجم شخص على آخر لیقتله وجب دفعه ولو بقتله مع الأمن من الفساد و لیس على القاتل حینئذ شئ.» عرض کردیم که چون مسئله دفاع است و اصلاً نمیشود اجازه گرفت، ایشان هم این مسئله را منوط به اجازه امام و یا نائب ایشان نمیکنند. الآن چاقوکشی شده است. تا بخواهید اجازه بگیرید، کار تمام شده است.
لزوم حصول شرائط در دفاع
البته ایشان میفرماید: «مع حصول الشرائط.» اگر جایز است را بیاورید، دیگر «مع حصول الشرائط» نمیخواهد. این مع حصول الشرائط برای واجب است. یکی از مصادیق مع حصول الشرائط، قدرت است. در صورتی بر شما واجب است جلوگیری از قتل کنید که زور خودتان برسد که فرد ناوی قتل را بکشید؛ اما اگر در دعوا دخالت کنید و یک چاقو هم شما بخورید و کشته شوید و او هم نجات پیدا نکند، در اینجا به ورود شما هیچ نیازی نیست.
الا یک جا و آن این که آن نفس محترمه، «مؤمن» و مهاجم، «کافر» است. اگر شما ورود نکنید، اهانت به اسلام محسوب میشود و میگویند مسلمانها نسبت به هم بیقید هستند. در این شرایط واجب است دفاع کند و اگر در این مسیر کشته شد، شهید محسوب میشود. مثل کسی که از ناموس مسلمانها دفاع کند و در این دفاع کشته شود. قدرت نداشت؛ اما کسی که برای نجات جان مسلمانها یا دفاع از ناموس آنها ورود کند، شهید است.
1- عنوان مخصوص آن عنوانی است که بر منکرات لازم الدفع صدق کرده است.
2- چون منظر حرام فرق دارد؛ منظر حرام این است که داخل خانه و یا حریم خصوصی افراد را تماشا کند.
3- در آنجا خواهیم گفت که اولین دلیل مسئله دفاع، عقل است.
4- اینکه ایشان فرمود «کقتل النفس المحترمة» یعنی آن کسی که شارع فرموده کشتنش حرام است. الزاماً لازم نیست مسلمان باشد. کافر ذمی در جامعه اسلامی، نفس محترمه دارد. اگر کسی، ذمی را بکشد، باید دیه بدهد. کافر ذمی، محقون الدم است و نه مهدورالدم. بنابراین اگر در جامعه کسی ببیند که یک کافر ذمی را به ناحق میکشند، آنجا باید ورود کند.
تقریر جلسه 102:
مسائل انتهایی از بحث مربوط به امر به معروف و نهی از منکر عملی را بحث میکردیم.
بحث در این مسئلهای بود که امام(ره) مطرح کردند که اگر منکر از اموری باشد که میدانیم شارع به هیچ وجه راضی به تحقق آن نیست، در این صورت برای همه جایز، بلکه واجب است که دخالت کنند. ایشان درباره این مسئله به قتل نفس محترمه مثال زدند. اگر در موردی، جان کسی در خطر است و کسی قتل دیگری را هدف گرفته، واجب است در اینجا دخالت کنیم؛ حتی اگر منجر به قتل قاصد قتل شود.
جلسه پیش شبههای را مطرح کردیم و آن این که اگر نزاع بین دو نفر از مؤمنین است، کشتن این فرد بر کشته شدن دیگری چه اولویتی دارد؟ یک زمانی هست که مهاجم کافر و مهدورالدم است. اما اگر نزاع بین دو مؤمن است، آیا شما اجازه دارید احدهما را برای نجات دیگری بکشید؟ مجوز این از کجاست؟
صور تنازع دو شخص دارای نفس محترمه
به همین جهت عرض کردیم که اطلاق این مسئله را باید با تفصیل بیان کنیم. تفصیل این است که مواردی که ما با آن روبه رو میشویم و شخصی، نیت قتل دیگری را دارد، دارای صور مختلفی هستند.
صورت اول
این که یکی معیناً مظلوم است و دیگری ظالم. مانند جایی که یک طرف دعوا دزد است و میخواهد اموال کسی را ببرد و در راه سرقت، شخص صاحب مال را بکشد.
پس یکی از دو طرف درگیر، به طور علی الاطلاق ظالم و دیگری به طور علی الاطلاق مظلوم است و از طرفی، ظلم طرف ظالم هم تحت عناوینی محقق شده است؛ یا سرقت است یا زورگویی است یا... . مثلا شخص ظالم میخواهد آن شخص مظلوم را به کاری که حقش نیست وادار کند. برای مثال میگوید این بار را باید برای من جا به جا کنی، در حالی که آن فرد اجیرش نیست و این فرد هم نمیخواهد برای او کار کند.
صورت دوم
این که بر یک مطلبی که هنوز معلوم نیست حق با کدام است، هر دو ادعای حق دارند و سر این مطلب با هم درگیر میشوند. این درگیری به کتک کاری میکشد و هر دو هم مؤمن هستند. برای مثال یکی میگوید این ماشین برای من است و دیگری میگوید که مال من بوده است. در این درگیری لفظی، کارشان به دعوا میکشد.
این هم یک صورت است که کار طرفین به ضرب رسیده و شما ورود میکنید.
صورت سوم
یک مورد هم هست که اصلاً احدالاطراف کافر است که این مورد هم به ما مربوط نیست.
آنجایی که یکی از دو طرف درگیر، به طور علی الاطلاق ظالم و دیگری هم به طور علی الاطلاق، مظلوم است، اینجا کار ظالم، اثم و نجات مظلوم برّ است؛ «تَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَ التَّقْوَى وَ لاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ»[1] بنابراین ورود میکنیم.
صور مختلف اصلاح ذات البین
در مواردی که دو نفر بر سر حقی دعوایشان میشود، ورود اولیه باید برای مصالحه باشد. اما اگر هر چه تلاش کنید، ببینید از هم جدا نمیشوند، در اینجا دو صورت دارد؛
صورت یک این که ادامه نزاع از یک طرف و قبول صلح از طرف دیگر است. یعنی احدهما به مصالحه شما تمکین میکند و دست از دعوا برمیدارد، ولی دیگری بر حرف خودش باقی میماند و شروع به کتک زدن او میکند و میگوید باید قبول کنی.
صورت دو اینکه هیچ کدام زیر بار صلح شما نمیروند و هر دو به دعوا ادامه میدهند. اگر احدهما تمکین کرد، دیگری تمکین نمیکند، آن دیگری ظالم میشود و باید او را از ظلمش باز داریم. در حقیقت وقتی این دو نفر بر سر مسئلهای با هم دعوا دارند، مصداق این آیه میشوند که خدای متعال فرمود: «وَ إِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا ۖ فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّىٰ تَفِیءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّهِ ۚ فَإِن فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»[2]
این آیه یک مسئله داخلی بین مؤمنین[3] را میگوید که وظیفه اول این است از دعوا جلوگیری کنید. بعد خدای متعال میفرماید: «فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّىٰ تَفِیءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّهِ» حالا اگر یکی از دو طرف، زیر بار مصالحه رفت، ولی دیگری زیر بار نرفت، در اینجا خدای متعال می فرماید در چنین شرایطی با آن کسی که زیر بار مصالحه نرفت و بر سر حرف خودش ایستاد، بجنگ تا زمانی که به امر خدا بازگردد.
غایت در اصلاح ذات البین
پس حد مقاتله بازگشت به امر خداست. اگر بازگشت به امر خدا پیدا نکرد، مقاتله ادامه پیدا میکند. تا هنگامی که او بازگشت به امر خدا نکرده است، شما باید مقاتله کنید. حتی را غایت قرار داد. اگر بازنگشت، مقاتله که تا ابدالدهر ادامه پیدا نمیکند، بلکه به آنجایی منجر میشود که این فرد بمیرد. پس این مجوز قتل او میشود.
وجوب اصلاح ذات البین
این آیه دلیل بر این است که اگر دو نفر مؤمن با هم نزاع کردند، واجب است وارد عمل شوید. همین دعواهای معمولی که در خیابانها به وجود میآید، راننده تاکسی با سرنشین بر سر کرایه تاکسی دعوا میکنند. بیرون میآیند و با هم گلاویز میشوند. شما اگر از کنار اینها عبور کنید، حرام است. بر طبق این آیه باید جلو بروید و مانع از ادامه نزاع بشوید. حق ندارید بیتفاوت باشید؛ این وظیفه شرعی است.
وجوب تمکین به مصلح ذات البین
وقتی یکی از اینها کوتاه میآید و دیگری کوتاه نمیآید، اینجا آن طرفی که کوتاه نمیآید، «باغی» میشود. چون طرفین دعوا بر اساس این آیه[4] وظیفه دارند که به مصالحه تن دهند. وقتی وظیفه ما اصلاح بین هست، اگر وظیفه آنها قبول نباشد، تکلیف لغو میشود. خدای متعال فرمود وقتی که دیدید با هم مقاتله میکنند، بین اینها مصالحه کنید.
به عبارت دیگر خدای متعال قضاوت را در دعاوی بر امام معصوم واجب ساخت. اگر رجوع مردم به اینها و قبول قول اینها بر مردم واجب نباشد و تمرد از اینها جایز باشد، آن وجوب، لغو میشود. لذا میفرماید، نمیشود خدای متعال یک تکلیف دو طرفه را بر کسی الزام کند، ولی قبول بر طرف مقابل واجب نباشد.
در این آیه فرمود: «وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا»، اگر دو طائفه از مؤمنین با هم نبرد کردند، واجب است که در بین آنها صلح کنید. از طرفی، او هم واجب است که به این صلح تن بدهد. «فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ»، اگر یکی از آنها تن به مصالحه نداد، «فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّىٰ تَفِیءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّهِ»، کتک را سمت او ببرید. عملاً لازم نیست شمشیر بزنید. وقتی که او در زدن مصر است و شما نمیتوانید جلویش را بگیرید، میتوانید در گوشش سیلی بزنید که دیگر نیاید. وقتی گوش نکرد، باز هم بزنید تا زمانی که دست از او بردارد. اگر هم میدانید که اگر او را رها کنید، آن دیگری را میکشد، او را بکشید.
دلیل فتوای امام(ره) در مسئله
پس امام(ره) فرمود اگر دیدید در یک جایی کسی میخواهد نفس محترمهای را به قتل برساند، به میدان بروید و جلوگیری کنید؛ حتی اگر شده به قتل طرف مقابل بیانجامد. دلیل ما در این مسئله، مصداق این آیه است؛ «وَ إِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا ۖ فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّىٰ تَفِیءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّهِ» منظور از این «أَمْرِ اللَّهِ» قبول صلح از دو طرف است.
بعد در ادامه آیه میفرماید: «فَإِن فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا» اگر حرف شما را گوش کرده، برگشت و از مقاتله دست برداشت، بین این دو به عدالت ایجاد صلح کنید.
اینها را برای این میفرماید که گاهی اوقات در درگیریها، آن کسی که زور میگفته و شما او را مهار کردهاید، شما را عصبانی کرده و حالا که میخواهید بین آن دو صلح ایجاد کنید، نفستان به نفع دیگری میرود. مقاتله کردهاید، شما را به زحمت هم انداخته، اما وقتی که خواستید بین این دو مصالحه کنید، مبادا از مرز عدل، عدول کنید. هر دوی اینها را مساوی ببینید؛ گویا که هیچ درگیریای نبوده است.
تا الآن ما دو مورد را بررسی کردیم. یکی این که از آغاز یکی ظالم است و دیگری مظلوم. بغی ابدائی است و تنازع نیست. این فرد میخواهد به زور پول دیگری را از جیبش بزند. این دو با هم درگیر میشوند. فرمودند باغی را بزن و اگر رها نکرد، او را بکش. این از باب اعانه مظلوم است.
حالت دوم این که دو با هم دعوا دارند. باید ورود کرد و آن دو را از هم جدا نمود. در اینجا یکی مصالحه را میپذیرد و دیگری نمیپذیرد. گفت آن کسی که مصالحه را نپذیرفته -ولو ظالم هم نیست، شاید هم حق با او باشد، ولی مصالحه را نپذیرفته- شرع مقدس میگوید این شخص باغی را بزن تا از زدن دست بردارد. تا آنجایی جلو برو که بپذیرد. اگر نپذیرفت، زدن را ادامه بده. اگر هم مرد، اشکالی ندارد.
دعوایی که هر دو طرفش باغیاند
گاهی موارد هم هست که هیچ کدام مصالحه را نمیپذیرند. جلو رفتید که آن دو را از هم جدا کنید، ولی هر دو همدیگر را میزنند. از هر دو طرف هم به شما مشت میخورد و هیچ کدام رها نمیکنند.
این دعواها تا آنجایی جلو میرود که یکی از آن دو کم میآورد. در این زمان است که دیگری ممکن است او را بکشد.
ولی اینجا(کسی که کم آورده) از دعوا دست برنداشته، جانش کم شده است. پس هر دو باغی هستند؛ احدهما باغی نیست. در اینجا وظیفه این است که رها کنید بروید. در اینجا برای کشتن فردی که قتل میکند، دلیلی پیدا نکردیم. وظیفه ما «اصلحوا» بوده است؛ یعنی ما یک وظیفه به نام اعانه مظلوم داریم، یک وظیفه به نام ایجاد صلح بین مؤمنین. اینها وظایف ماست.
اما از این دو، احدهما مظلوم نیست و از طرفی هر دو باغیاند؛ به چه وجهی جایز است که ما این فرد را بکشیم؟ من نتوانستم برای این مورد وجهی پیدا کنم. بنابراین در اینجا یک کلمه به قصد اصلاح ذا البین میگوییم و اگر گوش نکردند رد میشویم.
البته این برای زمانی است که قدرت جدا کردن نداریم؛ یعنی اگر بخواهیم جدا کنیم، احدهما کشته میشود.
اما گاهی بغی این دو در جامعه اثر منفی دارد. این در جایی است که شما اگر هر دو را نزنید در جامعه فساد ایجاد میشود. آنجا شما واجب است ورود کنید؛ اما نه به دلیل اینکه یکی از آن دو مظلوم و دیگری ظالم است، بلکه به دلیل دفع آن مفسده.
جمع بندی دوباره مسئله
پس مسئله این شد؛ اگر نزاعی رخ دهد و نفس محترمهای در خطر قرار گیرد، اگر یکی از ابتدا ظالم و دیگری مظلوم باشد، در اینجا واجب است علیه ظالم اقدام کنیم و اگر ظالم، نیت قتل مظلوم را دارد، از قتل او جلوگیری کنیم، ولو به قتل ظالم[5] منجر شود.
دومین صورت این بود که دعوا و تنازع است، ما هم نمیدانستیم حق با کدام است. فقط دعوا را میبینیم. در اینجا وظیفه ما اصلحوا است و این که آن دو را جدا کنیم.
صرف هزینه برای اصلاح ذات البین
در روایت داریم که فردی دید بین دو نفر دعوا شده است. جویا شد که قضیه از چه قرار است. یکیشان گفت این به من 400 درهم بدهکار است و نمیدهد. آن فرد پول طلبکار را داد و دعوا حل شد. به او گفتند که چرا 400 درهم را دادی؟ گفت این را امام صادق(ع) دادهاند. فرمودهاند که هر وقت دیدی که مؤمنین بر سر مالی با هم دعوا دارند، بینشان اصلاح کن. از خودت پول بگذار و دعوا را حل کن.
ما فعلا در بحث ورود در تنازعات و اصلاح نیستیم. برای توضیح اینها احکامی درمیآید. فعلاً اصلحوا، به معنای جداسازی دو نفر مؤمن را بررسی میکنیم.
وجه سوم هم این است که هیچ کدام رها نمیکنند. احراز هم نکردید که کدام ظالم است. زورتان به اینها نمیرسد. در این بین متوجه میشوید که زور یکی از اینها کمتر شده است و اگر چوب بر سرش بزنید، میافتد؛ اما اگر نزنید این یکی او را میکشد. باز هم مجوزی برای زدن و کشتنش نداریم.
روایتی را که جلسه پیش عرض کردیم را به صورت کامل بیان میکنیم که گرچه سند این روایت کمی مشکل دارد، ولی در رابطه با این مسئله، یک راهی را به ما نشان میدهد.
روایت مؤید بر عدم ورود در دعوای باغی الطرفین
مرحوم شیخ در تهذیب نقل کرده و صاحب وسائل هم از ایشان نقل نموده است. سند این روایت این است: «محمد بن الحسن بإسناده عن محمد بن أحمد بن یحیى عن أبی جعفر عن أبی الجوزاء عن الحسین بن علوان عن عمرو بن خالد عن زید بن علی عن آبائه» محمد بن الحسن و محمد بن أحمد بن یحیى از ثقاتاند. این عن أبی جعفر، احمد بن محمد بن خالد برقی، ملقب به ابی جعفر و از ثقات است. «عن أبی الجوزاء» ایشان هم از ثقات و از بزرگان اصحاب است.
تا اینجا سند معتبر است. اما دو نفر بعدی مشکل دارند؛ «عن الحسین بن علوان» ایشان هیچ توثیقی ندارد. «عن عمرو بن خالد»، ایشان بُتری[6] است. او از زید بن علی بن الحسین نقل میکند. خود زید از ثقات است.
روایت این است: «قال، قال رسول الله صلى الله علیه و آله: اذا التقى المسلمان بسیفهما على غیر سنة فالقاتل و المقتول فی النار! قیل یا رسول الله هذا القاتل فما بال المقتول؟ قال: لأنّه أراد قتلا.»[7]
رسول خدا(ص) فرمود که وقتی دو مسلمان، با هم درگیر میشوند، اما این شمشیر کشیدن بر اساس سنت من[8] نباشد(مثل وقتی که دعوایشان شده و به مصالحه گوش نمیکنند) «فالقاتل و المقتول فی النار!» کشنده و کشته شده هر دو در آتش هستند. «قیل یا رسول الله هذا القاتل فما بال المقتول؟» گفتند این کسی که کشته شده است چرا؟ فرمود: «لأنّه أراد قتلا» برای اینکه نیت کشته شده هم این بود که قاتل را بکشد، ولی زورش نرسید.
پس اگر هر دو در آتش هستند، یعنی هر دو مهدورالدماند. پس برای چه در اینجا دخالت کنیم و یکی را بزنیم؟
ما مسئله را سه فرع کردیم؛
یک، اینکه یکی از طرفین از اول ظالم و دیگری مظلوم است که در اینجا تکلیف روشن است.
دو، تنازع است؛ از اول نمیدانیم حق با کدام است که اینجا وظیفه، ورود و مصالحه است. اگر یکی تن داد و دیگری تن نداد و قصد قتل او را داشت، میتوانیم تا کشتنش جلوگیری کنیم.
سه، اصلاً نمیدانیم حق با کدام است؛ ورود هم کردیم و هیچ کدام به مصالحه ما گوش نکردند. ما هم قدرت جدا کردن نداریم، الا به این که یکی از اینها را بکشیم که دیگری کشته نشود. اینجا هیچ دلیلی برای ورود نداریم.203/122/ش
تقریر: روح الله رهبری
پاورقی:
1- مائده/2
2- حجرات/9
3- در اینجا باید مطلبی را دقت داشته باشید. کلمه طائفه خصوصیتی ندارد. از باب این که اکثر نزاعها این گونه اتفاق میافتد، کلمه طائفه را در این آیه به کار برده است. مرحوم شیخ در کتاب مبسوط وقتی این آیه را در مسئله نزاع مطرح میکنند، میفرمایند که این آیه در شأن دو نفر که در مدینه با هم درگیر شده بودند، نازل شد. دو نفر از مؤمنین در مدینه با هم دعوایشان شده بود. مؤمنین دیگر گفتند با این دو نفر چه کنیم؟ این آیه نازل شد «وَ إِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا» یعنی دو نفر از مومنین با هم درگیر شدند و حتی کار به چاقوکشی رسیده، -دقت کنید که منظور از اقْتَتَلُوا در این آیه الزاما این نیست که این دو از اول چاقو کشیده باشند؛ منظور اصل دعوا است که اول ممکن است از کشتی شروع شود و بعد به شمشیر برسد- و با یکدیگر درگیر شدند، وظیفه مؤمنین «فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا» است؛ آن دو را با هم آشتی دهند.
4- «وَ إِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا»
5- آن کسی که ظالم است، نفس محترمه ندارد. زیرا ظالم به خاطر ظلمی که می کند، شارع دم او را هدر کرده است.
6- بتریه کسانی هستند که هم اولی و دومی را قبول دارند و همه ائمه ما را.
7- وسائل جلد 15، صفحه 148
8- سنت پیامبر(ص) این است که در دعوا یکی ظالم است و دیگری مظلوم. مظلوم شمشیر کشیده است و از خودش دفاع میکند.
/836/د102/ل